سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    «مشرب عشاق»شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت یازدهم}
    ارسال شده توسط

    ابراهیم حاج محمدی

    در تاریخ : چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۳ ۱۲:۵۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۳ | نظرات : ۱

    ز طرز  مشرب   عشّاق سـير بينوايی کن
    شکست رنگ کس آبی ندارد زير کاه آن جا
    مشرب عشّاق :
    میرزا عبدالقادر بیـــــدل در دیــــوان خود هم از«مذهب » سخن بمــــیان آورده اســـــت و هم از«مشرب » :
    زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها
    به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یاربــها
    و اگر چه « مذهب » را به عشق نیز نسبت می دهد :
    به غیر عشق نــداریــم هیـــــچ آیینی
    گزیده‌ایم چو پروانه سوخـــتن مذهب
    اما « مشرب » را بسی بیشتر ارج می نهد و آن را مرام کســــانی می داند که از قید خود نیز رهیده اند:
    جز شکســـــت بیضـــه تعمــــیر پر پرواز نیست
    گر ز خود داری دلت وارست مذهب ‌مشرب است
    گویا حضرت بیدل « مذهب » را خلوتگاه موهوم زهد ورزی زاهدان می داند و « مشرب »  را مصلای نمازمستان و عاشقان آزاد طینت :
    طاعت مستان نمی‌گنجد به خلوتگاه زهد
    دامن صحرا مصـــلای نماز مشرب است
    و:
    موج این دریا تکلف‌ پرورگرداب نیست
    طینت آزاد بیـرون تاز وهم مذهب است
    یا :
    می چاره‌ گـــــر کلفت زهّاد نگردید
    توفان مگر از عهدهٔ مذهب به‌در آید
    از دیدگاه حضرت بیدل مذهب ، اختیار کسانی است که گرفتار تشویش وهمند و مشرب ، اختیار می کشانی که از یک جرعه ی آن خود را ازاین تشویش می رهانند :
    می کشی‌ کردیم و آسودیم از تشویــش وهم
    کرد چندین مذهب از یک‌جرعهٔ مشرب‌نشست
    مشی و مرام عاشقان حقیقی ، خلوص و پاکبازی و یکرنگی  است و ساحت عاشقان از هوی و هوس که خاستگاه ریا کاری و دغلبازی و دورئی است بدوراست :
    مشرب عشاق بر وضع هوس تنگی ‌کند
    عالم عنقـــــا به پرواز مگس تنگی کند
    و :
    از اهل هوس جرأت عشاق محـالست
    زین بی‌جگری چند نجویی جـگر داغ
    صائب تبریزی نیز مشرب رسای عشق را مشرب یکرنگی و بی ریائی می داند :
    در گوش عشقـــــبازان، چون مژدهٔ وصالیم
    در چشم می‌پرستان، چون قطـــــرهٔ شرابیم
    با خاص و عام یکرنگ، از مشرب رساییم
    بر خار و گل سمن ریز، چون نور ماهتابیم
    ازتنگ نظری و کوته بینی  در مشی و مرام عاشقان خبری نیست :
    دماغ مشرب عشاق قطره حوصله‌ نیست
    محیط جرعـــه شود تا کشد نهنگ شراب
    خود محوری و خودخواهی کجا  و عشق ورزی کجا ؟
    یا به خود آتش توان زد یا دلی باید گداخت
    گر دماغ عشق باشـد اینقدرها کردنی‌ ست
    مشرب عشق مشرب استغناء و بی نیازی است از هر چه و هر که جز محبوب :
    من آن غبارم که حکـم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد
    اگر سراپا سحر برآیم شکست رنگم به بر نگـــیرد
    و :
    خوشا غنا مشربی‌ که طبعـش به حکم اقبال بی‌نیازی
    ز هرکه خواهد جزا نخواهد ز هرچه ‌گیرد اثر نگیرد
    و ابراز نیاز عاشقان در برابر محبوب و معشوق به شیوه ی اشک است که آغازش سرگشتگی است و انجامش افتادگی :
    شیوهٔ عشّاق چون اشک است در راه نیاز
    ابتدا ســـــــرگشتگی ها، انتهـــــا افتــادگی
    مشرب عشّـــــاق از دیدگـــاه بیدل مشرب عندلیب است :
    گر به این ‌گرمـــی است آه شـــعله‌ زای عندلیب
    شمع روشن می‌تـــوان‌ کرد از صــــدای عندلیب
    آفت هوش اسیـــران بـــرق دیـــدار است و بس
    می‌زند رنــــگ‌ گـل آتــــش در بنـــــای عندلیب
    پنبــهٔ شبنـــــم به‌ گـــوش غنـــــچه داغ لاله شد
