موسیقی کلاسیک چیست؟
واقعا تا حالا به این فکر کردهاید که موسیقی کلاسیک چیست؟ با ارشک عزیزی در شبگار، تعاریف این نوع از موسیقی را مرور کنید. واقعا وقتی از موسیقی کلاسیک حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟
حتما در بین دوستان و آشنایانتون تا حالا افرادی را دیدید که تا بحث از موسیقی میشود، سرشان را بالا میگیرند و با حالتی پر از غرور میگویند من که فقط موسیقی کلاسیک گوش میدم! لطفا دفعهی بعدی که این نوع دوستانتان را دیدید ازشان بپرسید، موسیقی کلاسیک دقیقا یعنی چی؟
تا حالا با خودتان فکر کردید که ما واقعا به چه موسیقی کلاسیک میگوییم؟ بله اگه سمفونی ۵ بتهوفن را گوش بدهیم میگوییم کلاسیک است، نه به خاطر این که میدانیم سمفونی ۵ بتهوفن کلاسیک است، بلکه به خاطر این که میدانیم آثار بتهوفن همهگی جزو موسیقی کلاسیکند.
ما به دو دسته از آثار موسیقایی میگوییم کلاسیک. اولی آثاری هستند که در دورهی کلاسیک خلق شدند. دوره ای که بعد از باروک با هایدن شروع شد و یا بتهوفن تمام شد و به دورهی رمانتیک رسید و از حدود سال های ۱۷۵۰ تا ۱۸۲۰ میلادی طول کشید. ما فعلا با این موسیقی کلاسیک کاری نداریم و به موقع خودش بررسیش خواهیم کرد.
بحث امروز من بر سر معنای دوم موسیقی کلاسیک است. یعنی وقتی کسی باخ گوش میدهد ،نمیگوید من موسیقی باروک گوش میکنم، یا کسی که شوئنبرگ گوش میدهد، نمیگوید من موسیقی مدرن اکسپرسیونیستی گوش میدهم. هر دوی این افراد معتقدند موسیقی کلاسیک گوش میدهند و اعتقاد درستی هم دارند. فقط مسئله اینجاست که تعریف این موسیقی کلاسیک چیست؟
یعنی وقتی برای ما موسیقی پخش کنند و ما ندانیم که آهنگساز اثر کیست و مال چه دورهای است بر چه اساسی میگوییم موسیقی کلاسیک هست یا نه؟
خیلی ها معتقدند که موسیقی کلاسیک، موسیقی خوب است، و معمولا به بتهوفن، واگنر و خیلی بزرگان دیگر از این قبیل اشاره میکنند. اما آیا موسیقی سنتی ایرانی موسیقی بدی است؟ یا حتی موسیقی جز؟ از طرف دیگر تمام آثار کلاسیک آثار خوب و فاخری نیستند و میشود پیدا کرد موسیقی های کلاسیکی که نه زیبا باشند نه هارمونی پیچیده ای داشته باشند و نه هیچ جوره بشود آنها را موسیقی خوب لقب داد.
