هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، با آنکه در میدان بحث و جدل چنان که در گستره شعر و ادب پهلوانی بیهمتاست ولی به محض آن که سخن از گفت و گو و پای میکروفن به میان میآید پای پس میکشد. با این همه هنگامیکه در آبانماه گذشته، تقاضای گفت و گوی با او را پیش کشیدیم استثنائی در پرهیز همیشگی او پدید آوردیم.
پنجاه سال از مرگ روحالله خالقی موسیقیدان برجسته ایرانی میگذشت. کسی که کما بیش همان نقش نیمائیان را در عرصه موسیقی ایفا میکرد.
فرصت مغتنمی بود. نشستیم و بساط گفتگو را گشودیم. صحبت که کرک انداخت شرطها نیز از میان برخاست و دامنه سخن به عرصه مجاور که جهان اصلی سایه نیز هست کشیده شد. این همه را فراهم کردیم ولی انتشار آن ماند تا امروز که در هشتاد و هشتمین سالروز تولد سایه قرار گرفتهایم. مناسبتی دلپذیرتر از مناسبت از دست رفته پیشین. آنچه می خوانید حرف های سایه است در دو عرصه خویشاوند شعر و موسیقی ایران.
طبعا از خالقی آغاز کردیم و نقش او در جریان پیشبرد موسیقی نوآورانه.
"مرحوم خالقی راه علینقی وزیری را ادامه داد به شیوه خودش. این هر دو تلاش می کردند که امکاناتی پیدا کنند برای زبان و بیان تازه ای در موسیقی.
"اشکالی که در زمان او پیش آمد جبهه گیری دو گروه بود در برابر یکدیگر. در یک جبهه همه چیز ایران و ایرانی به هیچ شمرده شده و گفته شده است که موسیقی خوب موسیقی فرنگی است. یکی هم بر عکس موسیقی غربی را سر و صدا تشخیص داده و اعتقاد داشته که آنچه مال ماست خوب است. کار هر دوی اینها گرفتاری داشته.
"انواع موسیقی در همه جای دنیا هست. بعضیها مثل وزیری می دانستند که چه کار دارند می کنند، بعضی ها ذوق و سلیقه و علم این کار را داشتند مثل خالقی. پیروان آن ها به سلیقه خودشان- بهتر است بگوئیم به سلیقه مشتری های خودشان دنباله کار را گرفتند.
"ببینید ریتم موسیقی ما در یک دوره ای چقدر ملایم و آهسته شده بود. دور هم جمع می شدند، شمعی روشن می کردند و موسیقی وارد میدان می شد. فضائی که می ساختند این موسیقی را می طلبید. بعد مثلا یکی از کارهای قدیمی را که خوشبختانه بر روی صفحه با صدای عبدالله خان دوامی داریم می شنیدیم، می دیدیم که با امروز چقدر متفاوت است. در برنامه گل ها همه آن چه اجرا می شد با اصل آن فرق داشت. زمانه آن طور می طلبید."
عنوانهای ناروشن
آیا کوشش های وزیری و خالقی نبود که امکان این گونه تغییرات را در موسیقی ملی می داد؟
"این طور نمی شود گفت. قبل از هر چیز باید معنای اسم÷ها و نسبت ها که به موسیقی خودمان می دهیم روشن شود. منظورمان از موسیقی ملی کدام موسیقی ست؟ آیا می شود در میان این همه موسیقی که نزد اقوام ایرانی هست یکی را انتخاب کرد و موسیقی ملی نامید؟ می گوئیم اصالت بدون آن که معنای درست آن را دانسته باشیم.
"آقای عبدالله دوامی داشت درس می داد یک تصنیفی را. من حاضر بودم. به او گفتند که دیروز همین تصنیف را جور دیگری خوانده اید. وقتی برایش خواندند، گفت بله آن درست بود...ذوق و سلیقه خواننده طی دو سه روز چیز دیگری شده بود. ما برای موسیقی خودمان نام های زیادی داریم که هیچ کدام تعریف نشده است. تازه انواع موسیقی اقوام را هم داریم. موسیقی بلوچ، موسیقی کرد و..."
