سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      حرفای یک پدر بزرگ
      ارسال شده توسط

      رضا محمدی (شب افروز)

      در تاریخ : شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ ۲۳:۴۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۵۳ | نظرات : ۳

      قبل از بیان هر سخنی ، پوزش مرا به دلیل وقفه ای كه در نگارش مطالب جدید ایجاد شد پذیرا باشید .  همان گونه كه كم و بیش اطلاع دارید ، عاقبت لطف خداوند شامل ما شده و بنده به جرگه پدر بزرگ ها پیوستم  . به عبارتی صاحب دو فروند دختر شیرین و دوست داشتنی شدم . دوقلو بودن نوه ها و نگهداری از اون ها در ابتدای امر با مشكلاتی همراه بود كه مجبور شدم مدتی از شما خوبان و عزیزان مهربان و صمیمی دور باشم . شاید باور نكنید جدایی از شما خوانندگان گرامی  واقعآ برای من خیلی سخت و طاقت فرسا بود . امیدوارم با تلاش مجدد جبران كم كاری ام رو بكنم  . جا دارد از تمام دوستان  عزیزی كه به وسیله كامنت یا تلفن تولد نوه های من را تبریك گفته اند ، تشكر و قدردانی كرده و برای همه شما یاران همدل آرزوی موفقیت نمایم .  

      \

      من و دامادم به همراه دوقلو ها

      راستش رو بخواهید خیلی دلم می خواست از عملكرد بعضی بیمارستان های خصوصی كه عنوان درجه یكی رو یدك می كشند سخن بگویم . اما فعلآ برای آگاهی دوستان نكاتی رو به عرض می رسانم .... اگه بگم این مراكز فقط و فقط به كسب درآمد به هر بهانه ای می اندیشند ، سخن به گزافه نگفته ام . من نمی دانم چرا وزارت بهداشت و درمان نظارتی بر عملكرد این گونه مراكز ندارد و اجازه داده است تا هر قیمتی را به عنوان خدمات از خلق خدا اخذ كنند !   روز اول اعلام فرموده بودند با احتساب همه مخارج جنبی ، حدود دو میلیون و نیم تومان هزینه زایمان است . كه از این مبلغ یك میلیون و پانصد هزار تومان اش مربوط به هزینه آقای دكتر است . دكتری كه فقط نیم ساعت در موقع زایمان بر بالای سر بیمار حضور و نظارت دارد !! و بقیه كارها رو دستیاران او انجام می دهند . خب نباید از این آقای دكتر عزیز سوال كرد .. شما كه این همه دستمزد  گرفته ای نباید بعد از عمل یك سری به بیمار خود بزنی ؟ و این كار را به دستیاران ات محول می كنی ؟!!‌

      \

      جالب است بدونید   همین آقای دكتر به خاطر این كه به موقع به بیمارستان های دیگری هم برسه ، عمل های خود را در این بیمارستان به صبح خیلی زود موكول كرده بود . و از بیماران خواسته بود ساعت چهار بامداد در بیمارستان حاضر باشند !! وی ساعت شش صبح تشریف آورده و تا ساعت هفت و نیم ، چهار عمل زایمان رو انجام داده و با گرفتم شش میلیون تومان ناقابل ، سریع محل كار خود را ترك كرده تا به بیمارستان دیگری برسد !! روز بعد دو نفر دستیار وی زحمت كشیده و با ویزیت از بیماران فوق ، بدون استثناء به همه پیشنهاد داده بودند كه مجض احتیاط چند روزی رو بمانید !! خنده دار این كه برای همین ویزیت پنج دقیقه ای ، هریك مبلغ دویست هزار تومان در فاكتور اصلی پول گرفته بودند . ضمن این كه بر خلاف اعلام قبلی ، مبلغ سه میلیون و دویست هزار تومان هم دریافت كردند !! خدا پدر و مادر یكی از پرستاران شریف بیمارستان رو بیامرزه كه یواشكی ندا داد   ... بی خودی نمانید .. این ها به همه گفته اند چند روز بمانید تا چهار پنج میلیون اضافی بگیرند !!