بعضی افراد معتقدند موسیقی کلاسیک موسیقی جدی است. موسیقی گروه راکی مثل پینک فلوید شوخی است؟ آیا موسیقی جنگ قبایل بدوی در هنگام نبرد یا قبل از نبرد خیلی جدی تر از سمفونی های موتزارت نیستند؟
بعضی افراد معتقدند موسیقی کلاسیک موسیقی سطح بالایی است که فقط افراد تحصیل کرده و خیلی با شعور آن را میفهمند و گوش میدهند. دلیل رد این ادعا هم همان دوستانی هستند که در ابتدا در موردشان صحبت کردم. برای مثال در سمفونی های چایکوفسکی بیش از ۱۰۰ ساز همنوازی می کنند. فردی که تحصیلات موسیقی ندارد و گوش تربیت شده ای ندارد چطور میتواند تمام صد ساز که حداقل ۵ خط ملودیک و ریتمیک را به طور هم زمان اجرا میکنند بشنود و متوجه شود که روند هارمونیکی که در این موسیقی هست بسیار پیچیدهتر از موسیقیهای دیگر است. حتی اگر این فرد دکترای فیزیک اتمی داشته باشد و حتی اگر پارتیتور قطعه جلوی رویش باشد، از آن جا که علم هارمونی را بلد نیست؛ بر چه اساسی میتواند یک قطعه ی کلاسیک را برتر از یک قطعهی پاپ بداند؟ و بدتر از آن بر چه اساسی میتواند موسیقی هایدن را با مالر مقایسه کند و یکی را برتر از دیگری بداند؟ بگذارید نظر خودم را برایتان بگویم که گوش کردن به موسیقی کلاسیک هیچ کلاسی ندارد و هیچ ربطی به میزان سواد و درک و شعور شما. من به موسیقی گوش میدهم که می پسندم، نه به موسیقی که فکر میکنم کسی با تحصیلات من مجبور است بپسندد.
افراد دیگری موسیقی کلاسیک رو موسیقی هنری می نامند. باید برگردیم سر اینکه تعریف از موسیقی هنری چیست؟ اگر منظور موسیقی برتر است که جوابش را در خطوط بالایی دادیم، اگر منظور موسیقی است که خلاقیت در آن به کار رفته باشد، خوب مگر موسیقی گروه بیتلها خالی از خلاقیت است؟
دستهی دیگری هم موسیقی کلاسیک را موسیقی ارکستری میدانند. راه دور نمیروم و از متالیکا یا پینک فلوید مثال نمیزنم. چند وقت پیش خانهی برادرم بودم و ماهواره روشن بود که یک دفعه دیدم یک گروه ارکستر سمفونیک قطعهای را مینوازند و بعد آقایی شروع به خواندن کرد و نهایتا اسم آقا را انتهای قطعه نوشت، شاهکار بینش پژوه. همه میدانیم که آن قطعه پاپ است و در عین حال ارکسترال. از طرف دیگر، همه میدانیم نوکتورن های شوپن فقط با یک پیانو اجرا میشوند و در عین حال کلاسیک هم هستند.
پس نهایتا باید تعریفی درست از موسیقی کلاسیک ارائه بدهیم. لئونارد برنشتاین در تعریف موسیقی کلاسیک گفته است:«به موسیقی کلاسیک میگوییم که دقیق باشد.»
موسیقی دقیق یعنی چی؟ یعنی وقتی برای مثال «مشکی رنگ عشقه» از رضا صادقی را گوش میدهیم، ایشان شعری را در یک گام موسیقی با یک سازبندی خاصی خوانده اند. همین جناب آقای رضا صادقی ممکن است در کنسرتی که برگزار میکند برای اینکه راحت تر داد بزند یا نوازندههای سازها راحت تر باشند یا… گامی که موسیقی استودیویی را در آن خوانده عوض کند و در گام متفاوتی بخواند. یا اینکه با سازبندی متفاوتی قطعه را اجرا کند. مثلا به جای اینکه گیتار کلاسیک ملودی اصلی رو بزند، گیتار الکتریک ملودی را بزند. ممکن است حتی خودش به تنهایی گیتار دستش بگیرد و فقط با یک ریتم گیتار و خواندنش موسیقی را اجرا کند (مثل کنسرتی که فرهاد در آلمان اجرا کرد و فقط خودش پیانو میزد و همراهش میخواند) با این حال که انقدر تغییر توی اجرای این موسیقیها داده شده باز هم ما «مشکی رنگ عشقه» از رضا صادقی را میشنویم.
