سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ساعتی با کلاس
        ارسال شده توسط

        سیدحسین غفاری

        در تاریخ : سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۰۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۹۴ | نظرات : ۰

        سلام ،... بفرمائید .

        ودر را پشت سرش بست .

        از پشت فریم مشکی ، کائوچوئی و ظریفش ، نگاهی به بچه ها انداخت .
          با ساعت مچیش بازی کرد ،

        - : امروز نام رنگ تو را رنگ میزنم
        بر عاشقان راه تو نیرنگ میزنم
        زیباترین سلام تورا پشت پنجره
        پاسخ نداده ،
        شیشه ی دل سنگ میزنم ...

        بعد از اتمام شعر اندکی مکث کرد ، نگاهی دیگر به بچه ها انداخت . چشماش از پشت شیشه ی آنتی رفلکس طلائیش ، مثل همیشه جذاب بود . هروقت با ساعت مچیش بازی می کرد ، کلاس منتظرخبری بود و منتظر می نشست.

        - : حافظ شعری داره با مطلع " مرا چشمیست خون افشان زدست آن کمان ابرو"که انتخاب امروزمنه، البته نه تمام شعر بلکه ...
        -
        مهدی - : استاد ، افتخاری یم تصنیفش رو خونده ...

        با نگاه تائید کرد و سنگین ادامه داد ، بله قصدم مصرع
        " هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش...چه سازد مه که بنوازد میان آسمان ابرو" است .

        و انگاری بغض سنگینی رو قورت داد .

        - : گذشته از آرایه های ادبی این شعر که در وصف اون و دیگر اشعار حافظ ، زیاد گفته شده ، به یاد یه دوست ...

        لطفی برگشت و به شاهیانی نگاه کرد و پوزخند زد . خانم هاهم نگاه هائی بین هم ردو بدل کردند . هر وقت به یاد یه دوست یا به قول یه دوست رو بکار میبرد ، بیشتر یاد استاد مرامی رو تداعی میکرد .

        استاد مرامی فارغ التحصیل دانشکده ی الهیات گرایش تاریخ تمدن ملل اسلامی بود . مدتی در دانشکده ، ادبیات تدریس می کرد و شبنم در همان زمان تدریس متون عرب را به عهده داشت . مناظرات دوستانه ای را با هم داشتند تا اینکه شبنم بعنوان استاد واقعی سر تعظیم در مقابلش فرو آورد و از آن پس ، هرازگاهی با تحمل نگاه سنگین دیگران با او صحبت میکرد . شبنم از خانواده ی اصیلی بود و به عقائد دورو برش نسبت به خودش اهمیت می داد . با این حال ، هوای استاد مرامی جور دیگر بود . کلامش ، نگاهش ، حتی دستی که به حرکت در می آورد ، نوع دیگر بود و جمیع این صفات در شبنم کششی را ایجاد کرده بود و به این پختگی رسیده بود که بعضی وقتها به رفتارهای دیگران اهمیت ندهد ، البته فقط بعضی وقتها...

        ادامه داد
        - : حافظ ، گذشته از تمامی ابهاماتی که در تاریخ ادبیات از شخصیتش هست یه تازگی و طراوت خاص داره ، اون دوست میگفت " حتی اگر شخصی به نام شمس الدین محمد شیرازی نبوده باشه هم ، لطف این اشعار که به زبان فارسیست کم نمی شه و فخر زبان ماست و انگاری همیشه از اون آب می چکه ..

        و کامل پیدا بود وقتی به قول اون دوست رو می گفت ، چشمانش اشک را دعوت کرد ولی نچکید.

        - : در مصرع قید شده ، چند واژه است ولی طغرا زیاد مصطلح نیست ، "طغرا": شکلی هلالی مثل ابرو که مغولها مُهر نامه خود کرده بودن و نامه ای که این مُهر را داشت لازم الاجرا بود . البته برای درک عمیق تر میتونید به لغتنامه مراجعه کنید . حال هماهنگی و لطف این مجموعه واژگان را در کنار یکدیگر ببینیم.

        " هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش .... چه سازد مه که بنوازد میان آسمان ابرو "

        دیگر نتوانست ادامه دهد . یاد آن غروب عزیز پائیزی که استاد مرامی رنگهای این مصرع را برتابلوی فکرش می پراکند ، از هر دری سخن می گفت ... از هر گوشه ... از هر کنار ... و آخر به عشق می رسید از آن غروب چندی گذشته بود و او نتوانسته بود بفهمد چرا استاد ناگهان قصد سفر به اروپا کرده بود .

        - : بچه ها معذرت می خوام باشه یه فرصت دیگه ، اگه موافق باشید یه کم زودتر کلاس تعطیل بشه !

        یکی از بچه ها گفت : استاد از جناب مرامی چه خبر ؟

        شبنم که داشت از در خارج می شد گفت : دیشب استاد در آپارتمانش در لندن به قتل رسید .

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۴۵۸ در تاریخ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1