سعدی، اندرزگوی بازمانده از حمله مغول
"اگر وارد شهری شوید که بر تمام در و دیوارهای آن در مذمت دزدی و نکوهش دزدان با انواع خطوط شکسته و نستعلیق به نثر و نظم داد سخن داده باشند چه فکر خواهید کرد؟ به نظر شما کار از جایی خراب نیست؟"
ضیا موحد در کتاب "سعدی" با نوشتن این نکته خواسته به ما نشان دهد که چرا نگاه به دوره و زمانه سعدی مهم است و دانستن اوضاع شیراز، فارس و ایران آن روزگار چطور به ما کمک میکند تا از راز پندگوییهای سعدی آگاه شویم.
زمانه سعدی، زمانه حمله مغولان به ایران است. سعدی که از بازماندگان آن دوره است برای دوره پسا اشغال چه توصیههایی داشته است؟
برای پاسخ به این سوال به زمانه سعدی و مسئله عدالت در آن روزگار میپردازیم.
تولد و مرگ سعدی
حدودا میدانیم که سعدی در قرن هفتم هجری میزیسته و با فرایندهای نه چندان دقیق و نه آنقدرها پیچیده، ادبا حدس زدهاند که سال تولد و وفات سعدی کی بوده است.
اینکه میگویم نه چندان دقیق، برای اینکه چیز زیادی از احوال شخصی اهل ادب فارسی به جا نمانده و ادبا هم چارهای ندارند که از روی شواهد و قرائن تاریخی سالهای مهم در تاریخ ادبیات را به دست بیاورند.عدهای از ادب شناسان معتقدند که سعدی در ۶۰۶ هجری قمری متولد شده است. راه محاسبه آنها هم این طور است که بعد از کاویدن کلیات سعدی، در گلستان به این بیت رسیدهاند که میگوید: "در این مدت که ما را وقت خوش بود/ ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود" بعد در همان جا، یک بیت دیگر هم پیدا میکنند که سعدی خطاب به خود سروده: "ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روز دریابی" از این جا به بعد یک عمل تفریق بسیار ساده است: از ۶۵۶ (سال سروده شدن گلستان) ۵۰ تا کم میکنند و میشود به عبارتی ۶۰۶. پس سعدی حدودا متولد این سال بوده.
یکی از ساده ترین ایرادهایی که میشود به این شیوه گرفت این است که از کجا معلوم سعدی میدانسته چند سالش است و اگر مثلا ۴۹ ساله بوده، چطور این عدد را میخواسته در شعرش بگنجاند و خود را شماتت کند که "ای که چهل و نه رفت و در خوابی". بعدش چه بگوید؟
عده دیگری هستند که از دل نوشتههای دیگر سعدی اعداد دیگری استخراج میکنند و با جمع و تفریقشان سال تولد دیگری برای سعدی پیشنهاد میکنند.
ضیا موحد، در کتاب "سعدی" شیوههای استخراج سال تولد و وفات سعدی را نوشته و نقد کرده و سر آخر آورده که به تبعیت از اکثریت، این اعداد را پذیرفته:
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی،
تولد: ۶۰۶ قمری
وفات: ۶۹۱
مهم این است که اگر همان حدود را قبول کنیم و با چند سال این طرف و آن طرف میتوان حدس زد که سعدی وقتی مغولان (در سال ۶۱۶) به ایران حمله کردهاند عقل رس بوده و بعدا اثرات حمله را بر جامعه اش دیده است.
نایب السلطنهها
مغولان از دست سلطان محمد خوارزمشاه ناراحت بودند که چرا نمایندگانشان را یکی از حکام کشته و سلطان محمد، حاضر نیست طرف را تحویل مغولان بدهد. برای همین به ایران لشکر کشیدند.
حسین شیخ، دانشجوی دکتری ایران شناسی در دانشگاه گوتینگن آلمان میگوید که مغولان جنگجویان ورزیدهای بودند که اگر شهری در مقابلشان مقاومت میکرد، از کشتار کم نمیگذاشتند همان طور که مثلا در بامیان (در افغانستان امروزی) به چهارپایان هم رحم نکردند. اما با تسلیم شوندگان کاری نداشتند.
