سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حسین پناهی مردی از دیار کهگیلویه و بویراحمد(قوم لر)
        ارسال شده توسط

        میثم الهی خواه(قاصدک باران) تک لُر

        در تاریخ : شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ ۰۱:۲۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۱۸ | نظرات : ۴

        حسین پناهی از نگاه استاد رسول نجفیان
        حسین جان چند سال گذشته از مرگ تو از آن رفتن تلخ و هولناکت .و من که هنوز که هنوز است نمی توانم بی اشک و بغض نامت را زیر لب زمزمه کنم . ای مظلوم ترین هنرمند روزگار و باز خاطره ها و خاطره ها که با تو داشتم .همیشه از مادرت به عنوان منوهای خالی یاد می کردی ، با آن ملاقه اش . من بند بند شعرهای تو را که بعد ها در کتاب من و نازی آمد مرور می کردم. مادرت بعد از اینکه غذای خیلی ساده شما را از دیگ ای سفره می کشید در آخر خودش آرام آرام ته دیگ می خورد و تو فکر می کردی که مادرت بهترین بخش غذا را در دیگ برای خودش گذاشته که آنطور پنهانی دارد می خوردشان. و هر بار این مسئله تو را آزار می داد. یک بار که طاقت از دست دادی و خواستی سر دیگ مچ مادرت را بگیری چه تلخ بود برایت و چه سخت .چرا که متوجه شدی دیگ خالی است و مادر تظاهر می کند که دارد غذایش را از سر کیف می خورد .وقتی خاطره هایی را از مادرانمان می گفتیم همه از این دست بودند «کارها و ایثار گریهای مادران در پسک و پنهانی که هیچ کس امکان نداشت به آنها پی ببرد » و چه اشکها در رثای مادران رجر کشیده یمان که نمی ریختیم.حسین جان این خاطره در قطعه سو و شون تو در کتاب من و نازی این گونه آمده است :
        به یاد دارم مادرم را
        که شمشیر ملاقه اش در هوا می چرخید
        و فرمان داد
        او پادشاه بی چون و چرای قلمرو یی بود که از شمال و جنوب
        به دیگ سیاهش می رسید .
        تنها پادشاهی که همه شبهایش را گرسنه می خوابید .
        صد دریغ صد هیهات به ملتی که شاعر بزرگ عصر خویش حسین پناهی را نشناخت و این سرگذشت تلخ هنر و هنرمند ان راستین است
        باد ما را با خود برد
        ،باد
        پرده ها را آرام تکان میدهد
        و ما
        بچه های خوش باور
        ، لب ریز از اضطراب و امید
        ! زوایای نیمه روشن را به هم نشان میدهیم
        ..............................................................
         
        هوا
        واما تو ! ای مادر !
        ای مادر
        هوا ،
        همان چیزی ست که به دور سرت میچرخد
        وهنگامی که میخندی ،
        صاف تر میشود
        ........................................................................................
        بازی
        ما تماشا چیانی هستیم
        که پشت درهای بسته مانده ایم !
        دیر امدیم !
        خیلی دیر...
        پس به ناچار
        حدس می زنیم ،
        شرط میبندیم ،
        شک میکنیم ...
        و آن سوتر
        در صحنه
        بازی به گونه ای دیگر در جریان است .

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۸۶۴ در تاریخ شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ ۰۱:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3