اما در مورد موسیقی کلاسیک این اتفاق نمیتواند بیافتد، چون موسیقی کلاسیک دقیق است. آهنگساز تمامی ساز بندی، سرعت اجرای قطعه، گام و تمامی جزییات دیگر قطعه را مشخص میکند و نوازندهها و رهبر ارکستر در تمامی نقاط دنیا و در تمامی زمانها باید دقیقا همان چیزی را اجرا کنند که آهنگساز خواسته است. برای مثال قطعهی «برای الیس» از لودفیگ فون بتهوفن باید فقط توسط یک پیانو اجرا شود. اگر یک گروه راک با گیتار الکتریک و درامز این قطعه را اجرا کند یا رهبر ارکستری آن را به صورت کاملا ارکسترال تنظیم و اجرا کند و یا حتی اگر روی دنده عقب ماشینهای شهرداری این قطعه پخش شود، این ها همه قطعاتی میشوند برگرفته از «برای الیس» که اثر بتهوفن است، نه اجراهای از خود اثر.
یکی از تلاش های رهبران ارکستر در تمام دنیا نزدیک کردن اجراهایشان به آن چیزی است که آهنگساز خواسته. در مورد آهنگسازانی مثل مالر که حدودا معاصر هستند، از آنجایی که خودشان قطعاتشان را اجرا کرده و ضبط کردهاند و از طرفی با جزییات در پارتیتور قطعاتشان اکسپرشنها و … مشخص شده کار کمی راحت تر است. اما ۳ اجرای متفاوت از سمفونی ۳ بتهوفن توسط سه رهبر متفاوت، سه حالت متفاوت خواهند داشت و مطمئنا هر سه رهبر معتقدند که کارشان به آنچه بتهوفن میخواسته نزدیکتر بوده است. زیرا در پارتیتور این قطعات، تاکیدات سازها، شدت و قدرت اجرای سازها و همچنین سرعت اجرای قطعه به طور کاملا واضحی مشخص نشدهاند. مثلا نوشته شده با قدرت و تند اما نه چندان زیاد تند؛ و هر رهبر ارکستری با توجه به زندگینامهی بتهوفن و دورهای که این قطعه را در آن نوشته آن را به گونه ای تفسیر میکند.
در نهایت میخواهم اینطور نتیجه گیری کنم که، همانطور که در تعریف موسیقی کلاسیک دیدیم، این موسیقی خیلی چیز عجیبی نیست و به طور ذاتی موسیقی برتری به حساب نمیآید. فقط شاید بشود گفت آهنگسازی که موسیقی کلاسیک میسازد باید سواد موسیقی بیشتری داشته باشد و تلاش بیشتری بکند تا آهنگسازی که موسیقی رپ میسازد. اما این دلیل نمیشود تا به محض اینکه یک موسیقی رپ شروع شد من اعتراض کنم و بگویم «قطعش کنید من آدم متشخصیم به این موسیقیای مبتذل گوش نمیدم.» ممکن است همان قطعهی رپ که گوش نداده ازش متنفر میشویم، پر از تنوعهای ریتمیک باشد و در آن از کنترپوان ۴ صدایی استفاده شده باشد و پر از مدلاسیونها و پیچیدگی های هارمونیک باشد. باور کنید من چنین موزیک رپی را شنیدهام). ما شاید بین آدمها دسته بندی کلی میکنیم و میگوییم مثلا فلانی سیاه است پس باید کارگر باشد یا بهمانی هنر خوانده پس آدم فاسدی است یا … لطفا در مورد موسیقی این کار را نکنیم. هر موسیقی در هر سبکی ممکن است خیلی خوب و یا خیلی بد باشد و حتی خوب بودن یک موسیقی از نظر هارمونیک اصلا دلیلی بر زیبایی آن نیست. موسیقی ممکن است زیبا و ضعیف یا زشت و قدرتمند باشد، که البته این به سلیقه ی افراد بر میگردد. روش خود من این است، گوشهایم را باز میکنم و درست گوش میکنم، موسیقی خوب در اطراف ما جاری است.
منبع نت