سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 11 اسفند 1403
    2 رمضان 1446
      Saturday 1 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        شنبه ۱۱ اسفند

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        امید شیخ کریم شاعر اهل سلیمانیه
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : ۲ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲ | نظرات : ۰

        استاد "امید شیخ کریم" (به کُردی: ئومێد شیخ كریم) مشهور به "شیخ امید" شاعر کُرد زبان، زاده‌ی ۸ ژوئیه ۱۹۶۲ میلادی در سلیمانیه است.

        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        از دور به نظاره‌ام منشین،
        چرا که فقط نوری کم سو از من خواهی دید.
        ستاره‌ها هم 
        روشنایی خویش را دارند،
        ولی اندازه‌ی شمعی پیکرم را گرم نخواهند کرد.
        از غربت برایم نامه‌هایت را نفرست،
        درست است که نامه‌هایت چشم روشنای من هستند،
        اما اندازه‌ی به آغوش کشیدنت،
        غم‌هایم را نمی‌زدایند...
         
        (۲)
        امشب که نزد تو آمدم،
        نمی‌خواهم که قهوه‌ای گرم برایم بیاوری 
        احساس داغت را به من ببخشای،
        تا که گرمم شود.
        نمی‌گویم که چایی شیرین برایم بریزی،
        نگاه عسلینت را،
        در نگاه گرفته‌ام بریز،
        تا که سرحال و بشاش شوم.
        در گوش جانم،
        لبخند سحرانگیزت را بزن،
        تا انگبین شعر شود،
        تا مرهم زخمم شود،
        و لبخند، غم‌هایم را بزداید...
         
        (۳)
        روزگاری می‌گفتندم:
        چرا چنین ساکتی؟!
        اگر اینچنین ساکت باشی و حرفی نزنی،
        به تو مشکوک خواهند شد و سرت را بر باد خواهی داد!
        روزی دیگر گفتنم:
        خفه شو!
        اگر چنین وراجی کنی و ساکت نشوی،
        زبانت را از حلقومت بیرون می‌کشند 
        و زبان سرخت، سر سبزت را بر باد خواهد داد.

        (۴)
        می‌گویند: اعتیاد بلایی‌ست خانمان‌سوز!
        مرگ‌آور است،
        هیچ‌کس توان خلاصی از آن را نیست.
        هرکس به هر طریقی مبتلا شده است،
        مرده است...
        یکی با مزه‌اش،
        یکی با رنگش،
        یکی با بویش،
        من هم با تو...
         
        شعر: #امید_شیخ_کریم 
        ترجمه: #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۴۸۲ در تاریخ ۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2