آیا دیانت سعدی عین سیاستش بود و بالعکس؟ اصلا دیانتش چه بود و مشرب سیاسی اش چه؟ از آنجا که در سلسله مطالب مربوط به برنامه رادیویی شیرازه مشغول بررسی گلستان سعدی هستیم، پیرامون این دو سوال به گلستان سعدی نگاه میکنیم.
عباس میلانی، رئیس گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد، معتقد است که سعدی بر خلاف تعریفی که مثلا بهار از او کرده و او را از "کسوت فقها و زهاد" دانسته، وقتی "از مشروعیت سیاسی سخن میگوید، زبانش عاری از داعیه، یا حتی اشاره به حکومت اسلامی یا علمای اسلام است." آقای میلانی در مقالهای مفصل که حاصل تحقیق در باب اول گلستان سعدی است، مینویسد: "در این باب، هرگز به شاهی توصیه نمیکند که در اداره امور از مشورت علما و ائمه دین بهره گیرد." آقای میلانی از این هم جلوتر میرود و میگوید که "نوعی جدایی دین و سیاست در باب اول مراعات شده" است.
آقای میلانی در بررسی همین باب از گلستان نوشته که تنها سه آیه قرآن و یک حدیث در باب اول آمده که هیچکدام از اینها در باب حکومت نیستند. همین طور نوشته که پادشاهان عادل در این باب، همگی از پادشاهان پیش از اسلام هستند و آنها که کار نیکی میکنند و به دوره پس از اسلام تعلق دارند، کار نیکشان حاصل توصیه وزیر یا درویشی است.
مقاله "سعدی و سیرت پادشاهان" در کتاب "تجدد و تجددستیزی در ایران" چاپ شده که نشر اختران آن را منتشر کرده است.
اما با همه اینها میدانیم که سعدی خود، به مدرسه دینی رفته بود. به علوم دینی واقف بود و آن طور که آقای میلانی نوشته: "رسالت دین را در تقویت و تادیب اخلاق عمومی میخواست." به مسئله دین و ایمان سعدی باز میگردیم، اما فعلا کمی بیشتر درباره نگاه سیاسی سعدی صحبت کنیم.
نشانههای تجدد در گلستان
باب اول گلستان "سیرت پادشاهان" نام دارد. در این باب، سعدی اگر نه مستقیم، به صورت غیرمستقیم شاهان را نصیحت میکند. همچنین در این باب، حکایتهایی هستند که چکیده حرفشان این است: "به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست بر سینه پیش امیر". تو گویی سعدی میخواهد که رعیت، عطای سیاست را به لقایش بخشیده به نانی بسازند و طرف سیاست نگردند.
مهدی جامی، نویسنده، میگوید که گلستان گرچه خود نوعی "مشارکت سیاسی" است (چنانکه سیرت پادشاهان را نقد میکند) اما "سعدی سیاست را برای درویشان نمیپسندد." تعریف درویش هم در نظر او کسی است که از پادشاهان و اهل قدرت پرهیز میکند یا از او انتظار است که پرهیز کند. سعدی گرایش روشنی به این پرهیز درویشانه نشان میدهد.
اگر برگردیم، به همان مقاله عباس میلانی، دستمان میآید که چرا سعدی سعی کرده تا رعیت را از سیاست فراری دهد. آقای میلانی از مخاطب میخواهد تا سرتاسر باب اول را داستانی یکپارچه در نظر بگیرد که شخصیت اصلی آن اسمش هست "پادشاه" بعد میگوید حالا بخوانید و ببینید این پادشاه چه قدر معایب دارد. فهرستی که آقای میلانی ردیف کرده دو صفحه از کتاب را شامل میشود. عجالتا ما به اینها اکتفا کنیم: "ظالم و تنگ نظر است. به بی انصافی معروف است. مردم آزار است. ساده لوح است. کینه توز است. هوسران است. تلون رای دارد."
آقای میلانی مینویسد، تعریفی که سعدی از پادشاه آن زمان به ما داده، تصویری به غایت هولناک است. تصویر حاکمان آن قدر ترسناک است، که آقای میلانی میگوید، سعدی چارهای جز حرف زدن در لفافه نداشته است. مقایسهای هم میکند بین دوران معاصر و زمان سعدی. آقای میلانی میگوید ما بارها در لابه لای کلمات شاعرانی مثل اخوان ثالث و نیما یوشیج، به دنبال کلمههایی گشته ایم که نشان از دوره خفقان و سانسور بدهد. مثل: شب و زمستان.
