سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حافظ درچند زاویه
        ارسال شده توسط

        اله یار خادمیان(صادق)

        در تاریخ : چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۳ ۱۰:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۴۲ | نظرات : ۹

         بنام خدا                        
         اگرچه حافظ شعرهایش را بازبان ساده وجذاب سروده است اما ناگفته پیداست که غزل هایش پر از رمز و  راز است که هر فکر ساده ای از کُنه و کشف گوهر آن ناتوانست. این نکته دلیل برآن نیست که انسانهای اندیشمند در حقیقت آن عمیق نشوند.چه بسیار بزرگانی که برای تفسیر وگشودن اسرارش کوشیده اند  اما هر انسانی وسعت دید وفکرش اندازه ای دارد  ویابه جهتی است که گاه کلید فکرش توان باز کردن هر دری را ندارد  می بینیم که دربعضی از شعر ها که مانند اتاق های تو در تو میباشد،در بازکردن درهای متعدد ناتوان بوده اند بیشتر از نمای بیرونی  ساختمان شرح گنگ ونارسا ویا سطحی به دست آورده ویا بیان کرده اند نمی خواهم نقد برشرح شارحان ارجمند گذشته ویا حال زده باشم  ، در چنین مقامی هم نیستم. اما از آنجائی که خداوند جوهر ویا  هنر اندیشیدن  رابه من داده است کشف نشده هایی رادر کلمات وزیر بم ها و یا اشاره هادیده ام  وظیفه ای بردوش خود احساس می کنم که  دراین مقاله نظر ویا بر داشتهای خود را به عنوان شاگردی ازمکتب پر فروغ حافظ در صورت یک مقاله تفسیر کنم امید است قبول اهل ادب افتد.
           آب دریا را اگر نتوان کشید     هم به قدر تشنگی باید چشید
        بینیم حافظ در این کلمات ِقصار چه ریخته و چه می خواهد بگوید یا به چه سمت و سویی حرکت        می کند.مصرع اول  راکلید می کنیم وارد ساختمان  شعر می شویم  حال مصرع اول از یزید است یا ازکس دیگر کار نداریم.در مصرع اول کسی که هویتش نامعلوم است امر میکند به ساقی  که کاسه یاجام پر از می را بگردان یا بچرخان که میتواند کنایه از آیه(( یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک)) باشد  که خداوند می  فرماید به پیغمبر که تبلیغ کن وارائه بده آنچه را به تو امر کردم  و یا اینکه برسان به تشنگان شراب پیام مرا  میتواند کنایه ازاین باشدکه جام می تواند قرآن  و شراب می تواند محتوای قرآن باشد . در مصرع دوم  ( که عشق آسان نمود اول  ولی افتاد مشگلها)   سخن از مشکلات وآسانی و عشق است نتیجه می گیریم در این بیت امر کننده ای و ساقی و شراب و نوشند ه هایی در کارند که عشق و آسانی و مشکلات را به وجود می آورند حال درفاز دوم  امر کننده کیست  ساقی کیست جام چیست شراب چیست ونوشنده ها کیستند در توضیح بیت های بعدی معلوم  می شود اما بیت دوم
         به بوی نافه ی کاخر صبا زان طره بگشاید
                                            زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
        خواجه می فرماید به بوی نافه پس باید آهو یا غزالی باشد تا نافه ای پیداشود حال آهو یا غزا ل کیست ؟ همان معشوق ازلی  که تمام عشق هابه او پیوند می خورد. شعر های عاشقانه را به این جهت غزل نامیده اندکه غزال سمبل معشوقیت و زیبائیست.دراین جا گذری به مطلع غزل چهارم حافظ می زنیم تا روشن تر شود  غزال کیست.
                 صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
                                         که سر به کوه بیابان تو داده ای مارا
         در این بیت  صبا همان صبا ست و غزال همان غز ال اما پیام دهندگان
        که سردر کوه و بیابان دارند همان پدیده های عاشق هستند که پیام خودرابه صبا می دهند تا به معشوق برساند وگله دارند از سختی های عشق که آنهارا به کوه بیابان کشیده است  بر گردیم به غزل اول پس  غزال نافه اش را که بوی معطر است درظرف صبا که همان بادست می ریزد صبا عاشق  و مست می شود و طره  می گشاید در این جا  شخص دیگری غیر ازصبا نیست تا گیسو بگشاید گیسو وطره، خود باد است.