اینها را در سال های اخیر موسیقی نواحی نامیده اند...
"باز این جا اسم تازه ای به میان آمده. این اسم گذاری ها تفاوت ها را بیان نمی کند. وقتی می گوئیم موسیقی ملی کدام یک منظور ماست؟
"اگر این طوری فکر کنیم بعضی از انواع موسیقی تاجیکستان و افغانستان و بخشی از مصر و عراق و...هم موسیقی ملی ما محسوب می شود."
برگردیم سراغ وزیری و خالقی که نظریات آنها در مورد چند صدائی کردن موسیقی ایران موافقان و مخالفان انبوه تری پیدا کرده است. نطر شما چیست؟
"خب طبیعی است این نظریه هم مثل بسیاری نظریه های دیگر موافق و مخالف داشته باشد. من از نظر فنی صلاحیت ندارم. این را باید کارشناسان موسیقی داوری کنند. ولی به طور کلی می توان پرسید آیا موسیقی ما به قول شما با حفظ اصالت خودش می تواند هارمونی داشته باشد؟ آیا واقعا این چیزهائی که می گویند مثل هارمونی و کنترپوان و چه و چه می تواند در موسیقی ایران هم به کار گرفته شود؟ آیا ربع پرده واقعا ربع پرده است؟ من صلاحیت فنی ندارم ولی وقتی گوش می کنم می بینم آن فاصله ها یکسان نیست و با هم فرق دارد. ما یک مقدارصداهای یکنواخت زیر صدای اصلی داریم مدتی ارکستر معمولا این صداها را به کنترباس و ویولن سل می دهند که مثل اره کشی رفتار می کنند! به محض آن که می خواهیم دو جمله را با هم ادا کنیم به مشکل برمی خوریم. یا آن فواصل را باید برگردانیم به فاصله های باخی و یا از خیر آن ها بگذریم. این فواصل در هنگام تلفیق حتی در یک دستگاه تنافر نشان می دهند."
حرف ها دارد وارد مسائل فنی می شود. به هر حال وزیری و به تبع او خالقی این تنافر را انکار نمی کردند ولی می گفتند که فواصل خُرد این موسیقی به هنگام اجرا از سوی نوازنده که گوشش به مایه ها و گوشه ها آشناست تصحیح می شود. ربع پرده ها از لحاظ نظری دست آهنگسازان را برای خلق آثار جدید می بندد.
البته نظریه وزیری نظریه ای اندیشیده شده بود. وزیری اگر پیروان درست و با پشتکار می داشت، که نظرات او را دنبال می کردند و احتمالا در بررسی های نفسیری کمبودهای آن را از میان برمی داشتند، می شد او را نیمای موسیقی ایران نامید.
"من گمان نمی کنم او بی طرفدار مانده بود. خیلی ها دنبال کار او را گرفتند و نظرات او را پیش بردند."
غرضم این است که آن فضای پر هیجانی که نیما در عرصه شعر ایران به وجود آورد در حوزه موسیقی پدید نیامد وگرنه با استقبال بیشتری روبرو می شد.
سرزمین شاعران
"نمی دانم. در شعر مسئله تفاوت می کند. اولا شعر محبوب ترین هنرهاست. تعداد کسانی که در کار شعر وارد می شوند چه خوبش چه بدش خیلی زیاد است تا جائی که شعر را یه یک هنر عمومی تبدیل کرده است."
بله حق با شماست کشوری که در تاریخ ادبیاتش نام ۱۳ هزار شاعر به ثبت رسیده باشد...
"۱۳ هزار فکر نمی کنم رقم درستی باشد. احتمالا به مقدار جمعیت ایران است. پدر خود من که هیچ وقت شعری نگفته بود و همیشه می گفت مرحوم ملک الشعرای بهار هم از شاعری نان نخورده، یک بیت شعر برای من سروده و گفته:
هوشنگ که داشت یک کلاهی/ آن را بنهاد در خلائی!/
"البته نمی دانست که قافیه اش درست نیست. کلاهی با خلائی هم قافیه نمی شود.
