سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
    27 شوال 1445
      Sunday 5 May 2024
      • روز جهاني ماما
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۱۶ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      بازار ماهی فروشان لنگرود
      ارسال شده توسط

      احمد پناهنده

      در تاریخ : سه شنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۴ ۱۵:۰۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۰۶۸ | نظرات : ۱۵

       
      بازار ماهی فروشان لنگرود


      با اینکه چند دهه این بازار زا چشمان ندیدم
      و صمیمیت ِ نسیمش را نفس نکشیدم
      اما هر گاه که تصویری از این بازار می بینم
      گویی در جای جایش راه می روم و به آواهای دست فروشان گوش می دهم
      گویی طاهر آلبالو فروش داد می زند

      آله بالو، آله بالو ( آلبالو آلبالو )
      سکنجبین

      یا گدا تقی با ملاقه اش در سطل ماست، یخ ها را ناز می دهد و می خواند:

      گدا تقئی ماستیه برار ( ماست گدا تقی است برادران )
      تی زرده گاو کره ( و مثل کره گاو زردت خوش طعم و چرب است )
      یا چند قدم آنور تر
      ماست فروش دیگر داد می زند:

      ماست، خودی روغان ِ کره ( ماست مثل روغن کره است )
      برار عجب ماستیه ( برادران عجب ماستی شده است )
      و آن یکی می خواند:
      سرده پَلا ( پلو سرد )
      گرمه لوبیایی ( با لوبیای پخته ی داغ )
      غلام شربت فروش زمزمه می کند:
      شربت آرم
      منظورش شربت دارم است
      بازار زنده است و خون ِ زندگی و کار و تجارت در شریانش موج می زند
      آواها در هم می پیچد و یک سمفونی موزون را می نوازد
      در این وسط
      عروسئی ( مردی از دریاسر که با لباس قاسم آبادی خودش را مثل عروس درست می کند )
      با لباس قاسم آبادی در ازدحام جمعیت، می رقصد
      و بعد در لیوان شربت می ریزد و به تک تک جمعیت می دهد و پول می گیرد
      آنطرف تر یکی از اطراف رشت آمده است و زنبیلی در دست دارد که داروهای مختلف را در آن چیده است و داد می زند:

      دوا دوای مشد ِ محمد
      ساسه دوا ( داروی ساس )
      سوبوله دوا ( داروی کک )
      سوبوجه دوا ( داروی شپش )
      رابه دوا ( داروی حلزون )
      و الی آخر

      و الحق که بازاری زنده و پویا بود.
      امروز را نمی دانم
      اما چون از نسل دیروز هستم
      برای نسل امروز
      قسمتی از این همهمه ی شادمانی ِ بازار را گزارش کردم.
      و ادامه اش را در قسمت های بعدی گزارش می کنم

      احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۵۳۲۹ در تاریخ سه شنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۴ ۱۵:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0