سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        خال هندو
        ارسال شده توسط

        مسيحا الهیاری

        در تاریخ : چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۵۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۵۱ | نظرات : ۲۶

        دوستان خوب اگر كسي واقع ميتونه بازهم به اين شعر حافظ جواب بنويسه ميتونه درج كنه بنده جمع آوريش ميكنم و به استاد يونان تحويل ميدهم تا ثبت شوند در ادامه آن دائمي .. مطمئنم در سايت ما از اين هم بهتر ميتوانند بسرايند در ادامه اين شعر.....
         
        حافظ :

        اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
        به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

        صائب در جواب حافظ :

        هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
        نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

        اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
        به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

        شهریار در جواب هر دو :

        هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
        نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

        سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
        نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را

        اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
        به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
        امیر نظام گروسی در جواب حافظ :

        اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را
        بدو بخشم تن و جان و سرو پا را

        جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی
        نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
         
        دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :

        اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را
        به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را
         
        سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
        نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را
         
        رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :

        اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
        بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را
         
         مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری
         که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را
         
         نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
         نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را
         
         که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد
         هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را
         
         ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما
         در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را
         
        محمد فضلعی در جواب حافظ :
         
        اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا
        زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا را
         
        به راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را
        نه برگور و نه بر آدم گری بخشند اینها را
         
        محمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار:
         
        مگر ملحد شدی شاعر كه روح و معنیش بخشی
        نباشد ارزش یك فرد زیبا ، روح و معنا را
         
        امام عصری و حاضر چنین بیهوده میگویی
        كه روح معنیش بخشی ، یكی مه روی شهلا را
         
        وگر لایق بود اینها به خاك پای او بخشم
        كه نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا را
         
        مگر یك مهرخ خاكی به معنا چیز میبخشد
        وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را
         
        به یك مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند
        ندانی این معما را به یاوه چرت میگویی
         
        سید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه :
         
        اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا
        به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را
         
        تمام روح و معنا را به دست یار می بینم
        چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را
         
        الا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟
        نباشد ارزش یك بچه میمون روح و معنا را
         
        یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :
         
        عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را
        همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را
         
        گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین
        خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را
         
        سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را
        که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را
         
        بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد
        نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را
         
        از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری
        بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را
         
        بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی
        چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را
         
        شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران
        چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را
         
        برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را
        زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را
         
        سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد
        سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را
         
        بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا
        دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را
         
        دكتر آصف در جواب حافظ و گروسی و انوشه :
         
        اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا
        نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را
         
        اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را
        و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را
         
        دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا
        وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را
         
        ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را
        بدو بخشد تن و معنا ، بهشت و عرش اعلا را
         
        حسین فصیحی لنگرودی :
         
        "اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"
        نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را
         
        ببخشید آنچه میخواهید ، از سر تا به پا ، اما
        نبخشید از سر وادادگی ملک شهیدان را
         
        ناتولی درخشان :

        اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
        چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا را

        کسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد
        نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها را
         
        عماد کرمی :
         
        اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا
        به ابروی کجش بخشم چهارشیر ، و ملی را

        سخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی
        نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا را
         
        خانم یاری :
         
        اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
        چنــــــان بوسم به دل او را ، كه بوسد او دل ما را

        نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
        نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۵۹۱ در تاریخ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۵۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۱۷
        درود مسیحای عزیز
        تا آنجا که ذهن آلزایمری کمترین یاری میکندنقادان این بخشش حافظ را نشانی از اوضاع اجتماعی سیاسی آن دوران می دانند
        و علت خاصی را برای آن بین مینمایند
        هر چه فکر میکنم جزئیات و یا حتی کتاب و نویسنده را بیاد نمی آورم
        حقیقت آن استکه خال ها این روزها خریداری ندارند
        و در کنار گونه و بینی عمل جراحی میشوند
        خرم و خوش باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۹
        ............................................................
        اگر مردی بخواهدتکه ای از قلب زنها را
        سند شش دانگ می خواهند زمین و باغ و ویلا را!!!
        عیسی نصراللهی( تیرداد)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۲۱
        ﻋﯿﺴﯽ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻬﯽ در جواب همه :


        ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺗﺮﮎ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﻧﻤﯿﺒﺨﺸﺪ ﺩﻝ ﻭ پا را /
        ﺑﻪ ﻓﺎﻝ ﻧﯿﮏ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ /
        ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﻟﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺨﺸﺪ ﺑﺨﺎﺭﺍ ﺭﺍ /
        ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﻦﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ... /
        ﺩﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺮﮔﺲ ﻭ ﻧﺴﺮﯾﻦ،ﺩﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﻣریم و مینا /
        ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺁﻭﺭﺩ،نﮕﺎﻩ ﺗﻨﺪ ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ ... /
        ﺩﮔﺮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻗﺎﭘﯿﺪﻥ ،ﺩﮔﺮ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ارزان .../
        ﺯﺑﺨﺖ ﺭﻧﺞ ﺑﺪﺑﺨﺘم،نبﺎﺷﺪ ﺩﺷﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ /
        ﯾﮑﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﯾﮑﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾن حافظ :
        ﻫﻤﺶ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ،ﻫﻤﻪ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺩﺍﺭﺍ ﺭﺍ /
        ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﻇﺎﻟﻢ ﺍﺑﻠﻖ ﺗﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ /
        ﺑﻬﻞ ﺗﺎ ﻧﯿﮏ ﻧﺴﭙﺎﺭﺩ، ﺧﺰﺍﻥ ﺑﺎﻍ
        ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ /


