سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        قصابی
        ارسال شده توسط

        آرش غفاری درویش(منتظر)

        در تاریخ : شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۰۰:۴۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۳۰ | نظرات : ۱۰

        قصابی
        توی قصابی یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد
        یه اقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام اقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم
        اقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش
        همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی میخوای ننه؟
        پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همین قدر گوشت بده ننه!
        قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت : پونصد تومن فَقَط اّشغال گوشت میشِه ننه … بدم؟
        پیرزن یه فکری کرد گفت بده ننه !
        قصاب اشغال گوشت های اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن
        اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر ؟
        پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
        جوون گفت آره … سگ من این فیله هارو هم با ناز میخوره … سگ شما چجوری اینارو میخوره ؟
        پیرزن گفت: میخوره دیگه ننه … شیکم گشنه سَنگم میخوره
        جوون گفت نژادش چیه مادر؟
        پیرزنه گفت: بهش مگن تُوله سَگِ دوپا ننه …اینارو برا بچه هام میخام اّبگوشت بار بذارم!
        جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن
        پیرزن بهش گفت: تُو مَگه اینارو برا سگت نگرفته بودی؟
        جوون گفت: چرا !
        پیرزن گفت: ما غِذای سَگ نمیخُورم ننه
        بعد گوشت فیله رو گذاشت اونطرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت!
        قصابه شروع کرد به وراجی که: خوبی به این جماعت نیومده اقا … و از این خزعبلات … !!

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۱۶۵ در تاریخ شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۰۰:۴۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1