ایرج میرزا؛ کیسه خالی و همت عالی
او را اگر چه از نظر زمانی می توان شاعر دوره مشروطیت به شمار آورد٬ ولی به دلیل وابستگی های درباری نمی توان او را انقلابی نامید.
ایرج تحصیلات مقدماتی را در دارالفنون مظفری در تبریز به پایان برد و با فنون ادبی و زبان فرانسه در همان جا آشنا شد و از چهارده سالگی به جهان شعر روی آورد. بخت بزرگ او آشنایی با امیر نظام گروسی بود که خود از نویسندگان قوی دست به شمار میرفت و آن زمان پیشکاری اذربایجان را بر عهده داشت.
ایرج با آن که به ویژه پس از مرگ پدر از حمایت بزرگان دیگری چون نظام السلطنه مافی و امین الدوله و حتی علی اصغر خان اتابک برخوردار بوده ولی به هیچکدام آن ها چون امیر نظام وابسته و متکی نبوده است.
ایرج میرزا کار شعر را با مدیحه پردازی آغاز کرد. قصیده های مداحانه او هم صله و انعام در پی داشت و هم لقب فخراشعرا را برای او به ارمغان آورد. ولی به گفته محمد جعفر محجوب شارح و مفسر دقیق ایرج میرزا، او با رفتن امیر نظام به آذربایجان این کار را رها کرد و به منشیگری پرداخت و به قول خودش از "خلوتی خاص" و "همسر لوطی و رقاص" شدن رها شد.
ایرج با آن که در خدمات دولتی به سر می برد ولی آن قدر آزادی داشت که ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی را زیر ذره بین بگذارد و خطاها و گاه خیانتهای سیاستمداران ایران را برملا کند آن هم با زبانی شسته و رفته و ساده و بیپیرایه.
به گفته محجوب آشنایی با زبان فرانسه، سفر به اروپا و مشاهده زندگی مردم آن دیار ایرج را مردی آزاد فکر، متجدد و ترقیخواه بار آورد. مردی که در عین حال این شجاعت اخلاقی را داشت که تقیه و تعارف را که رسم زمانه بود به کناری بگذارد و آنچه را که ناهنجار تشخیص میدهد به مردمان یادآوری کند. ایرج در کار انتقاد و یادآوریهای اجتماعی تا آنجا پیش رفت که حتی عدهای برای کشتن او آماده شده بودند.
محجوب در برابر همه محاسن عیب بزرگی نیز در شعر ایرج- یا در بخش بزرگی از شعر ایرج- می بیند و آن عدم رعایت عفت قلم است. محجوب نمیدانست که یکی دو دهه بعد ادبیات اروتیک و پرنو گرافیک آنچنان رونقی در جهان پیدا میکند که حتی شایسته دریافت جوایز بزرگ میشود.
نویسندگان ایرانی امروز در برونمرز نیز در شعرها و داستانهای خود به جا و بیجا دست به دامان همان حرفهایی میشوند که محجوب بیان ساده و راحت آن ها را در شعر ایرج عیب به شمار میآورد.
نوآوری ایرج بیشتر در مضمون و معنا مطرح میشود تا فرم و قالب. ایرج خود در شعری نوآورانی را که قالبهای تازه به وجود میآورند به باد انتقاد گرفته است.