چند سالی پس از شروع حملهشان و فرار سلطان محمد خوارزمشاه بود که مغولان به نزدیکی فارس میرسند. اما فارس تسلیم و مطیع بود. حاکمان فارس در آن دوره، "اتابکان فارس" بودند که اگر ماجرای سر کار آمدنشان را بدانید، درک صلحشان برایتان راحتتر میشود.
وقتی که سلجوقیان برو و بیایی داشتند، پادشاه، شاهزادگان جوان را برای حکمرانی به نقاط دیگر میفرستاد. این شاهزادگان هنوز در سن و سال بازی کردن بودند و تجربه حکومت گردانی نداشتند، برای همین کسی با عنوان "اتابک" با شاهزاده همراه میشد و حکومت گردانی میکرد تا شاهزاده برای خودش مردی شود.
وقتی که حکومت مرکزی ضعیف شد، اتابکان به شاهزاده دم دستشان گفتند: "عمو جان برو تو کوچه بازی کن." و حکومت را از آن خود کردند. حالا شاید نه با این ادبیات.
حسین شیخ: "کلا اتابکان فارس، مثل سایر حکومتهای محلی که در ایران از دوره سلجوقیان به این طرف حکومت میکردند، هرگاه که حکومت بزرگ و پرقدرتی در این مناطق پیدا میشد، اینها خراج گذار آن میشدند و به قول معروف خودمختار حکومت میکردند اما خراج گذار بودند."
همین ماجرا سر حمله مغولان به ایران تکرار شد و شیراز در امان ماند.
سعدی محصول چنین شرایطی است که نتیجه سازش حاکمی و ایستادگی حاکمی دیگر را دیده است و در نهایت چیزهایی نوشته که بسیاری از اهل قلم معاصر آنها را شماتت میکنند و عدهای آن را میستایند. مثلا رضا براهنی که سعدی را در کتاب "طلا در مس" به عنوان فردی "سازشکار" مورد نقد قرار داده است.
کامیار عابدی، نقدها به سعدی را از جمله همین که او "سازشکار" است، در کتابی به نام "جدال با سعدی در عصر تجدد" گردآوری کرده است. در این کتاب همین طور پاسخ بخش دیگری از اهل قلم هم به این دست انتقادها آمده است.
کتاب جدال با سعدی در عصر تجدد را انتشارات "دانشنامه فارس" با همکاری "مرکز سعدی شناسی" منتشر کرده است.
اگر هم بخواهید بیشتر در مورد اوضاع و احوال تاریخ ایران در آن زمانه بدانید، شاید بد نباشد که به توصیه حسین شیخ عمل کنید و کتاب "مغولان و حکومت ایلخانی در ایران" از "شیرین بیانی" را بخوانید که انتشارات سمت منتشر کرده و کتاب درسی دانشگاهی است.
حسین شیخ درباره این کتاب میگوید: "این کتاب در اصل بیشتر روابط دین و دولت در ایران را بررسی میکند، اما در کنار آن به زندگی مردم در دوره ایلخانان میپردازد." دورهای که سعدی در آن میزیسته.
سعدی "تقدیرگرا"
حالا ببینیم سعدی برای دوره و زمانه پرآشوب خود، چه توصیههایی داشته است.
مهدی جامی، نویسنده، معتقد است که سعدی افراد را به "گذشت" توصیه میکند. او سعدی را شاهدی دلسوز میبیند که از صدمه و آسیب وارد آمده به مردم نگران است و توصیه اش برای حل اختلافات و زندگی در جامعه، "گذشت" است. اندرزهای سعدی یادآور ارزش گذشت است.
مثلا میتوان به حکایت اول از باب اول گلستان اشاره کرد که در آن، سعدی حکایت وزیری را تعریف میکند که ناسزاهای یک محکوم به اعدام را طور دیگری برای شاه بیان میکند تا شاه دلش خوش شود و از خون او بگذرد.
