میزا محمد متخلص به فرخی فرزند محمد ابراهیم سمسار یزدی در سال 1267 - 1306 هجری - در یزد دیده به جهان گشود . پس از گذراندن دوران کودکی به آموختن فارسی و مقدمات عربی پرداخت دوره تحصیل او در مدرسه تا حدود سن شانزده سالگی ادامه یافت . سپس به کارگری در نانوایی و پارچه بافی مشغول شد .در آغازین روز های مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران فرخی از دموکراتهای جدی و در شمار آزادی خواهان شهر یزد قرار گرفت
قسم به عزت و قدرت و مقام ازادی که روح بخش جهان است نام آزادی
هزار بار بود به ز صبح استبداد برای دسته پا بسته ، شام ازادی
به پیش اهل جهان محترم بود آن کس که داشت از دل و جان احترام آزادی
در نوروز 1288 مسمطی ساخت خطاب به حاکم یزد در مجمع ازادی خواهان یزد خواند و موجب خشم حاکم شد تا جایی که دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن بدوزند و به زندان بیافکنند ولی وی به کمک چند تن از دوستان از زندان گریخت
عید جم شد ای فریدون خو ، بت پرست مستبدی خوی ضحاک است این خونه ز دست
خود تو میدانی ، بیم از شاعران چاپلوس کز برای سیم ، بنمای کسی را پا بوس
یا رسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس من نمیگویم تویی درگاه هیجا همچو طوس
لیک گویم ف گر به قانون مجری قانون شوی بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
در اواخر سال 1388 به تهران رفت و اشعار و مقالات موثری درباره آزادی ایران در جراید آن شهر انتشار داد که مورد توجه ملیون و ازادیخواهان قرار گرفت
در اوایل دوره جنگ جهانی اول به بین النهرین مهاجرت کرد و مورد تعقیب انگلیسیها واقع شد از این رو از بغداد به کربلا و از آنجا به موصل رفت و سرانجام پای برهنه از بیراهه ها به ایران بازگشت
در دوره نخست وزیری وثوق الدوله با حکومت وی و قرار داد 1919 به مخالفت پرداخت و مدتها در شهربانی تهران زندانی شد
در اواخر سال 1300 روزنامه طوفان را منتشر کرد . این روزنامه با کلیشه سرخبه طرفداری از توده رنجبر و کارگران انتشار میافت به همین جهت فرخی در اکثر کابینه های ان زمان در حبس و تبعید به سر میبرد . روزنامه طوفان بیش از پانزده بار توقیف شد . تا انکه در سال 1307 نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی شد و همراه با نماینده رشت (محمودرضا طلوع) در جناح اقلیت قرار گرفت و با مخالفتهای شدید بدخواهان روبرو شد. او به ناچار ایران را ترک گفت و طوفان برای همیشه تعطیل شد
فرخی یک بار از طرف دولت اتحاد جمایر شوروی برای جشن دهمین سال انقلاب کبیر روسیه دعوت شدو مدت یازده روز در آ« کشور اقامت گزید
پس از پایان دوره هفتم مجلس مخفیانه از ایران میگریزد و از روسیه به برلین میرود در آنجا مقالات تندی در روزنامه پیکار علیه حکومت استبداد ایران مینویسد چندی بعد سفیر ایران در برلین جلسه محاکمه ای از طرف شاه ایران علیه روزنامه پیکار و نویسندگان آن تشکیل داد و در آن فرخی با مدرک و بیانات خود منجر به محکومیت شاه ایران و سفیر او میشود . در همین هنگام فرخی روزنامه دنهضت را برای انتشار عقاید خود به وجود میاورد که پس ار نشر چند شماره آن عوامل دولت ایران سبب میشوند که فرخی از آلمان خارج گردد . در گیرو داد تیمرو تاش وزیر دربار ایران به اروپا رفت و از فرخی خواست که به ایران بازگردد و بدون دغدغه در ایران زندگی کند فرخی نیز در سالهای 1311 تا 1312 به ایران باز میگردد . و تحت نظر ماموران شهربانی قرار گرفت بعد یک سال به عماذرت کلاه فرنگی نقل مکان کرد و شدیدا تحت نظر ماموران شربانی قرار گرفت
پس از مدتی در سال 1316 به اتهام بدهی سه هزار ریالی به آقای رضای کاغذ فروش به زندان افتاد در آنجا نیز به سبب اشعار تند خود به زندان قصر منتقل شد
خود کشی
در شب چهاردهم فروردین 1316 فرخی در زندان قصر با خوردن مقدار زیادی تریاک قصد خود کشی داشت و ابیاتی بر دیوار زندان نوشت
هیچ دانی از چه خود را خوب تریین می کنم بهر مییدان قیامت رخش را زین می کنم
می روم امشب به استقبال مرگ و مرد وار تا سحر با زندگانی جنگ خونین میکنم
نامه حقگوی طوفان را به آزادی مدام منتشر بی زحمت توقیف و توهین می کنم
می روم در مجلس روحانیون آخرت و اندر آنجا بی کتک طرح قانین می کنم
ولی پاسی از شب نگذشته بود که ماموران زندان متوجه موضوع شده و فرخی جان سالم به در میبرد
سرانجام در پی گزارشات جاسوسان به رئیس زندان مبنی بر اینکه فرخی اشعار سیاسی می سازد و بین زندانیان منتشر میکند او را از زندان قصر به زندان موقت تهران انتقال داده و در سلول انفرادی میگذارند تا اینکه در شب25 مهر ماه 1318 به بیمارستان زندان مبرندش و به زندگی سراسر رنج و مبارزه اش توسط آمپول هوا - دکتر احمدی - خاتمه میدهند
منتشر شده 13 اردیبهشت 89 با 14148 بازدید