جدد و تجدد ستیزی در ایران مجموعه مقالاتی از عباس میلانی است که انتشارات اختران آن را منتشر کرده
او پیشنهاد میدهد که در هنگام خواندن آثار سعدی به این هم فکر بکنیم که سعدی هم زیر تیغ سانسور بوده و اگر حرفش خلاف نظر سلطان میآمده لابد خونش پای خودش بوده است.
با این حال سعدی توصیههایی هم برای حاکم دارد و پیشنهادهایی برای حکومت. در گفتگویی که با عباس میلانی داشتم، از این توصیهها و پیشنهادها گفت: "توصیه سعدی این است که پادشاه بایستی مورد پسند مردم باشد، بایستی نظر مردم را رعایت بکند، و مشروعیت پادشاه بسته به حمایت مردم است."
او میگوید که این نظریه مشروعیت پادشاه "به غایت مفهوم و پدیدهای متجدد است" و چون از شخصی در دوره و زمانه سعدی، چنین نظریهای آمده در نظر آقای میلانی "ستودنی" است.
رگههای تجدد را آقای میلانی فقط در محتوا نمیبیند. او تجدد را در سبک نوشتاری سعدی در باب اول گلستان هم پیدا کرده است. مثلا اینکه سعدی به زبان محاوره نوشته است. او میگوید: "یکی از شاخصهای زبان در عصر تجدد این است که زبان کتابت هر روز سادهتر میشود و ایجازش بیشتر." این تغییر در زبان به گفته او راه ورود مردم به سیاست را میگشاید.
همچنین عباس میلانی، رگههایی از مقاله نویسی را در باب اول گلستان میبینید. مقاله فرمی از نوشته است که دو سه قرن بعد از سعدی در اروپا شکل میگیرد. در دوره رنسانس. در مقاله، مفهومی را نویسنده از جهات مختلف باز میکند تا به ما دیدی متفاوت بدهد. آقای میلانی میگوید که با سر هم کردن حکایات باب اول، ما به تصویری از پادشاه میرسیم که پیش از خواندن چنین تصویری نداشته ایم.
جرقههای تجدد در گلستان به گمان عباس میلانی به جایی نرسیدند اما دیدگاه آقای میلانی کمک میکند تا این بار جور دیگری به گلستان نگاه کنیم.
دین و مذهب سعدی
نکته دیگری که به فهم ما از گلستان کمک میکند، دانستن دین و مذهب سعدی است. شاعری که دانش آموخته مدرسه نظامیه در بغداد بود و تسلطش به علوم دینی در همین گلستان هم آشکار است. از آیههای قرآن برای قوام بحثش استفاده میکند و به فارسی و عربی اشاراتی به احادیث دارد.
سعدی، سنی مذهب بوده و مذهب فقهی او شافعی.
فاطمه زارعی، یکی از نویسندگان ِ همراه با برنامه شیرازه، میگوید که سعدی هرچند پیشینه مذهبی دارد اما در گلستان که این همه توصیه و پند در آن نهفته است، کمتر شده که کسی را از عذاب دوزخ بترساند و برای کار نیکی وعده بهشت دهد.
یاسر میردامادی، پژوهشگر دین و فلسفه، میگوید که این یک سنت عرفانی و دینی بوده که عذاب جهنم یا پاداش بهشت هدف نیستند: "هدف اصلی این است که درون خودت بتوانی یک بهشتی درست کنی." این سنت عرفانی – دینی میگوید اگر کاری بد است، فارغ از اینکه چه عذابی بابت انجام آن در انتظار فرد مومن است، نباید آن کار را انجام داد.
مکتب فکری سعدی، مکتبی است که به عرفان گرایش دارد. یاسر میردامادی میگوید جبرگرایی سعدی در گرایش عرفانی او دیده میشود.
جبرگرایی یعنی اعتقاد به اینکه هر کاری از آدمیان سر میزند خارج از اختیار آنهاست و تقدیر الهی بر این بوده که چنین شود. وقتی میگوییم هر کاری یعنی هر کاری. یعنی حتی نوشتن ِ من و خواندن ِ شما.
آقای میردامادی میگوید که این فکر با عشق به معبود که جمع میشود، از دلش عرفان بیرون میآید. مثل آثار سعدی یا مولوی و حافظ.