از سوی دیگر، او سعدی را تقدیرگرا میداند و میگوید: "سعدی - چنانکه آقای دکتر شمیسا هم در مقالهای نشان دادهاند – همان راهی را میرود که فردوسی. فردوسی باید برای بعد از حمله اسکندر مقدونی حرفی میزد تا سقوط شاهی ایران را توجیه کند. و سعدی مثل فردوسی به این باور دامن میزند که تقدیر چنین بود و با تقدیر نمیشود جنگید."
علاوه بر توجیه شکست، این نگاه تقدیرگرا در سعدی، موجب شده تا توصیههایی که در باب عدالت دارد هم با آنچه امروز ما از عدالت میدانیم متفاوت باشد. به قول مهدی جامی برای سعدی معنی عدالت، "تجاوز نکردن از حد تقدیر است و رضایت به داده خداوندی".
حالا اگر با همین دید به حکایات گلستان نگاه کنیم شاید خیلی چیزها برایمان معنایی دوباره پیدا کند. مثلا این جمله از باب هشتم: "صیاد بی روزی، ماهی در دجله نگیرد و ماهی بیاجل در خشک نمیرد."
یعنی اگر در سرنوشت صیاد آمده باشد که روزی هیچ ماهی صید نمیکند، حتی اگر در رود پر آبی مانند دجله هم باشد، دست خالی به خانه میرود و از آن طرف، اگر هنوز زمان مقدر مرگ یک ماهی نرسیده باشد، در خشکی هم زنده میماند.
عدالت دیروز و امروز
ابراهیم سلطانی، استادیار فلسفه سیاسی و علوم سیاسی در دانشگاه میشیگان شرقی، درک سعدی از مفهوم عدالت را این طور خلاصه میکند:
۱- یک نظام کیهانی الهی وجود دارد که غایتی برای آن وجود دارد. (یعنی هر کنشی الزاما با واکنشی روبه رو میشود.)
۲- خداوند شریعیتی فرستاده که اگر آن را برقرار کنیم، عدالت را برقرار میکند.
۳- عدالت چیزی نیست جز اینکه هرکسی را سر جای خویش گذاشتن و به هرکسی به اندازه شایستگی اش دادن.
۴- حاکم، یا پادشاه عادل، سایه خداوند و پدر رعایاست.
۵- پادشاه عادل، پادشاهی است که اعتدال را رعایت میکند. (در خشم و جوانمردی و زهد و غیره)
آقای سلطانی میگوید در چنین شرایطی بوده که مصلحان اجتماعی کتاب هایی مینوشتند که در آن پادشاهان را به رعایت اعتدال توصیه میکردند. کتاب هایی مثل نصیحت الملوک از سعدی.
در دوره و زمانه امروز اما دیگر تمرکز بر افراد نیست و ابراهیم سلطانی میگوید که حالا تمرکز بر نهادهاست و تلاشها بر چگونگی طراحی نهادهایی متمرکز است که قرار است عدالت بگسترانند.
آقای سلطانی میگوید که این نهادها از جمله باید تلاش کنند که دیگر مانند دوره گذشته دین و نژاد و نسب خانوادگی افراد مایه افتراقشان نباشد.
برای مطالعه بیشتر درباره مفهوم امروزی عدالت، ابراهیم سلطانی کتاب "نظریهای در باب عدالت" از جان رالز را توصیه میکند. او درباره این کتاب میگوید که نقطه عطفی در فلسفه سیاسی انگلیسی زبان درباره مقوله عدالت است: "کسی نمیتواند بحثهای نیم قرن اخیر را بفهمد مگر اینکه بداند که جان رالز درباره عدالت چه گفته و چه نظریه ای طرح کرده است."
کتاب نظریهای در باب عدالت، با دو ترجمه متفاوت در ایران منتشر شده است یکی را نشر مرکز منتشر کرده با ترجمهای از مرتضی نوری و دیگری را پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، با برگردان سید محمد کمال سروریان و مرتضی بحرانی.
"سام فرزانه"
درود استادبزرگوارم
مطلب بسیارجالبی بود