سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مرا بتكانيد
        ارسال شده توسط

        محمد رضا لطفی

        در تاریخ : يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۵۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۷۱ | نظرات : ۵

         
          بارها تاکید کرده ام : " مرا بتکانید" 
          اين برون فكنی هايم، ماحصل ِ تكاندن های بعضی از عزیزان و سوالات آن هاست! اما باز هم تاكيد می كنم ديگر راهی را كه بنده رفته ام و هزينه های سنگينی برايش پرداخت كرده ام شما نرويد! من به شما سر نخ می دهم، شما به بنده و ديگران طناب تحويل دهيد!
          يك نكته حائز اهميت هم این كه آشنايی خوانندگانم با ادبيات خاص شخصی ام، كمك شايان توجهی به ایشان می نمايد تا با توجه به این ادبيات بنده، بهتر بتوانند با مفاهيم مورد نظر انحصاری ام!!! آشنا شوند.
          دراين خصوص ردّ پای عزيزانی را پای اشعار و مطالب خویش مشاهده می كنم كه با حضورچندساله شان، توانسته اند نسبت به دريافت بخشی از ديدگاه ها و جهان بينی ام موفق تراز ديگران عمل كنند. اين عزيزان به خوبی می دانند در فرهنگ لغت بنده، واژه ها جان دارند، اصل و نسب دارند، ازدواج می كنند ، بچه دار می شوند، صاحب نوه نتيجه نبيره و نديده می شوند!  و می دانند که نیز معتقدم: واژه ها پدر و مادر دارند، عاشق می شوند!
          ويرگول ها هم حتا " انرژی دارند" ، تا آنجا كه می توانند كسی يا كسانی را به كام مرگ بفرستند يا به كسی و يا كسانی عمر دوباره ببخشند!
          برای همين است كه به فلسفه اشعار جوششی در برابر كوششی اعتقاد چندانی ندارم. برای نوشتن شعر روحم عرق می كند و هرگز منتظر " الهام" نمی شوم!
         می گویند :  "الهام" از آسمان می آيد تا دست ما را بگيرد و با خود به عرش ببرد. و درست نيست شاعر" الهام" را به زمين فرو كشد. درست نيست شاعر "الهام" را به بند بكشد و با ثبت و ضبط آن بر صفحه كاغذ، به زنجير درآورد! "الهام " تنها و تنها جزيی از مصالح ساختمانی بنای ِ رفيع شعر است.
          چگونه است انسان ها برای ساختن يك سرپناه فيزيكی، تمهيدات و تدابير خاصی می انديشند و اما جمعی از شعرا حاضر نيستند برای احداث بنايی روحانی و معنوی حساسيت به خرج دهند و هزينه كنند؟
          چگونه است برای ساختن بنايی فيزيكی در جستجوی بهترين مصالح، بهترين نقشه كش، بهترين مهندس ناظر و بهترين ... تلاش می كنيم و در پی اخذ مجوز بنا، مراجعات عديده ای به مراكز صدور مجوز داريم، اما چرا شاعر نبايد برای احداث بنای اين خانه معنوی و روحانی از انرژی بخش ترين واژه ها استفاده كند و هر چه دم دستش آمد به كار گيرد؟
          پديده های نو، شكل نو و جوامع نو را درهم نمی شكند، كهنه ها را می شكند. بنده به دور از جنجال آفرينی ها، به دور از دسته بندی ها و جناح بازی های ادبی ، :
           "می خواهم/ از ادبيات/ ابديتی بسازم/ فراتر از شعر و قصه"
          در سحرگاه چند روز گذشته ٢ ساعت به صبح مانده بود كه اتفاقن زبان حالم را با مضمون آميخته به مزاحی اين گونه در مخيله ام به تصوير كشيدم و برای دلم سر دادم: ...
           " شعر كمتر می شود در گير وزن و قافيه  +  چون كه باشد پخته مفهومش، برايم كافيه "
          و درهنگام وجود اين ذهنيت شعری، از شما چه پنهان كه در ذهنم فيزيولوژيست ها نيز تداعی شدند كه كمتر بويی از گل می برند!! زيرا بيشتر خود را درگير دانشی كه از گل دارند، می كنند و بر همين سبك و سياق، می بينيم تعدادی از شعرا را كه آن قدر در گير صناعات ادبی و آرايه ها و وزن و قافيه و چه و چه می شوند كه حكايتِ " لوله كشی می شوند كه با بهترين اجناس و اتصالات و چه و چه، يك لوله كشی درخور توجهی را اجرا می كنند، اما دست آخر كه می رويم سر ِ شير آب، می بينيم در اين ماجرا چيزی كه جريان ندارد (آب) است" و در جایی دیگر و اجرايی ديگر، لوله كشی با وصله و پينه و ظاهری ناخوشايند، مبادرت به اجرای عمليات لوله كشی ای می كند كه كسی فكرش را هم نمی كند، که حتا شيرآب كمی هم، نم پس بدهد! و برخلاف تصورات، وقتی شير آب را باز می كنيم، می بينيم به به! عجب فشاری دارد و البته هرجا كه می نشينيم از دست و پنجه اين لوله كش تعريف و تمجيد می كنيم و می شويم مبلّغ ايشان! و ايشان كه دفتر و دستكی ندارد در فرصتی كوتاه بر سر زبان ها افتاده و مطرح می شود و سرنوشت آن ديگری بر اساس همان سبك و سياق، معلوم است .