      خیلی دلم می خواست از فاكتور بیمارستان كپی گرفته و این جا نشون اش بدم .. افسوس دامادم   جناب مهندس ابراهیمی مخالفت كرد . بابت یك كیسه كوچك كه حاوی یك پوشاك بچه ، یك دستمال كاغذی ، یك مسواك و خمیردندان ، یك جفت دمپایی نامرغوب ، یك شامپو بچه وطنی  و یك حوله بدرد نخور ، هشتاد و سه هزار تومان فاكتور كرده بودند !! به عبارتی برای كوچك ترین خدماتی كه وظیفه هر بیمارستان است ، به بهانه درجه یك بودن ، تا دلتون بخواد از مردم پول می گیرند .. ولی در ازای این همه پول ، دكتر رو موظف به معاینه نمی كنند ! وضع بیمارستان های دولتی هم كه مشخص است .. یكی از اقوام دامادم كه بیچاره مجبور شده بود بیمارستان دولتی بره .. به دلیل تاخیر در زایمان ، فشار زیادی به سر نوزاد وارد شده بود كه حالا مجبورند آب سر او را با لوله تخلیه كنند !! مسلمآ این بچه با این وضعیت عمر چندانی نخواهد كرد . و به گفته پزشك متخصص اطفال ، تنها به دلیل عدم رسیدگی به زائو پیش از زایمان این مصیبیت پیش آمده است !! به هرحال هركی دستش به دهان اش می رود ، یك جور مشكل داره و اونی هم كه نداره صد جور .. !!

      دوستان عزیز .. بحث بیمارستان و زایمان رو خاتمه داده . و اجازه می خواهم در باره خودم كمی حرف بزنم . قبل از هرچیز باید اعتراف كنم اگه عشق و تعهدی كه نسبت به بعضی خوانندگان وبلاگ ام نبود ، حتمآ قید این كار رو می زدم . آخه فشار و حرف زور هم حد و حسابی داره ..  والله حسودی و رقابت هم قوانین مخصوص خودش رو داره .. من نمی دونم چرا بعضی ها تاب تحمل ارتباط دوسویه سالم رو ندارند ؟ چرا نمی خواهند در محیط آروم    و بی دغدغه حرف ها و خاطرات ام رو بنویسم ؟ البته این رو هم بگم .. من آدمی نیستم كه در مقابل مشكلات میدان رو خالی كرده  و عقب نشینی كنم . ولی بعضی ها شورش رو در آوردند . و مدام سعی می كنند با تهمت تهدید ، جلوی انتشار این مطالب رو بگیرند . خب هر كسی تا یه اندازه ای تحمل داره ... بالاخره كاسه صبرش لبریز شده و قید همه چیز رو می زنه .. اما قبل از تشریح موضوعات پیش اومده ، لازم می دونم توضیحاتی رو برای روشن شدن ذهن شما عزیزان بیان كنم . مطمئن باشید دیگه به این مباحث نمی پردازم .

      همه شما می دونید .. هر كی تو زندگییش خصوصیاتی داره كه به آن پایبنده .. به درست یا غلط آن كاری ندارم . بحث سر روش زندگی است . من از زمانی كه خودم رو شناختم تا به امروز كه به اصطلاح پدر بزرگ هم شده ام ، هر وقت به هر دلیلی محیطی رو ترك كنم ، دیگه به هیچ عنوان به آن چا بر نگشته ، و سعی می كنم تمام ارتباطات ام رو با آن قطع كنم . به عنوان مثال ... من در شبكه پنجم سیما جایگاه  خاصی داشته و از حق و حقوق مناسبی هم برخوردار بودم . به دلایلی كه فعلآ صلاح نمی دونم به آن اشاره كنم ، به سرم زد كه دیگه اون جا نروم . وقتی موضوع رو به همكارانم عنوان كرده و گفتم از فردا به شبكه پنج نمی آیم ، همه تعجب كرده و فكر كردند شوخی می كنم  . و خدا شاهد است كه حتی برای برداشتن وسایل شخصی ام هم قدم به شبكه نگذاشتم . 

