سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ژنده پیل
        ارسال شده توسط

        عباس عابد ساوجی

        در تاریخ : شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۰ ۱۰:۰۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۰۰ | نظرات : ۵

        ژنده پیل  

        گاه با اشاره ای ،گاه با ریا ضت وعبودیت ، مردان خدا به مرحله ای میرسند که بجز خدا نمی بینند .  

                         عابد، نشو زلطف وکرامت خدا غافل               

                         در عین فقر، سکۀ شاهی بنام ما شود    

           

        از این مردان، ژنده پیل، یا همان احمد جامی است که در سال 441 هجری قمری در خراسان متولد شد و96 سال زندگی کرد. مردی بلند قامت ، نیرومند ودلیر بوده است. در تیر اندازی نظیر نداشته ، سواد خواندن ونوشتن هم نداشت.  

        دوران جوانی رابه میخوارگی وعیش ونوش با گروهی از رفقای فاسد وتبهکارخود میگذرانید. تااینکه روزی هنگام حمل شراب متوجه الهامی میشود که به اومیگوید: توباید ریاضت بکشی وبا رفقای بد معاشرت    نکنی .  

         ژنده پیل با خود نّیت میکند، که اگردرآینده موفق خواهد شد شرابش تبد یل به شربت شود. اتفاقا\"شراب تبدیل به شربت میشود، وازهمان روز در 22سالگی شروع به عبادت و ریاضت میکند، وهیجده سال به تنهایی درکوههای اطراف، روزها گرسنه میماند وبا بدن لخت روی بوته های تیغ می غلطد، تا بالاخره قادر به کرامات میشود.  

        سد یدالدّین، نویسنده کتابی باعنوان (مقدمات ژنده پیل )، حدود هزار سال پیش دربارۀ اولین ملاقات خود با ژنده پیل ، یاهمان احمد جامی این صوفی بزرگ مینویسد: من به دیدار ژنده پیل رفتم عدۀ زیادی نشسته بودند، شخصی یک عدد خربزه نزد شیخ آورد وگفت: از این خربزه به هرکس یک قاچ تقسیم کن. من پیش خود گفتم محال است که یک خربزه به این عده برسد. حتی اگر ده خربزه هم باشد نمیرسد. ولی ژنده پیل همان یک خربزه را قاچ وخدمتکارش تقسیم میکرد، به همه خربزه رسید. فقط یک قاچ برای خودش باقی ماند ومن در دل گفتم اگر این مرد نیروی فوق بشر دارد، فکر مرا میخواند واین قاچ خربزه را به من میدهد. دراین هنگام ژنده پیل اطراف را نگاه کرد با اینکه تا آنروز مرا ندیده ونمی شناخت مرا به اسم خواند وگفت محمد غزنوی کیست؟ گفتم: من هستم. ژنده پیل گفت بیا وخربزه ای راکه خواسته بودی بگیر! همان معجزۀ اوباعث شد که من سالیان دراز با او بودم وکارهای عجیب وخارق العاده او را می نوشتم.




        استاد گرامی تمنا داریم حتما عکسی برای پست های زیبایتان انتخاب نمائید بسیار متشکر می شویم. مدیریت شعر ناب
         


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۵۳ در تاریخ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۰ ۱۰:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۰ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2