سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        در اصل و نسب ما
        ارسال شده توسط

        علیرضا ناصح

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۲ ۰۴:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۷۴ | نظرات : ۲۶

        (از مجموعه حکایات شیخ : http://www.sherenab.com/News-View-1720.html)
         
        هو
         
        صباح پیش به معیت مریدان زی بازار روانه بودیم و احوالی خوش بود والشکر لله. پس در بازار سعید بن  مسعود خباز پدید آمد و چهره ای گشاده. و این خواجه سعید دائم دراین کار بودی که با ما کل انداختی و ما را در نزد مریدان ضایع کردی! پس به عادت معهود از هر دری سخنی راند و نیک احوال ما بگرفت و ما هرگونه با خود درآمدیم که هیچ مگوئیم و سخن بر زبان نرانیم دست فلک یاری نکرد و بدو گفتیم تو نانوازاده را چه کس چنین زبان بخشید؟! پس گفت مرا به نسب خوانی و من ندانم تو را چه خوانم که نسب تو بر کس معلوم نیست! گفتم زبان بر کام گیر که مرا نسب تا حضرت آدم (ع) روشن است! گفت اگر چنین است تو از نسل هابیلی و یا که از نسل قابیل؟! پس مریدان جملگی از این سؤال تاکتیکی برآشفتند و گفتند ای مرد چه می گویی که همانا شیخ ما از هابیلیان است. پس خواجه سعید گفت اجداد خود برشمار تا بدانیم. و من یک یک بر آنها برشمردم و به قابیل رسیدم!! خواجه گفت مرا گر پدر در کار نان بوده مردی نیک بوده تو چه می کنی که نواده قابیلی؟! پس بر آنها فصلی گشودم که بدانید و آگاه باشید و روشن باشید که اصل و نسب را کاری با شما نیست و مباد یکدگر را به نسب ندا کنید! (آخرِ طبیعی کردن!!) و آن اجداد هرچه کردند و کشتند و خوردند و بردند و همه اینها به ما ربطی ندارد و برخیزید تا به نماز جماعت برویم و امروز نیک هوایی شده است و مرا گفته اند که امشب پخش مستقیم بازی چوگان ابومسلم دارد و ...
        جملگی را حواس پرتاب کردم و نیک پراکنده شدند و خدای تبارک و تعالی اصل و نسب ما از خاطرهاشان ببرد انشاالله. نیز اینچنین روشن گشت دلیل علاقه وافر ما به بیل (و البته نه دسته بیل!!)
         
        یا حق

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۷۳۵ در تاریخ چهارشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۲ ۰۴:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3