        شعر از عیسی نصراللهی تیرداد سال93
        زهرا ضیایی(روح الغزل)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۱۶
        اگر روزی قوی مردی بدست آرد دل ما
        به نذر قدرتش بخشم جهان بی سرو پارا



        سرو دست وتن وپا را ، ندارم اختیار از خود
        غزلهایی به او بخشم ، که ارزد کل دنیارا


        که داند کار یک شاعر که از شعرش بپرهیزد
        منم آن شاعر عاشق ، که دارد نام زهرا را


        زهرا ضیایی
        دکتر رجب توحیدیان آغ اسماعیلی(سالک)
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۳۳
        با سلام و عرض ادب و ارادت خالصانه محضر شریف شاعر و استاد ارجمند جناب آقای مسیحای گرامی و نازنین.
        محمد تقی ضیاء لشگر متخلص به دانش ، در سال1240 شمسی در تهران چشم به جهان گشود و پس از فراگرفتن مقدمات ادب و معلوماتی که در آن زمان برای کسانی که خود را برای تصدی مشاغل دیوانی حاضر می ساختند، ضروری بود. در جوانی در خدمت مرحوم میرزا علی محمد صفا خوشنویس، به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخت و در محضر مرحوم ملاعبد الصمد یزدی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، فنون عربیت و ادب و حکمت و علومی را که در آن زمان مورد توجّه خاص دانشمندان و ارباب ذوق و معرفت بود، فراگرفت و به مطالعه و تصفح دیوان شعرای ایران و عرب همت گماشت. در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزا علی اصغر اتابک به شغل منشی گری اشتغال داشت و پس از مدتی به آذربایجان(تبریز) در خدمت دیوان انشاء ولایت عهد به سر آورد.(دیوان، 1383،مقدمه: الف) سپس در اوایل مشروطیت در جرگه آزادیخواهان درآمد و آثار منظوم و قصاید غرّا که در حمایت از آزادی و نکوهش رژیم استبدادی سروده، نماینده آن دوره از عمر اوست. بعد از سقوط محمد علی شاه و استقرار مشروطۀ دوم در سال 1327 هجری قمری، به سمت ریاست عدلیۀ فارس منصوب شده در مصاحبت سهام الدوله والی ایالت، به سرزمین سعدی و حافظ رهسپار گردید و آنجا اقامت جست. بعد از آن سال ها سمت ریاست دبیرخانه ولات فارس را تعهد می کرد و با فضلا و شعرای شیراز همدم بود. وی در سنین اخیر حیات نستباً طولانی خود به تهران بازگشت و ایام بازنشستگی و دوران نهایی عمر خویش را در پایتخت گذراند و به دیدار دوستان و سخن سرایان تهران -که محضرش را مغتنم شمرده و در ایام خانه نشینی از خرمن ذوق و دانش وی خوشه چینی می کردند - صرف اوقات می کرد. (همان، مقدمه: الف). دانش در اواخر عمر نابینا و خانه نشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد.( مشیر سلیمی، 1344: 349)دانش دبیر و نویسنده ای توانا بود، خط نستعلیق را بسیار خوب می نوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نه سالی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوسته ی فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن(1314) بود.(مشیر سلیمی، 1344: 345). دانش، شاعری را از کودکی شروع کرد. یازده ساله بود که قصیده ای هفتاد بیتی سرود که سبب شهرتش گردید.(برقعی، 1373، ج2: 1333) آثار تقی دانش:1-دیوان هزار غزل 2- دیوان قصاید3-دیوان مقطعات 4- نوشین روان در شرح سلطنت انوشیروان 5- ن و القلم شرح حال خطاطان در سه جلد 6- بحر محیط در دوازده جلد 7- بحیره خلاصه ای از بحر محیط 8- اکسیر اعظم در چهار جلد 9- لآلی شاهوار به امر وزارت فرهنگ 10- جنّت عدن به سبک بوستان 11- فردوس برین به شیوۀ گلستان 12- تذکرۀ صدر اعظمی 13- وجوه تسامی 14 امثال حکم 15- دیوان حکیم سوری در سه جلد 16- تذکره آش کشکیان به شیوه ی بسحاق اطعمه 17- بیان حقیقت در شرح احوال خود( دیوان، مقدمه: له) 18- علم بدیع فارسی(نیکو همت، 1327: 68)
        دانش در وصف ترکان تبریزی گوید:
        بدیدی حافــظ ار ترکــــان تبریزی نبخشیدی
        سمرقنـــد و بخارا را به خال تُرک شیرازی
        در جای دیگر گوید:
        سمرقند و بخارا را به خال تُرک شیرازی
        نمی بخشید حافظ دیده بود ار تُرک تبریزم
        در جای دیگر گوید:
        بها کم کن که حافظ نیستم ای تُرک شیرازی
        به خال هندویت بخشم سمرقند و بخارا را
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۳۹
        جناب مسیحا درود بر شما
        من در زمینۀ شعر موزون سرودن چندان مهارت ندارم ولی بداهۀ خود را تقدیم می کنم ایراداتش را به بزرگواری خودتان ببخشید و درصورتیکه برایتان امکان دارد اصلاح فرمائید سپاسگزارم
        نباید تُرکِ شیرازی به دست آرد دلتان را
        شما باید به دست آرید دل محبوب زیبا را
        نباید ساده باور کرد تمام ادعاها را
        رسیدن، گاه میگیرد تمام حس گرما را
        اگر هستی تو مجنون ، وجودِ نازِ لیلا را
        اگر خواهی تو وامق وار ، مهر پاکِ عذرا را
        اگر از یاد نخواهی برد تبِ شور و تمنا را
        بلد هستی وفاداری و لطف و تسلا را
        طلب کن تو به عمق جان آن بیتای رعنا را
        به گوشش خوان نوایِ نیلیِ امواجِ دریا را