    بیش ز این نتوان شنـــــــیدن ماجــرای عندلیب
    عشق را بی‌دستـگاه حسن شهرت مشکل است
    از زبـــــان برگ گـــــل بشـــــنو نــوای عندلیب
    جای آن درد کـــــه چـــون سنبل به رغم باغبان
    ریشــــه درگلـــــشن دواند خـــــــار پای عندلیب
    دلـــــبران را تنـــــگ دارد فکـــــر صید عاشقان
    غنچـــــه سر تا پـــا قفـــس شد از برای عندلیب
    مطلب عشــــاق از اظـــــــهار هــم معلوم نیست
    کیــــــست تا فهــــــمد زبــــان مدعـــای عندلیب
    ساز دلتنـــــگی به این آهنـــگ هم می‌بوده است
    گرم کــــردم از لـــــب خامــــــوش جای عندلیب
    ریشهٔ دلبســـــــتگی در خــــــاک این‌ گلشن نبود
    رفــــــت‌ گل هم در قفــــــای نالـــــه‌های عندلیب
    مانع قـــــتل ضعیــفان جز مــــــروت هیچ نیست
    ورنـــــه ازگل کــــــس نخواهد خونبهای عندلیب
    در چمن رفتــــــیم ساز نــــــاله ســــیرآهنگ شد
    جلوهٔ‌ گــــــل ‌کرد مــــــا را آشـــنای عنـــــــدلیب
    آه مشـــــــتاقان نســــــــــیم نوبــــهار یاد اوست
    رنگها خفته‌ ســـــــت بیــــــدل در صدای عندلیب
    بالاخره بیدل را اعتقاد بر این است که عرصه ی تنــــگ مذهـــــب  موجـــــب ظهور مشـــــرب گردیده است : 
    عمارت غیر چیـــــن دامــن صحــرا نمی‌باشد
    ز تنگـــــی های مذهب اینقد ر بالـید مشربها
    بینوائی :
    تهیدستی و بی نوائی در مشرب عشق بخت و اقبال است و به منزله ی کلیدی در پنجه ی آدمی  که فتوح و گشایش در پی دارد :
    اقبال بینوایـــــی چندین فتوح دارد
    دست تهی‌کلیدیست در پنجهٔ سیاهم
    یا :
    به ساز خموشی شدم شهره بیدل
    دو بالا زد آهنگـــــم از بی نوایی
    و:
    بهـــــــره‌ای از ســـــــاز درد بـــــی نوایی برده‌ام
    چون صدای نی، شکست استخوانم خوش نواست
    شکست رنگ :
    شکست رنگ  از تعابیر پر بسامد در دیوان بیدل است که گاه از آن به پرواز رنگ نیز تعبیرکرده است  . مقصود از آن همان پریدن رنگ و تغییر حالت ظاهری است و این مفهوم که خود نوعی درک مجرّد از یک حالت نفسانی  یا ظهور مادی آن در شکل تغییر صورت است  در شعر بیدل زمینه ساز رشته تداعی های گوناگونی شده است که در مرکز این تداعی ها حالت فناء یا نوعی زوال مورد نظر شاعر است{ شاعر آئینه ها / شفیعی کدکنی ص /331}  :
    محیط از جنبش هر قطره‌ صد توفان جنون دارد
    شکست رنگ امکــــان بود اگر یکدل تپید اینجا
    و :
    به‌عرض بیخودی ها گرم‌کن هنگامهٔ مشرب
    که می‌نامیــده‌اند اینجا شکست رنگ مینا را
    و :
    مدارایی به یاران می‌کـــــند تمکــــین ما، ورنه
    شکست‌رنگ از این محفل چومینا می‌برد ما را
    یا :
    عبرتی‌بسته‌ ست محمل برشکــست‌ رنگ شمع
    کای‌ به‌خود وامانده‌ در هررنگ ‌ازاین‌محفل‌برآ
    و :
    گردل ما یــــک جـــــرس آهنگ بیتابی‌ کند
    گرد چندین‌ کاروان سازد شکست رنگ را
    و :
    درآن محفل که‌ حاجت می‌شود مضراب بیتابی
    نواها درشکســــت رنگ استغــناست سایل را
    و :
    نیست بی‌افشای راز عاشقان پرواز رنگ
    بال و پر باید شکســت این طایر پیغام را
    یا :
    عرض فنای ما نبود جز شکست رنگ
    چون شعله برگــــریز نــدارد خزان ما
    و :
    فتح باب فیض در رفع توهّـــــــــم خفته است
    از شکست رنگ شب وامی‌شود مژگان صبح
    و :
    ز خویش رفتن عاشق بهار جلوهٔ اوست
     شکست رنگ ســـــحر، آفتاب می‌ریزد
    حضرت بیدل را غزلی است با ردیف « شکست رنگ » که غالب این تداعی ها را در آن می توان یافت :
    گرم نوید کیســـــت سروش شکســـت رنگ
    کز خویش می‌روم به خروش شکسـت رنگ
    جام سلامـــــــت از می آسودگی تهــی است
