طلاق عاطفی؛ زندگی مشترک بدون رابطه
مریم جباریپژوهشگر روانشناسی بالینی در دانشگاه کالیفرنیا
این الگوهای فرهنگی، خود بخود در ذهن هر دو جنس نقش میبندد و تاثیر بسزایی در نحوه بروز رفتارهای عاطفی دارد.
انتظارهای کلیشهای و قالبی از نقش همسری که بر اساس همان الگوهای فرهنگی شکل میگیرند در ساختار و روابط خانواده نقش میبندد و هیجان و عواطف زن و شوهر به همدیگر نیز با چنین نگرشهایی شکل میگیرد.
از این رو برخی از الگوهای سنتی در خانوادهها مثل داشتن پدری مستبد نیز در تفسیر عواطف و رفتاری که در قبال این عواطف بروز میکند تاثیر بسزایی دارند.
وقتی تبادل عاطفی سالم به علت نداشتن الگوی مناسب برای یادگیری یا تفاوتهای فرهنگی یا تن دادن مطلق به قالبهای از پیش تعریف شده شکل نگیرد به مرور بستر عاطفی سردی را هم برای زن هم برای شوهر فراهم می کند که میتواند در جنبههای مختلف خود را نشان هد؛ در رابطه فکری، جنسی، عاطفی و حتی مالی.
نبود یا سرد شدن عواطف یا بیتفاوتی نسبت به یکدیگر بعد از مدتی به شکل عادت رفتاری درمیآید، به گونهای که فرد احساساتش را از همسرش پنهان میکند، گفت وگو بین زن و شوهر کمرنگ و دیواری نامرئی بینشان ایجاد میشود؛ دیواری که مانع حمایت عاطفی از همدیگر میشود.
احساس گم شدن چیزی در ناخودآگاه
در بسیاری از موارد زن و شوهر از نیازهای عاطفی خود آگاه نیستند و فقط احساس میکنند چیزی در رابطه آنها کم رنگ شد و نیازهای عاطفی که همه افراد در روابط صمیمی خود به آن نیاز دارند برآورده نمیشود، نیاز به شنیده و درک شدن، نیاز به قدردانی، نیاز به احساس ارزشمندی، نیاز به پذیرفته شدن، نیاز به عشق و محبت و نیاز به همراهی.
وقتی این نیازها بشکلی مزمن و فراگیر مغفول بمانند، فرد برآورده شدن نیاز را در جایی دیگر جستجو میکند و این زمینه را برای طلاق عاطفی مستعد میکند.
اگر چه آمار دقیقی برای طلاق عاطفی در دسترس نیست اما از میزان مراجعه به دفاتر ثبت طلاق و سن افراد مراجعه کننده میتوان دریافت که طلاق عاطفی در هر سنی میتواند اتفاق بیفتد.
عوامل زیادی در بروز طلاق عاطفی موثر هستند که از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- خودداری تعمدی از برقرار کردن ارتباط یا ابراز محبت
- استرسهای بیرونی و مسایل خانودگی مانند دخالتهای اطرافیان
- بیماری
- مشکلات کاری
- نبود وقت کافی برای توجه و صحبت
- اشتغالات ذهنی و خودمحوری
- عدم ارتباط سالم یا داشتن ارتباط با فرد دیگر
- خشم حل نشده
علاوه بر این، طلاق عاطفی در خانوادههای تحصیل کرده به مراتب بالاتر از خانوادههای بیسواد و کم سواد یا با تحصیلات پایین است. میزان تحصیلات زوجها آگاهی آنها را به نیازهای عاطفیشان افزایش میدهد.
در این شرایط همسران بیشتر نقش همخانه را برای هم ایفا میکنند، درکی از روحیات همدیگر ندارند و کم کم به این وضعیت تن می دهند و به آن خو میگیرند و بیشتر ترجیح میدهند تنها باشند، یا خداقل کمتر با دیگری باشند و حتی ترجیح میدهند تنها غذا بخورند یا تلویزیون تماشا کنند. جملات و گفتگوها کلیشهای و کوتاه است و بی میلی برای همکلامی در نگاه و کلام کاملا پیداست.
در برخی خانوادهها بویژه در خانوادههای سنتی، بچه دار شدن در کنار مسایل فرهنگی مانع طلاق قانونی میشود و آنها ترجیح میدهند به زندگی بدون پیوند عاطفی ادامه دهند.
طلاق عاطفی با افزایش عمر زندگی عمق بیشتری پیدا می کند و روابط را به سردی بیشتری سوق میدهد و بویژه تولد فرزند میتواند در شکلگیری فاصله عاطفی نقش داشته باشد.
معمولا در سالهای اول ازدواج عاطفه و توجه در زوجها بیشتر است اما با تولد فرزند، بیشتر توجه به فرزند متمرکز میشود و زوجها چنان در نقش پدر و مادری غرق میشوند که به مرور از نقش زن و شوهری غافل شوند.
علائم طلاق عاطفی
١- یکی از شاخصهای کلیدی در طلاق عاطفی این است اینکه در تنهایی آرامش بیشتری دارند. کارها و تفریحات مشترک بشدت کم میشود و هر کس برنامه زندگی خود را انگار که تنها زندگی میکند پیش میبرد، وقتی تنهایی عادت هر روزه شود میتواند جزء علائم طلاق عاطفی باشد.
٢- عدم تمایل به گفت و گو، بیتوجهی به صحبتهای فرد مقابل، بیحوصلگی در گوش دادن و حرف زدن یا سکوت در برابر صحبتهای همسر یا تلاش برای پایان دادن به مکالمه یا عوض کردن موضوع مکالمه
۳- به جای توجه به خواستههای همسر، بیشتر به خواستههای خود توجه میکند، براحتی احساسات منفی و خشم بروز میدهد بدون اینکه به احساسات همسرش توجه کند.
۴- در قبال اعتراض به بیتوجهی و سردی، براحتی مشکل را انکار میکند و حتی تمایلی به بحث در مورد آن ندارد.
۵- رابطه جنسی و ابراز محبت طرفین بسیار کم میشود، حرفهای دلپذیر، تمجید و تحسین، تبادل عاطفی چه کلامی چه لمسی، بسیار کاهش پیدا میکند.
آسیب طلاق عاطفی در اغلب موارد چندین برابر طلاق قانونی است. این که فرد در عین زندگی با فردی دیگر زیر یک سقف، تنهایی و انزوا پیشه کند و رضایتی از زندگیاش نداشته باشد، فشار روحی مضاعفی است.
بخش اعظم بیتوجهی زوجها به یکدیگر ناشی از ناآگاهی از مهارتهای ارتباطی است که مانع از بروز احساسات و عواطف میشود یا مانع از بروز عواطف و احساسات بشکل سازنده و سالم میشود.
فراهم کردن بستر فرهنگی مناسب، آموزش مهارتها زیر نظر مشاور و روانشناس، آموزش مهارتها در مدرسه و در رسانهها نقش بسزایی در کاهش طلاق عاطفی دارد.