        مهناز نصیرپور


        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرحناز راسخ
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۵۸
        سلام و درود بر مسيحاى عزيز
        يكى از دوستان شاعرم بنام مرتضى نامدار جوابيه قشنگى داده كه الان حضور زذهن ندارم حتما جوابيه را پيدا ميكنم و براتون ارسال خواهم كرد
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۱۶
        درود مجدد جناب مسیحا
        کمی ویرایشش کردم فکر کنم بهتر شد :
        این شعر در جواب حافظ بزرگوار:

        نباید تُرکِ شیرازی به دست آرد دلتان را
        شما باید به دست آرید دلِ محبوبِ زیبا را
        نباید ساده باور کرد ، همیشه ادّعاها را
        رسیدن، گاه میگیرد تمامِ حسِ گرما را
        اگر در سینه ات داری چو مجنون عشقِ لیلا را
        اگر خواهی تو وامق وار ، مهر پاکِ عذرا را
        اگر از یاد نخواهی برد تبِ شور و تمنا را
        بلد هستی وفاداری به او، لطف و تسلّا را
        طلب کن تو به عمق جان ،گلِ بیتایِ رعنا را
        به گوشش خوان نوایِ نیلیِ امواجِ دریا را

        مهناز نصیرپور
        خندانک خندانک خندانک

        نیره ناصری نسب
        دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۴۶
        بسیار زیبا

        سپاس از شما خندانک
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۰۸
        سلام آقا مسیحای گل
        ببخش دیر اومدم
        خندانک خندانک خندانک
        اینم یه بداهه به عشق داداش مسیحای گلم

        با احترام به حضرت حافظ ،صائب و دکتر انوشه ارجمند که خیلی دوستشون دارم
        خندانک خندانک خندانک

        نه حافظ را شناسم من، نه صائب ،یا که دکتر ها
        من اینم عاشقی صادق ،،ندارم هیچ جز رویا
        اگر آن دختر رعنا به دست آرد دل من را
        دلش خالی کنم از غم،برایش میکنم غوغا
        منم آن مرد رویایی ،که با اسبی سفید آمد
        برای عشق بازی ها،برای بردن دلها
        اعظم قارلقی
        سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۸ ۰۰:۴۲


        اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
        به نامم میکند عشق و، تمامِ ملک دنیا را

        دگر اعظم به خال او، سمرقندی نمی بخشد
        به مسکین می دهد سهمی، ز اموال بخارا را

        علیرضاوالیزاده
        سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۸ ۰۱:۲۶
        آفرین‏ ‏بانو‏ی‏ ‏‏اعظم‏ ‏_`قارلقی`
        _ما‏ ‏نیز‏ ‏بپیوندیم‏ ‏_
        علیرضاوالیزاده
        سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۸ ۰۱:۲۷
        اگر‏ ‏ماه‏ ‏لرستانی‏ ‏بدست‏ ‏آرد‏ ‏دل‏ ‏ما‏ ‏را
        به‏ ‏چشمانش‏ ‏ببخشانم‏ ‏هر‏ ‏آنچه‏ ‏عمر‏ ‏فردا‏ ‏را
        ~~~
        دهم‏ ‏نه‏ ‏پا‏ ‏و‏ ‏دستی‏ ‏را‏ ‏نه‏ ‏جانی‏ ‏مانده‏ ‏بی‏ ‏جانان
        نه‏ ‏دیگر‏ ‏یک‏ ‏سمرقندی‏ ‏ز‏ ‏خاک‏ ‏پاک‏ ‏اینجا‏ ‏را
        ~~~
        هر‏ ‏آنکس‏ ‏چیز‏ ‏میبخشد‏ ‏ز‏ ‏سهم‏ ‏خویش‏ ‏میبخشد
        بگیر‏ ‏جان‏ ‏ز‏ ‏جانانش‏ ‏رود‏ ‏راه‏ ‏مداوا‏ ‏را
        ~~~
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2