      همین مسئله در مورد نیروی هوایی هم صدق می كند . از روزی كه علی رغم میل خودم و طبق نظر پزشكان بازنشسته شدم ، یك بار هم پایگاه نرفته و حتی قید حق و حقوق و امتیازات جزیی كه برای بازنشستگان قائل شده اند رو زدم . دلیل اش رو هم گفتم كه این اخلاق من است . به همین دلیل بعد از گذشت پانزده سال وقتی تصمیم گرفتم وبلاگی رو راه اندازی كنم ، نام آن رو \" خاطرات یك خبرنگار \" گذاشتم . البته حق هم داشتم . چون دیگه پرسنل نظامی محسوب نمی شدم . و سایت ام هم كاملآ شخصی بود . و اگه بر حسب ضرورت مجبور به بیان خاطراتی از گذشته و پرواز شدم ، صرفآ به بیان آن ماجرا اشاره كرده و در هیچ یك از سطور آن به نقش خود در پرواز و یا درجه نظامی ام اشاره ای نكردم . دلیل این كار هم كاملآ مشخص است . چون هواپیمای سی - ۱۳۰ توسط تیمی با مسئولیت ها متفاوت كه اصطلاحآ كروی پروازی یا خدمه محسوب می شوند به پرواز در می آید .

      مسئله بعدی این است كه در عرف نگارشی بیشتر روی ماجرا و اهمیت آن زوم می شود . نه به تعریف از خود راوی . به همین دلیل همیشه  واژه \" پرواز كردیم \" رو به كار می بردم . كه در این روش نگارش ، راوی می تواند یكی از خدمه بوده یا حتی یه مسافر در پرواز !‌ و اگه گاه گداری یكی از خوانندگان در كامنت یا ای میل از درجه و نقش ام از پرواز می پرسید ، همیشه به كار گروهی اشاره كرده و هرگز از نقش خود سخنی به میان نیاوردم . بله اگه سایت ام نظامی بود ، یا خودم در ارتش بودم ، موظف بودم با جزئیات ماجراها رو تعریف كنم . ضمن این كه حتی در تمام مدتی كه در خط پرواز بودم ، مثل اغلب همكارانم به یاد نمی آورم درجه ای رو روی لباس پروازم نصب كرده باشم ! و تنها به اجبار دو بار این كار رو كردم ! یكی زمانی كه بعد از سانحه بوئینگ ۷۲۷ ایران ایر كه فرمانده وقت نیروی هوایی تمام خلبانانی رو كه یك ساعت قبل و بعد از سانحه در تهران پرواز داشتند ، اجضار كرده بود  كه مجبور به نصب درجه شدم . دومی هم فكر كنم مربوط به یك بازدید مهمی بود كه این كار رو كردم .

      پس مشاهده می كنید كه حتی در همون پانزده سال پیش هم زیاد در قید درجه و نشان های نظامی نبودم . بیشتر كار و خدمت به كشور برایم مهم بوده كه به اعتراف همكاران ام بیشترین ساعت پرواز رو در ماموریت های جنگی داشتم . اما كسانی كه در چند روز اخیر بیوگرافی ام رو در وبلاگ خوانده باشند حتمآ تعجب می كنند كه چرا این چنین از درجه و مسئولیت ام در پرواز نوشته ام ! كه دلیل آن رو می گویم ...  ماجرا دقیقآ از زمانی آغاز شد كه من در مطلبی كه مربوط به فرار بنی صدر و رجوی بود ، از نقش پرسنلی كه با خیانت و دستكاری رادار های كشور آن هم در زمان جنگ كه دشمن از هر فرصتی برای نفوذ به خاك ایران عزیزمون استفاده می كرد ، انتقاد كرده و این عمل رو خیانتی بزرگ قلمداد كردم . همه خوانندگان محترم می دانند كه من از نگارش مطالب سیاسی همیشه طفره رفته و به آن نمی پردازم . ولی آن مطلب به دلیل این كه بخشی از خاطرات پروازی ام بود ، مجبور به نگارش آن شدم . ولی نمی دونستم به مذاق بعضی ها خوش نمی آید .