          حالا كم نيستند اشعار قشنگ و خوشگلی كه زيبايی هايشان تنها و تنها از در ِ سالن همايش تا در ِ منزل، شنونده را همراهی می كنند و حكايت كالايی را دارد كه از فروشگاهی می خريم با نهايتی از بسته بندی شيك؛ اما به مجرد اين كه در منزل آن را باز می كنيم، متوجه می شويم آن زيبايی بيرونی چيزی جز زشتی ِ درون ِ جعبه را به همراه نداشته و از سوی فروشنده فريب خورده ايم. حالا خدا نكند ما نيز از سوی تعدادی از شعرا، فريب بخوريم. که آن فريب های اقتصادی راه و چاره ای دارد، اما فريب های فرهنگی - هنری و... جبران ناپذيرند! اينجاست كه جلوه بيرونی آن بسته، دقيقن از نظر محتوايی، معكوس ِ محتويات درون ِ آن است.
          چرا جای دور برويم ، ملكه های زيبايی را ديده ايد !؟ تمام دارو ندارشان همان زيبايی و جلوه بيرونی آن هاست، آ آ ! خدا نكند مجبور شويد با آنها هم نشين شويد !!! چيز ديگری برای عرضه ندارند و ممکن است آن قدر غير قابل تحمل باشند كه نگو و نپرس!؟  از صورتشان كه بگذريد و نقبی به سيرتشان كه بزنيد جز مشتی فيس و افاده و بی تدبيری چيز دیگری برای عرضه ندارند! خدايا خودت به بنده رحمی كن (مزاح)  اصلن اجازه بدهيد راه گريزی بگذاريم: "البته اين قاعده مستثناهایی هم دارد" (مزاحش را بيشتر كرديم)
          از ديگر مصاديق دم دست تر چرا دور بشويم، اصلن ای خانم ها، چقدر اين آقايان شما را به ضعيفه بودن،  متهم كرده اند؟! هان؟ چقدر؟   اعتراف كنيد (مزاح همراه با لبخند)
          ظاهرن جلوه بيرونی خانم ها ضعيف و جلوه بيرونی آقايان قوی است. اين در حالی است كه حقيقت درونی عكس اين است. مردها از درون ضعيف و زن ها قوی تر از مردها هستند!  بله! مستندات را اكنون ارائه می نمايم:
          - يك بيوه زن را در نظر آورید با چند تا بچه قد ونيم قد که آنها را تر وخشك می كند تا به قول خودمان: آنها  از زير پر و بال درآيند. درحالی كه رويم به ديوار، رويم به ديوار، رويم به ديوار (خدايا خودت رحم كن)، مردها ( يا حضرت عباس دخيلت خودت رحمی كن)، حتا هنگام دفن زنشان در مراسم تشييع، در مخيله شان، در انديشه ازدواج مجدد هستند! .. پس اين هيبت به ظاهر قوی در بيرون، از نظر درونی كاملن از خانم ها ضعيف ترند!
          - خانم ها از نظر بلوغ عاطفی حدودن 50 سال از آقايان جلوترند. درحالی که يك پسر بچه ٣ ساله ممكن است به راحتی سر گنجشكی را از بدنش جدا كند، اما برای جنس مونث اين اتفاق مگر بالای 50 سالگی راحت باشد!! 
          اين است كه من ِ شاعر نبايد دل به چند خواننده یِ " به به و چه چه  گو" خوش كنم. قبلن نيز عرض كرده ام ما اگر چند تا "سوسك " را هم خشك كنيم و رنگشان كنيم و انها را در سر چهار راه به معرض فروش برسانيم، بالاخره چند تا مشتری ممكن است پيدا كنند و البته هم كه مشتری ها در ميدان شوش و زعفرانيه نيز متفاوت خواهند بود و حتا شهر به شهر و استان به استان ..