         باد را که نقاشان بر صفحه ی کاغذی نقش می کنند حتما دیده ایدکه به شکل گیسو ست پس مصرع سوم غزل مصرع مطلع غزل را تشریح یا معنی می کند  معلوم شد امر کننده معشوق است  ساقی باد است کاسه یاجام ابرست وشراب بارانست  ونوشنده ها گیاهان یا موجودات زمینی می باشند  ( تصریف الریاح) اما این باد کدام بادست ((باد بهارِی)) چرا وچگونه؟
         توجه بفرمائید وقتی صبا را که باد است با بوی معطر جمع کنیم می شودباد بهاری ، بهار فصل رویش است اما در مصرع چهارم ( زتاب جعد مشکینش  چه خون افتاد در دلها) در اینجا حضرت خواجه آغاز آفرینش وخلقت راتشریح می کند  هنوز حیاتی  به وجود نیامده تادلی بدان معنی که شارحان ارجمندگفته اند باشد تا  خون شود. اگر حافظ می فرمود دلها خون شد بدان معنی درست بود اما چون می فرماید خون افتاد در دلها  یعنی خون در دلهاجریان پیدا کرد مثل اینکه می گویند دهانش آب افتاد یعنی آب در دهانش جاری شد آب در جوی افتاد  یعنی آب در جوی جریان پیدا کرد. می بینیم تاکنون اشاره ای به دردو زخم و ناملایمات نشده است حتماخواهید گفت مشکلها چیست   که در مصرع دوم غزل آمده  است ، به جای خود، مشکلات را در روند مقاله مشاهده خواهید کرد. معلوم شد خون در دل افتادن یعنی حیات دادن،  زندگی به وجود آوردن،  شاید سوال شود خون ازکجا آمددر دلها ریخته شد خون از همان نافه ی آهو که خون خشک است پدید آمد شایدباز سوال پیش آید که مگر خداوند خون دارد؟ در این باب از زیارت نامه ِی عاشورا استفاده میشود  ( یا ثار الله وابن ثاره)    توجه بفر مائید تمام موجودات از دل می رو یند یازنده می شوند   از فرا دید دیگر، دل معنی عمق می دهد  وقتی می گویم  دردل دریا  یا در دل کوه یعنی در عمق دریادر عمق کوه ، به رویش وسبز شدن دانه ها توجه کرده اید که از دل می رویند  یعنی هر دانه ای تا آب به عمق وجودش سرایت نکند نمی روید.  انسان وحیوانات هم از دل می رویند یعنی اول عضوی که بوجود می آید قلب یا دل اوست. از دل است که خون به جریان می افتد   خواهید گفت آنگاه که حیات نبود دل کجا بود؟  باید گفته شود دل بود حس نداشت،  حرکت نداشت، رویش نداشت ، همان هسته های  درون خاک خفته ویا سلو لهای موجود در خاک، دل بودند وقتی هوای معطر بهار  وخون که همان آبست در ِگل دمیده یا ریخته شد  ِگل   نامش دل شد  حیات به وجود آمد حس و حرکت آغاز شد  همه میدانیم که سر و کار عشق با دل است اگر دل نباشد  عاشقی   نیست . برای به وجود آ مد ن حیات به چند موجود  یا مصالح نیازست. آیا حافظ بااشاره و رمز  ویاآنکه شفاف به این چند موجودنظر داشته است تا این گفتمان را کا مل کند  در یک بیت به چهار  عنصرآشکار  ویک عنصر پنهان به رمز اشاره داشته است.به (( بوی)) نافه ای
        کا خر (( صبا)) زان طره بگشاید ز ((تاب ))  جعد مشکینش چه(( خون)) افتاد در (( دلها))  اول(( بو)) نما ینده  روح یا جان  مو جود نامرئی که از نافه پدید آمد و نشانگر روح الاهی است. دوم  ((صبا)) که نماینده باد یاهوا می باشد  سوم  (( تاب)) که نماینده تابش خورشید است .چهارم ((خون )) که نماینده آب است و پنجم ((دل )) که نماینده  خاک یا گل است.
        آیا بازهم رمز و رازی در این یافت می شود؟  آری توجه بفر مائید در همین جابه دو آیه قرآنی که مربوط به خلقت است اشاره شده است.یک(( نافه)) که همان خون بسته  است (  خلق الانسان من علق )   ما انسان را ازخون بسته آفریدیم    ودوم  (( بو ))   همان گونه که گفته شد روح اللهی، آیه           ( نفخت فیه من روحی)   خداوند می فرماید من روح خودم را در انسان دمیدم  می بینیم حضرت خواجه با ظرا فتی شگفت آور به رمز و راز تمام چیزهای مربوط به خلقت اشاره کرده است. او همه چیز را در هم ادغام میکند وهمه را به یک مرکزیت ویاسرچشمه وصل می کند تمام عشقهارا زاییده یک معشوق  می داند از اینجاست که همه محضر ومنظر خدامی شود و اوست که در همه چیز جریان دارد وچیزی که باید اول گفته می شدفراموش شد اینکه چرا حافظ درمطلع کتاب مانند دیگر شعرا شعری به یادونام خدا  نسروده است باید بگویم شعرای دیگر از زبان خودشان حرف می زنند  اما حافظ اززبان خداوند حرف می زند. مخلوق هرچیزرا بایاد ونام خالق شروع می کند خالق نیاز ندارد. هرچند همان امر کننده ی نامرئی بی نام ونشان خداست دراینجا شعر مولانا را  خالی از لطف نیست بیاوریم
        ((  از جمادی مردم و نامی شدم    از نما مردم به حیوان سر زدم
        مردم از حیوانی و آدم شدم     پس چه ترسم کی زمردن کم شدم))
        حافظ با در هم آمیختن کلمات پررمز و راز خون، بو ، طره،تاب،مشک،
        دل غیره معجونی ازآیه های قرانی وطبیعت و عشق و عرفان رمزو رازحیات را  در آن جای داده است.
           مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هردم
                                           جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها
          دراین بیت  می بینم فضا عوض می شود وصورت دیگر تصویر می شودتا کنون سخن از رویش و زایش و پدید آمدن و آمدن وبودن و شدن بود، اکنون می بینیم سخن از کوچ و رفتن جدائی و برگشتن است . بدین جهت  این  سرای دنیاراهر چند خانه معشوق است و خانه کامجویی و لذت است عشقش  زود گذر است و  زمانش  محدود و ناپایدار ومجاز ی و زودگذر  پس اینجا جای امن عیش و نوش نیست. صدای جرس  باد پائیز که فرمان کوچیدن می دهد  وگیاهان را خزان  می کند برگهای سبز درختان را زرد می کند وفرو می ریزد به خواب می برد.
         اما  دربیت بعد :
        به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
                                          که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزلها
        در این بیت ناامیدی دلهره و بیهودگی را به امید تبدیل می کند که پیر مغان آنچه می کند از روی حکمت و آگاهی کمال است از رمزوراز  بی خبر نیست  می داند به کدام سمت وسو حرکت می کند مقصدرا خوب میشناسد هرچند دگر گونه بنما ید چون چرا و اعتراض نکنید در این بیت به آیه   ( اطیعو الله واطیع الرسول) اشاره می شود اما در برداشت دوم همانگونه که شارحان به آن اشاره فرموده اند داستان خضرو موسی وکشته شدن آن طفل  واعتراض موسی به آن می باشد  هر چند  درست است امابازهم خضر به معنی لغوی ( سبز) می شود که باز کنایه از بهار است وکشته شدن آن طفل کنایه ازپائیز است اگر چه همه اینها درست می باشد.  اما بایدمعلوم شود پیر مغان کیست وچگونه است ؟ از نظر لغوی مغان شراب یا می است وقتی پیر را جلو شراب قرار دهیم می شودپیر شراب، پیر می یاساقی پیر، حال ساقی پیر کیست؟ همان ساقی جوان و بهار آور  اول غزل که  باد است ،  اکنون در پائیز ساقی  پیر شده است همان باد که دیروز شراب رویش و زندگی می داد امروز  شراب زرد شدن و مرگ می دهد.
          شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
                                     کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها
        آنان که در شب تاریک ره طی نمی کنند  ودر موج قرار نگرفته اندوخطر در گرداب افتادن را احساس     نمی کنند وباری به دوش نمی کشند،در ساحل آرامش  کجا از حال ما گرفتاران باخبرند آنها که این مشکلات را دارند  زنده های مسوولیت پذیرند که باید بار مسوولیت را به دوش بکشند به ساحل نجات برسانند ساحل نشستگان هسته های خوابند که نه عشقی دارندو نه گردابی و نه بار سنگین وظیفه ای را بدوش می کشند، حضرت حافظ وقتی کار را چنین سخت می بیندبه ضعیف بودن خود  اعتراف  میکند و  همانندپدرش آ دم ، ظلمت و نفسی می زند ( اناظلمنا)
                            همه کارم زخودکامی به بد نامی  کشید اخر
                                           نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها
         در مصرع دوم این بیت  حافظ می گوید خود کامگی  باعث بدنامی شد و گناه وکم کاری من  برهمگان آشکار است بر محفلها سرزبانهاست چگونه  کتمان کنم.
         بیت پایانی        
        حضوری گر همی خواهی از او غافل مشو حافظ
                                                متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهمل ها
         این جا با اشاره به خود، دیگران را نصیحت می کند که از من حافظ که نتوانستم خوب از فرصتها  استفاده کنم  وپشیمانم از غفلت خویش ،پس شمافرصت را از دست ندهید از یاد او غافل نشوید  اگر می خواهید همه جاحضور مستمر داشته باشید.در  خاتمه مصرع عربی که کامل نمیتوانم تفسیر کنم  اشاره به دنیا و مهلت هاومشکلات آن میباشد  آیا حافظ این کلمات به ظاهر ساده ولی پیچیده و پراز رمز و راز و پر ازهنرادبی را با گو هر اندیشه خود کنار هم چیده که سلسله وار مثل دانه های زنجیر در فرم و معنا به هم پیوسته اند یا اینکه سروش غیب به او الهام کرده است؟ ( لا یعلم الغیب الا هو) هر چه هست گوئی اعجاز و ایجاز است.شاید به جهت آنکه چنین کاری شگفت به تنهائی از انسان معمولی بر نمی آ ید آن را لسان الغیب لقب کرده اند .والسلام
                                                      1 _سوره انعام  آیه 6
                                                      2 _مفاتیح بند ششم اززیارت عاشورا
                                                     3_ سوره  ص آیه  73
                                                     4_ سوره  علق آیه   2
                                                     5 _سوره اعراف آیه 75

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۳۲۷ در تاریخ چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۳ ۱۰:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2