«ادبیات شلم شوربا شد/ در تجدید و تجدد وا شد/
میکنم قافیهها را پس و پیش/ تا شوم نابغه دوره خویش/
این جوانان که تجدد طلبند/ راستی دشمن شعر و ادبند/»
کیسه خالی
دوره دوم بارآور زندگی ایرج اگر چه رها از قید و بندهای درباری بود ولی وقت و نیروی زیادی از او را در کاغذ بازیهای اداری از میان میبرد که اگر چنین نمیبود دستاوردهای ارزندهتری پدید می آورد. خود می گوید:
«حیف باشد که مرا فکر بلند/ صرف گردد به خرافاتی چند/
حیف امروز گرفتارم من/ ورنه مجموعه افکارم من/
جهل از ملت خود بردارم/ منتی بر سرشان بگذارم/
آنچه را گفتهام از زشت و نفیس/ نیست فرصت که کنم پاکنویس/
ایرج در دوره دوم زندگی با وجود پیشینه اعیانی و کار در دستگاههای دولتی در تنگناهای مالی می زیست. تنگناهائی که مزید بر علت میشد و نمیگذاشت آنطور که باید به کار اصلی خود بپردازد:
«آنچه آمد به کفم گم کردم/ صرف آسایش مردم کردم/
دائم افکنده یکی خوان دارم/ شاعر و زائر و مهمان دارم/
یک طرف پیری و ضعف بصرم/ یک طرف خرج فرنگ پسرم!/
بعد سی سال قلم فراسائی/ نوکریٓ کیسه بری، ملائی.../
مدتی خلوتی خاص شدن/ همسر لوطی و رقاص شدن/
باز هم کیسه ام از زر خالی است/ کیسهام خالی و همت عالی است/»
انتقام از عارف
عارف نامه یکی از منظومههای معروف ایرج میرزاست که اگر هم کسانی باشند که آن را نخوانده باشند وصف آن را شنیدهاند.
انگیزه سرودن عارف نامه، رنجشیست که ظاهرا ایرج از عارف قزوینی پیدا کرده بود ولی روایتها مختلف است. یکی این است که عارف در سفر به مشهد به جای آنکه به منزل دوست قدیم و ندیم خود ایرج وارد شود در جای دیگری سکنی کرده است.
روایت دیگری هم میگوید عارف در کنسرت خود در مشهد اهانتهایی به خاندان قاجار روا داشته و این حرفها «شازده» را خوش نیامده و به یاری طبع روان انتقام خود را گرفته است. آنگونه که از متن پانصد و پانزده بیتی عارف نامه بر میآید هر کدام از روایتها بخشی از واقعیت را بیان کرده است.
با این همه شهرت و اعتبار ماندگار عارف نامه تنها به خاطر فحش و فضیحتی نیست که ایرج نثار یار دیرین خود میکند، بلکه به سبب اشاراتی نیز هست که در لابلای ناسزاها به آزادی و حجاب و سیاست و خدای باریتعالی دارد. قصه کامجویی از یک زن محجبه را در پس دالان خانه خود بهانه قرار میدهد تا بگوید:
غرقاب عشق
مثنوی برجسته دیگر ایرج که شهرت بسیار یافته زهره و منوچهر نام دارد و برداشت تازهتری است از برداشت قدیمیتر شکسپیر از قصه اساطیری ونوس و آدونیس. ایرج برای آنکه جائی برای بیان حرفهای خود نیز باز کند تغییراتی در داستان اصلی پدید آورده است.
زهره و منوچهر یکی از ظریفترین متنهای عاشقانه معاصر است که طنزی سبک و لطیف آن را سرشار از جاذبه کرده است. ایرج در جائی از منظومه از زبان زهره خدای هنر و زیبائی به فضای هنری/ فرهنگی ایران نیز اشاره میکند و می گوید:
«روی زمین هر چه مرا بنده اند/ شاعر و نقاش و نویسندهاند/
و پس از آن که از رافائل و میکل آنژ و هومر و هرودوت می گذرد به سرزمین خودمان میرسد و می گوید: گاه قلم را در کف دشتی نهاده و گاه تار را در کف درویش خان. گاه کمالالملک را پدید آورده و گاه در دهان قمر تنگ شکر پرورده است.
ایرج منظومه عاشقانه خود را با شکوهای لذت آمیز از عشق به پایان میبرد:
«وه که چه غرقاب مهیبی است عشق/ مهلکه پر ز نهیبی است عشق/
غمزه خوبان دل آدم شکست/ شیر دل است آن که از این غمزه رست/»
محمود خوشنامپژوهشگر موسیقی _
با کمی حذف!
مطلب بسیار مفید و ارزشمند
برای شادی روح این شاعر گرامی دعا میکنیم