           " نيما" مگر آزار نديد؟ اكنون عده ای دارند نانش را می خورند. او شخصن از محصولی كه كاشت، هرگز برداشتی نداشت. اگر اشتباه نكنم حتا به او لقب " نيما خله " هم داده بودند!!! ای بابا اين بحث سر از كجا دراورد؟ خب حتمن لازم بوده !؟
          و بعضی از واژه ها هم مثل بعضی از آدم ها برای هميشه به پاركينگ می روند و بی اصل و نسبند و بی پدر و مادر. بعضی هاشان سقط می شوند، يا با سزارين متولد می شوند. بعضی هاشان هنوز به دنيا نيامده، می ميرند وبه طور ويژه ای، واژه ها خلق می شوند ونمی توان برای خلق و توليد آنها برنامه مدونی داشت و كارخانه ی واژه سازی احداث كرد!
          از كجا معلوم كسی كه برای اولين بار به نوعی از لوبيا به عنوان " لوبيای چشم بلبلی " ياد كرده است، کشاورزی در پشتكوه ِ لرستان نبوده است؟!!!  فكر می كنيد چنين شخصی درگير مسائل سبك و سبک شناسی بوده است؟!  
          شما تصور می كنيدبه قول ظریفی  يك فيزيولوژيست می تواند مثل يك باغبان ساده یا همچون يك كشاورز، با ديدن گل ها حظی را ببرد که آنها می برند؟!؟ فيزيولوژيست تا گل را می بيند چون جسدی آن را روی ميز تشريح مثله می كند: گياهدان ، پرچم، ساقه، تخمدان ووو. قدر مسلم است  از عطر خوش آنها نيز غافل می شود و اگر هم حظی ببرد كه نمی برد، نمی تواند مثل نمونه هايی كه عرض شد و حتا مثل عابری معمولی محظوظ شود !!!  و قرن ها و هنوز كه هنوز است " لوبيای چشم بلبلی " روی زبان ها دارد قِل می خورد. بنده فتوا می دهم آن كس كه برای بار اول به اين لوبيا " چشم بلبلی" لقب داد، شاعر بوده است!!!
           بدون هیچ گونه مزاح و لبخندی، باید بگویم: "مو لای درز هیچ یک از حرف هایم نمی رود". چون حرفی که می زنم برایش هزینه کرده ام!  و انسان چیزی را که سخت به دست بیاورد، آسان از دست نمی دهد. البته بنده دارم این حرف ها را به شما می بخشم؛ ولی مطمئن باشید ارزان فروشی نمی کنم. ارزان فروشی یعنی این که مخاطبت لیاقت شنیدن حرف هایت را نداشته باشد، ولی تو ببخشی! اما این رغبت ِ به تغییر را در شما و امثال شما که می بینم، حتا برای بخشیدن یافته هایم تا پای جان مایه می گذارم. دنیا اگر در برابر این حرف ها نیز موضع بگیرند، هرگز لبخند از لب هایم محو نخواهد شد! چون روزی را می بینم که مکان و زمان با هم سِت شوند و آنگاه گردن می نهند!! و هرگز درحال حاضر اصراری به پذیرش حرف هایم ندارم.  بنده خود را با زمان وفق نمی دهم، زمان و وقتش باید برسد تا با حرف هایم منطبق شوند! به این دلیل که: مثل دانشمندان!!! مطلبی را از جایی گدایی نکرده و نمی کنم. ولی باز هم تاکید می کنم: "حمال کسی نمی شوم، بلکه حامل اندیشه های خویش خواهم بود و هرگز برای کسی در زندگی قاشق نخواهم شد"!
           زیرا معتقد هستم کسی را نمی توان تغییر داد اگر کسی تغییر می کند، ما نقشی نداریم بلکه همان طور که در بالا عرض کردم، خود مشتاق تغییر است و برای این دسته از افراد، خمس ِ یافته هایم را نمی بخشم بلکه تمام یافته هایم را می بخشم!  زیرا در قاموس بنده، برخلاف لغت نامه های متعارف، " پس انداز کردن، یعنی بخشیدن"! و ما تنها مالک چیزی هستیم که می بخشیم، نه این که انبار می کنیم! بر همین اساس در جایی عرض کرده ام:
             " آرامش یعنی / همه چیز را انداختن / نه اندوختن! "
             " باید بیاندازی / نیندوزی! "
        وقتی اطلاعات ذهن را هم ببخشیم و دپو نکنیم تازه تر می شویم. این خصوصیات کسانی است که جریان ایجاد می کنند!
        از شما خواهش می کنم ، " مرا بتکانید "
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۱۷۱ در تاریخ يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۵۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0