سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 بهمن 1403
    23 رجب 1446
      Wednesday 22 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        چهارشنبه ۳ بهمن

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عابد ومست
        ارسال شده توسط

        عبدالله خسروی (پسر زاگرس)

        در تاریخ : شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۲ ۰۹:۱۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۸۷ | نظرات : ۱۲

        مست وعابد ...نوشته عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
        شب بود وسیاهی وسکوت..بیرون شهر ..قبرستانی بود پر از زندگان دیروز وفراموش شدگان امروز ...بادی کم رمق وخفیف بر سکوت گورستان وحشت می افزود ..
        در اون  وادی خاموشان  بیرون شهر مردی مست ومدهوش آرامش مردگان را بر هم زد ..مست وتلو تلو خوران گام بر میداشت ..لبش تر بود ..صدایش در قبرستان پیچید : کجایید مردگان ؟چرا خاموش مانده اید !!! بلند شوید واز این می ناب بنوشید که زندگی به وقت می خوردن زیباست ..میخورم به سلامتی شما مرده ها ..
        صدای قهقهه مستانه اش بلند شد ..مرد عابدی که معلوم نبود در اون وقت شب در قبرستان چکار میکرد صدای مرد مست را شنید ..عابد بهش نزدیک شد وگفت : حیا کن مرد ..اینجا قبرستان ...این زهرماری چیه میخوری ..از عاقبتت که همینجا میخوابی بترس ..
        مرد مست که بزور میتوانست تعادلش را حفظ کند به سمت مرد عابد برگشت وگفت : خاموش شو ...تو هم مست هستی مثل من ..تو در خفا ومیان زندگان می میخوری ..ولی من آشکارا ودر میان مردگان ..چون مردگان مثل زندگان نیستند که کوس رسواییت را در شهر جار بزنند ..اینان لب فرو می بندند ...
        مرد مست جرعه ای دیگر از شرابش نوشید وادامه داد: ای مرد من روزها در میان مردمانی زندگی میکنم که با مردگان هیچ فرقی ندارند ..دردهایم را به همین مردمان که مثل تو دم از دین وایمان میزنند گفتم ولی فقط شنیدند وغمی از دوشم بر نداشتند ..ولی به می دردم را گفتم جرعه جرعه در گلویم فرو رفت ومنو از دردهایم دور کرد ..ای مرد من هم بخدا ومرگ ایمان دارم ..تو عابد مستی هستی ومن مست معتقدی ..
        مرد عابد سری تکان داد وگفت : ای مرد با تو معامله ای میکنم ..از این به بعد من سعی میکنم یک عابد مست نباشم وتو هم سعی کن یک معتقد مست نباشی ..ای مرد اشکال امثال من وتو اینست که دنیا را برای چشم خودمان می بینیم و همه چیز را برای خودمان میخواهیم..ما از مردم اطرافمان وسیله ونردبان میسازیم ..اشکال من وتو در اینست که در مستی فقط خوابش را دوست داریم ..
        مرد مست به فکر فرو رفت واز گورستان دور شد..

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۷۵۶ در تاریخ شنبه ۱۵ تير ۱۳۹۲ ۰۹:۱۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2