"وزیری خود شاگرد آقا حسینقلی و میرزا عبدالله بود ولی خب شیوه نوازندگی اش متفاوت بود. مهارت های بیشتری نشان می داد. به هر حال این کار هم بدون توجه باقی نماند. خیلی ها دنبال آنها رفتند."
حالا شما کارهای وزیری و پیروان او را دوست دارید؟
"ببینید من خودم را عادت داده ام به شنیدن همه انواع موسیقی. خیلی ها گمان می کنند من نوع خاصی از موسیقی را ترجیح می دهم. این طور نیست. من موسیقی همین کافه کاباره های امروز را هم گوش کرده ام. من می توانم بعضی از آن ها را برای شما بخوانم! هم در شعر و هم در موسیقی هنوز کسی آفریده نشده که بگوید این است و جز این نیست. این جاست که کار خراب می شود. کسانی که دنبال موسیقی ردیف هستند نمی خواهند هیچ موسیقی دیگری را بشنوند و یا تحمل کنند. بابا می رفته به بلژیک یا به اتریش درس موسیقی می خوانده و خوب هم می خوانده ولی وقتی برمی گردد به کشور خودش می دیده که لال شده. موسیقی وطن خودش را نمی شناخته. بعدها کم کم یک رابطه و آشنائی پیدا شده. جملاتی این دو نوع موسیقی و کوشش کردند بر اساس آن موسیقی و این موسیقی چیز تازه ای بنیاد کنند. می دانید این مال ما نیست، موسیقی غربی ست. این غربی هم نیست، جهانی ست. بعد هم ما همه چیز را از غرب گرفته ایم. همه چیز جهانی شده است. امروز یک دکمه را فشار می دهید و به همه جهان وصل می شوید. موسیقی با عاطفه آدمیزاد سر و کار دارد. با هیچ حکمی با هیچ فرمانی با هیچ قانونی نمی شود آن را در قفس نگاه داشت.
"آمدند با موسیقی مخالفت کردند. نتیجه آن را دیدیم. هجوم عجیب و غریب جوانان به موسیقی بود. آن هائی هم که اهل این کار نبودند بچه های خود را به کلاس های موسیقی گذاشتند. شما هر جا امروز می روید می بینید سرشان به تار و سه تار زنی گرم شده است. دیروز ما بودیم و استاد حسن کسائی. حالا گروه دوازده نفره نی نوازان را داریم. اصلا باور کردنی نیست."
مسئله قیمومیت شعر هم راه بندان بزرگی برای پیشبرد موسیقی خالص است. خالقی از راه های مختلف می کوشید این راه بندان را بشکند. یکی دو تا برنامه برای اجرای موسیقی بی کلام درست کرد که گوش ها را برای شنیدن این نوع موسیقی آماده کند.برنامه های ساز تنها و ساز و سخن از این گونه کارها بود که تا خالقی مصدر کار بود این برنامه ها اجرا می شد.
"ببینید موسیقی هم یکی از هنرهاست و محتاج هنر دیگری نیست. شماوقتی یک شیر را نقاشی می کنید و زیرش می نویسید: این شیر است، معلوم می شود که نقاشی تان اشکال دارد. اگر شیر را درست کشیده باشید دیگر لازم نیست زیرش بنویسید این شیر است!
"موسیقی ما تا همین اواخر مستعمره شعر شده بود. بر اساس موضوع شعر می گفتند این موسیقی شاد است یا غمگین است، یا عرفانی است. من هنوز نمی دانم موسیقی عرفانی چگونه چیزی ست. می نشینند گردنشان را کج می کنند، سرشان را می اندازند پائین، بعد آواز را سر می دهند و خیال می کنند دارند موسیقی عرفانی می خوانند. عارف برایشان یک آدم ذلیل و زبون و تو سری خورده معنامی دهد! شما توی این موسیقی شیخ ابوالحسن خرقانی را نمی بینید. بایزید را نمی بینید. یکی آمد پیش من (اسم نمی برم). می خواست این شعر را در مایه بیات ترک بخواند:
"گریه بُدم خنده شدم. به او گفتم این شعر خنده بُدم گریه شدم با آن مایه جور در نمی آید. نفهمید که من جای گریه و خنده را عوض کردم. من از شما می پرسم کدام خواننده را می توانید به من معرفی کنید که بتواند این مصراع سعدی را به آواز در بیاورد:
"امشب به راستی شب ما روز روشن است/ خانم گوگوش می خواند: دوست دارم/ دوسم داری/ اینارو چشات به من میگه. من همیشه فکر می کنم یک دختری دارد می رقصد و زار زار گریه می کند. راستی هیچ دقت کردید که رقص معروف باباکرم چه قدر غمگین است؟ توجه کردین که بیشتر سرودهای کلنل وزیری در دشتی ساخته شده است."