      از آن پس روزی نبود كه برایم كامنت های توهین آمیز نیاید .. از آن جا كه ماهیت گروهك ها برای من و همه مردم رو شده است ، اوایل اهمیتی نداده و به كارم ادامه می دادم . تا این كه همین بی اعتنایی من آن ها را جری تر كرده  و بر شدت توهین ها و افترا ها افزودند   .. ! بعد از مدتی كه از این كارهای غیر اخلاقی خود نتیجه ای نگرفتند ، به صورت سازمان یافته اقدام به تهدید ام نمودند ! و كار به جایی رسید كه علاوه بر تهدید های مستمر فردی ، این اواخر به صورت گروهی تهدید های خود رو افزایش دادند . این كور دلان غافل ، ننوشتن درجه نظامی ام رو نقطه ضعف تلقی كرده و بعد از مدتی من را سرگروهبان نامیده و ادعا كردند بنده در نیروی هوایی شاگرد مكانیك بوده و وظیفه من سوخت گیری به هواپیما بوده است . از آن جا كه من به تمام پرسنل ارتش چه سرباز چه درجه دار احترام قائل هستم . برای اثبات این نظریه با افتخار اعلام می كنم بله من شاگرد مكانیك هستم .

      بله من شاگرد مكانیكی تنبل بودم كه وظیفه داشتم هواپیماها رو سوخت گیری كنم . چه اشكالی داره ؟ مگر شاگرد مكانیك بودن خجالت دارد ؟ مگر فردی كه زحمت می كشد و در سرما و گرما به هواپیماهای سی - ۱۳۰ بنزین می زند خجالت دارد ؟ من در همین جا اعلام می كنم این آقایون درست می فرمایند . و من شاگرد مكانیكی بیش نبودم  . آیا چیزی از ارزش های انسانی كم می شود  ؟ آیا خوانندگان وبلاگ تنها خاطراتی رو می خوانند كه نویسنده اش خلبان باشد ؟ یا دارای درجه سرهنگی و تیمسار باشد ؟  خدا رو صد هزار مرتبه شكر می كنم كه هرگز در هیچ یك از مطالب اشاره ای به درجه و عنوان شغلی ام نكرده و تنها به ذكر ماجرا اكتفا كردم . و طوری خاطرات رو نوشتم كه خوانندگان جوان همذات پنداری كرده و هر كس به زعم خود جایگاه راوی رو در ماجرا ها تعین كند .

      به همین دلیل برای این كه به این كور دلان ثابت كنم كه اگه كسی به وبلاگ ام مراجعه می كند ، نه به دلیل شغل و درجه نظامی قدیمی من است   . و بگویم اگه شاگرد مكانیك هم بودم  ، هیچ گاه به میهن و كشورم خیانت نكرده و هدف ام از نگارش خاطرات جبهه و جنگ صرفآ بیان شجاعت و دلاوری های نیروهای ایرانی بوده است . بدون این كه نامی از خود به میان آوره باشم . به همین دلیل بیوگرافی وبلاگ رو با افتخار عوض كرده و درچه و شغل خود را نوشتم . خیلی دلم می خواست این كار رو در سایت هم انجام دهم    . ولی از آن جا كه كد های آن دست طراح محترم سایت است ، به همین وبلاگ بسنده می كنم . حال می خواهم ببینم این آقایون دیگه چه بهانه ای دارند ؟ فقط این را مطمئن هستم از این به بعد خوانندگان بسیاری برای خواندن مطالب ام خواهند آمد . و مشت محكمی به دهان این حسودان و یاوه گویان خواهند زد . عزیزان ببخشید كه حرف های خودمونی كمی طولانی شد . ولی از همه شما دوستان گرامی خواهش می كنم كه موضوع فوق رو فراموش فرمایید . و همان گونه كه من اهمیتی نمی دهم شما هم واكنش نشان ندهید


      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۲۴۴ در تاریخ شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ ۲۳:۴۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

      رضا محمدی (شب افروز)

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1