هر سه این شاعران بزرگ از اشعریها بودند. مکتب اشعری، یکی از مکاتب الهیاتی است. پیروان این مکتب فکری جبرگرا بودند. ابوالحسن اشعری که این مکتب را پایه گذاشت، ابتدا از معتزلیان بود و سپس "اهل حدیث" شد و بعد راه سوم را خودش پایه گذاشت.
نامههای عین القضات همدانی را "کتابخانه منوچهری" منتشر کرده است
یاسر میردامادی میگوید: "معتزلیان میگفتند عقل انسان تا حدودی میتواند راه سعادت را پیدا کند اما این عقل محدودیتهایی دارد. در نتیجه خداوند پیامبران را برای هدایت انسانها میفرستد. اهل حدیث کاملا ظاهرگرا بودند و معتقد بودند که عقل انسان به هیچ عنوان، حتی تا حدودی هم، برای پیدا کردن راه سعادت کافی نیست. و فقط باید به دین و به وحی مراجعه کرد و آن را فقط باید تفسیر ظاهری کرد."
اشعریها حرفشان این بود که انسان اختیاری از خود ندارد ولی سعی میکردند با روشهای عقلگرایانه معتزله، نظر خود را اثبات کنند.
حالا با این تصور، یک نگاه دیگر به گلستان بیاندازید و معنی ابیاتی شبیه به این را دوباره معنی کنید:
آن کس که توانگرت نمیگرداند / او مصلحت تو از تو بهتر داند
نکته دیگری که در نگاه به دینداری سعدی، جالب توجه است، مداراگری او با مردم مسلمان است. مهدی جامی، نویسنده، این موضوع را این طور شرح میدهد: "اگر از من بپرسید میگویم مذهب سعدی بیتردید، بیآزاری است. بهترین نمونه همین است که میگوید اگر میخواهی منتی سر کسی بگذاری قرآن نخوان. یعنی در مورد قرآن خواندن هم استثنا قائل نیست."
اشاره او به آن حکایتی است که سعدی از دوران کودکی خود نقل میکند. سعدی شب تا سحر به قرآن خواندن مشغول بوده و دیگرانی هم بودهاند که خوابیده بودند. چون شب میگذرد به پدر شکوه میکند که از این جمع که انگار مردهاند هیچ کس برای خواندن دو رکعت نماز از جا بر نمیخیزند. پدر هم او را نکوهش میکند که: "جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی."
نمونههایی از این دست در گلستان بسیارند. اما وقتی که نوبت به مدارا با پیروان دیگر مذاهب میرسد، سعدی کم و بیش سختگیر است. مثلا در حکایتی، از اینکه در اسارت مجبور شده که با یهودیان بیگاری کند، دلخور است و در حکایتی دیگر از این که همسایه اش مردی یهودی است چنان به خشم آمده که به طرف میگوید اگر تو بمیری ارزش خانه چندبرابر میشود.
یاسر میردامادی، در توضیح این نارواداری میگوید که سعدی را باید در ظرف زمان خودش دید. یعنی باید دید که او در چه دورهای زندگی میکرده است و آن زمان، چقدر رواداری با دیگران در مخیله آدمیان میگذشته است. همچنین مثال میزند از جان لاک، که به پدر لیبرالیسم مشهور است و چهار قرن بعد از سعدی میزیسته است. حتی او هم وقتی از تساهل و گفتگو بین ادیان صحبت میکرده، بیشتر منظورش بین مذاهب مسیحی است.
در دوره سعدی و حتی پیش از آن البته استثناهایی هم بودهاند. در قرن پنجم و ششم، عارفی در ایران میزیسته به نام عین القضات همدانی، که از جمله آثار به جا مانده از او نامه هایش هستند. یاسر میردامادی خواندن این کتاب را توصیه میکند. میگوید که این کتاب راحت خوان و شیرین است و فارسی سرراستی دارد.
در نامه نود و دوم از این نامه ها، عین القضات همدانی نوشته: "هرکه طالب علم یقین بود اول شرط در راه او، آن بود که کل مذاهب عالم در دیده او برابر نماید. و اگر فرقی داند میان کفر و اسلام این فرقت دانستن در راه طلب او سدی بود که او را نگذارد که به مطلوب رسد."
کتاب نامههای عین القضات همدانی را علینقی منزوی و عفیف عسیران تصحیح کردهاند و ناشر آن "کتابخانه منوچهری" است.
سام فرزانه