    غافل مشو ز باده‌ فـــــروش شکــست رنگ
    ماننــــــد نور شمــــع درین عبـــرت انجمن
    بالـــیده‌ایم لیک ز جـــوش شکســـــت رنگ
    ای صبح‌ گر ز محمـــل عجزیم چاره نیست
    باید نفس ‌کشـــــید به دوش شکــــست رنگ
    غیر از خزان چه‌ گــــــرد کــــند رفتن بهار
    خجلت نیاز بیهـــــده‌ کوش شکــــست رنگ
    چون موج برصحــیفهٔ نیــــرنگ این محیط
    نتوان نمود غیـــــر نقوش شکســــت رنگ
    آنجا که عجز قافـــله ســــالار وحشت است
    صدکاروان دراست خروش شکست رنگ
    آخـــــر برای دیدهٔ بیـــــخواب ما چو شمع
    افسانه شد صدای خمــــوش شکست رنگ
    پرواز محـــــــو و منزل مقصـــــود ناپدید
    ما و دلیم باختــــــه هوش شکســـت رنگ
    شاید پیام بیخــــــودی مــــــا به او رســـد
    حرفی ‌کشـــــیده‌ایم به‌گوش شکست رنگ
    بیدل‌ کجاست فرصــــت ‌گامـی در این چمن
    چون رنگ رفته‌ایم به دوش شکست رنگ
    آب زیر کاه
    آب زیر کاه از تعابیر محاوره ای به معنای امری بسیار نهان و پوشیده است ، که در شعر بیدل راه یافته است . حکیم ابوالقاسم فردوسی می گوید :
    به گفتِ سیاوش بخندید شاه
    نبد آگـــــه از آب در زیر کاه
    اما این تعبیر، مفهوم دورئی و نفاق  و ریاکاری و دغـــــل بازی   را در متـــــون ادبی ما تداعی می کند مولانا می گوید :
    آن خواجـــــه اگر چه تیــــزگوش است
    استیـــــزه کـــــن و گران فروش است
    مــــــن غره بــــــه ســــــست خنـده او
    ایــمن گشــــــتم که او خمـــــوش است
    هــش دار کـــــه آب زیــــــر کاه است
    بحری است که زیر که به جوش است
    هر جا که روی هـــــش اســــت مفتاح
    این جا چـــــه کنی که قفل هوش است
    در روی تـــــو بنــــــگرد بخـــــــــندد
    مغرور مشــــــو کـه روی پوش است
    هر دل کــــه به چنـــــــــگ او درافتاد
    چون چنگ همیــــشه در خروش است
    با این همــــــه روح‌هــــا چـــــه زنبور
    طواف وینـــــــد زانـک نـــــوش است
    شیــــــری اســـت که غــــم ز هیبت او
    در گور مقیـــــــم همچــــو موش است
    شمـــــس تـــــبـــــریز روز نــــقد است
    عالـــــم به چــــه در حدیث دوش است
    بیدل خود نیز این تعبیر را به مفهوم تزویر و فریب و نیرنگ و نفاق به کار گرفته است :
    در شبهه‌زار هستی تزویر می‌تراشــــیم
    آبی‌که ما نداریم هرجاست زیر کاه است
    و :
    احتیاطت گر نباشد خضر راه عافیت
    هر قدم آبت به زیرکاه خواهی یافتن
    و :
    این زمان عرض ‌کمال خلق بی‌تزویر نیست
    جوهر آیینــــــه آبی دارد اما زیـــــــــــرکاه
    از این نکته نیز نباید غفلت ورزید که  رنگ زرد کاه  با بی نوائی  و شکسته رنگی متقارن است
    معنی بیت :
    با توضیحاتی که از مفردات بیت مقصد  و تداعی های تصویر ها و ترکیب ها ارائه گردید روشن می گردد که حضرت بیدل در این بیت در صدد بیان این مطلب است که  : باید با مشی و مرام عشّاق در مسیر بی نوائی گام بر داشت چرا که در این مشرب و مرام ، پریدگی رنگ کسی ریاکارانه و از سرتزویر و فریب و نیرنگ  نیست .
    ****************
    تذکار این نکته  نیز لازم به نظر می رسد که در نسخه ی چاپ بهداروند- عباسی ، در مصرع اوّل بیت مقصد ، به جای  « بی نوائی » ، « بی ریائی » آمده است ، اما این ضبط مستند به نسخه ی خطی کهَنی از دیوان بیدل نیست ، و این بنده نیز  همچون  دوست فاضل و ارجمندم جناب محمد کاظم کاظمی آن را دور از ذهن می دانم . { کلید در باز / محمد کاظم کاظمی / ص/ 196 }

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۴۰۴۰ در تاریخ چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۳ ۱۲:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0