دوشنبه ۵ آذر
مقصود و خلاصه از جملگی آفرینش
ارسال شده توسط سیاوش پورافشار در تاریخ : جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۲۲:۴۴
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۷۵ | نظرات : ۱۰
|
|
حمد بی حد و ثنای بی عد پادشاهی را که وجود هر موجود نتیجه جود اوست.
مقصود و خلاصه از جملگی آفرینش وجود انسان بود و مقصود از وجود انسان معرفت ذات و صفات حضرت خداوندی است و معرفت حقیقی جز از انسان درست نیامد زیرا که ملک و جن اگرچه در تعبّد با انسان شریک بودند اما انسان در تحمل اعباءِ(گرانیها) بار امانت معرفت از جملگی کاینات ممتاز گشت.
ای نسخه نامه الهی که تویی
وی آینه ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
خواجه محمد کوف در نیشابور از شیخ علی موذن روایت می کرد که او فرمود)(مرا بر یاد است که از عالم قرب حق بدین عالم می آمدم روح مرا بر آسمانها می گذارنیدند. به هر آسمان که رسیدم اهل آن آسمان بر من بگریستند، گفتند:( دیگر باره بیچاره ای را از مقام قرب به عالم بُعد می فرستند و از اعلی به اسفل می آورند و از فراخنای حظایر قدس به تنگنای زندانسرای دنیا می رسانند!)) بر آنها تاسف می خوردند و بر من می بخشودند. خطاب عزّت بدیشان رسید که:((مپندارید فرستادن او بدان عالم از راه خواری اوست. به عزّ خداوندی ما که در مدّ ت عمر او در آن جهان اگر یکبار بر سر چاهی دلوی آب در سبوی پیرزنی کند او را بهتر از صد هزاران سال در حظایر قدس به سُبوحی و قُدوسی مشغول باشد))
او اما ((دل))
آن بود دل که وقت پیچاپیچ جز خدای اندرو نیابی هیچ
شیطان چون به دل رسید دل را بر مثال کوشکی یافت در پیش او از سینه میدانی ساخته چون سرای پادشاهان. هرچند کوشید تا راهی یابد تا در اندرون دل رود هیچ راه نیافت.
و شریعت را بدو فرستادند تا هر تصرف که در مراتع بهیمی و تمتع حیوانی کند به فرمان کند نه به طبع.
و اما
بدان که سخن حقیت و بیان سلوک راه طریقت، دواعی شوق و بواعث طلب در باطن مستعد طالبان پدید آورد غرض از بیان سلوک ، اثبات حجت است بر بطّالان و هوا پرستان.
سودای میان تهی ز سر بیرون کن
وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن
استاد تو عشق است چو آنجا برسی
او خود به زبان حال گوید چون کن
بدان نفس دشمنی است دوست روی و حیلت و مکر او را نهایت نیست و دفع شر او کردن و او را مقهور گردانیدن مهمترین کارهاست.
و اگر بر صورت قالب، عملی ظلمانی نفسانی پدید آید، اثر آن ظلمت به نفس رسد و از نفس کدورتی به دل رسد و از دل غشاوتی(تاریکی چشم) به روح رسد و نورانیت روح را در حجاب کند و به قدر آن حجاب راه روح به عالم غیب بسته شود تا از مطالعه آن عالم باز ماند و مدد فیض بدو کمتر رسد.
انتخاب و پرداخت توسط این حقیر از کتاب گزیده مرصادالعباد نجم الدین رازی به انتخاب و مقدمه دکترمحمد امین ریاحی انتشارات علمی چاپ هفتم
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۴۵۱ در تاریخ جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۲۲:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.