صحبت از شعر و نادرست خواندن آن به میان آمد. فرصتی بود که حرفهای بیشتری درباره شعر نوآورانه معاصر از زبان سایه بشنویم. با این پرسش که چرا قلههای شعری دیگر سر برنمیآورند؟
"این طور نیست. قلهها همیشه دست کم در هر قرن یا دو قرن حضور داشتهاند. از فردوسی تا سعدی چند قرن میشود؟ شمار قابل توجهی شاعر در ایران زیسته اند. در همین شعر معاصر حضور شاعران بسیار چشمگیر است. از ۱۳۰۰ به این طرف در هر سال یا هر دو سال شاعری به دنیا آمده است. منوچهر شیبانی در ۱۳۰۲، شاملو ۱۳۰۴، مشیری و کسرائی ۱۳۰۵، من ۱۳۰۶ و نادرپور ۱۳۰۷. بعد از شش سال فاصله در سال ۱۳۱۳ فروغ فرخزاد به دنیا آمد. تعداد ما از سال سی، یعنی حدود شصت سال پیش به نود نفر میرسد. چند روز پیش کسی را به من معرفی کردند که دارد رسالهاش را درباره شعر ایران مینویسد. او تمام شعرهای مرا حفظ کرده است. باور کردنی نیست! همین کتاب آخری پیر پرنیان اندیش به چاپ دهم رسیده و به قیمت ۱۲۵ هزار تومان به فروش میرسد.این خبرها نشان از شوق و علاقه مردم دارد. با این همه فضای شعری امروز ایران با فضای شعری پیش از انقلاب متفاوت است."
سایه لحظاتی می اندیشد و به نظر میرسد که خودش هم پاسخ قانع کنندهای برای این پرسش نیافته است. به خبر دیگری استناد میکند: خبری که برخی از کارشناسان گفته اند که نیمی از شاعران برجسته جهان ایرانی هستند. "ادعای عجیبی است ولی بعید نیست که درست باشد. از کشورهای دیگر جهان از هومر، دانته، شکسپیر، هوگو و گوته نام می برند و از ایران به تنهائی از فردوسی، خیام، مولوی و حافظ. تازه در این فهرست از نظامی خبری نیست. حالا اگر نظامی را هم بگوئیم خاقانی سر بلند میکند. همین طور مثل مور و ملخ. پدید آمدن قلهها نیاز به شرایط ویژهای دارد. خود من از مساله زبان که بگذریم اگر به جائی رسیدهام تابع شرایط ویژهای بودهام. مردم حساب همه چیز را نگاه میدارند و بعد قضاوت میکنند. در یکی از بازجوئی ها بازجوئی از من پرسید تو برای شاه هم شعر میگفتی. من عصبی شدم و گفتم میبینی که حالا وزیر و وکیل شدهام! گفت در نوبت نشسته بودی و در صف ایستاده بودی. گفتم اگر صفی در کار بوده من به خاطر موقعیت شخصی و خانوادگی سر صف قرار می گرفتم."
یادآوری گذشته آن هم گذشتهای پر از خاطره همچنان نیاز به گفتن را در سایه برانگیخته بود. خاطرههای دلانگیز و گاه عبرت آموز سایه را میگذاریم برای دیداری دیگر در آیندهای نزدیک...
محمود خوشنام پژوهشگر موسیقی
پست بسیار مفیدی است
بهره بردم از تراوش قلمتان
موفق باشید