سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 10 دی 1403
    1 رجب 1446
    • ولادت حضرت امام محمد باقر عليه‌السلام، 57 هـ ق
    Monday 30 Dec 2024

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۱۰ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      شاید من ...
      ارسال شده توسط

      محمد رضا خوشرو (مریخ)

      در تاریخ : ۲ هفته پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۰۱ | نظرات : ۱۲

      زندگی منشوریست در حرکت دوار منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ های بدیع و دلفریبش آن را دوست داشتنی  خیال انگیز 
      و پر شور ساخته است ...
      متنی فراموش نشدنی از سریال داستان زندگی با صدای عطااله کاملی .
      سفر در دوران نوزادی همراه خانواده گام های اولیه ای برای راهی نچندان آسان در زندگی من بود .
      و البته این سفر اولین سفر طولانی خانواده هم محسوب میشد .
      دلتنگی ها با همراه شدن خانواده دایی م در این سفر به حداقل رسیده بود .
      پدرم و داییم هر دو در این ماموریت با خانواده راهیِ شهر آبادان شده بودند .
      اون موقع پدرم یک ماه روی کشتی بود و یک هفته در خانه .
       شرایط خدمت در کشتی جنگی همواره خانواده را در نگرانی نگه می‌داشت نگرانی که نه میشد در موردش حرف زد و نه نمیشد در موردش فکر نکرد .
      نوعی نگرانی خاموش ...
      البته شرایط در زمان صلح فرق میکند .
      ولی آماده باش منظم از وظایف هر ارگانیست .
      در نبود پدرم.
      مادرم هم مادرمان بود هم پدرمان .
      جای دارد همین جا قدردان تمام مادران فداکار  باشم .
      ظاهراً سفری آرام و دوست داشتنی و پر خاطره در انتظار ما بود حد اقل برای چند ماه اول .
      بومی های محل هم همسایگان خوبی بودند و خاطره های فراموش نشدنی با چند همسایه که همیشه یادشان در خانواده ما زنده است .و در زمان حمله عراق هر دو خانواده به شهادت رسیدند .
      در هفته ای قرار داشتیم که پدرم در خانه بود ، خانواده دایی م برای دور هم بودن چند بلیت سینما تهیه کرده بودند .
      و قرار بر این بود فردا شب به اتفاق داییم به سینما رکس آبادان برویم .
      مادرم میگوید،  همان شب من تب و لرز شدیدی گرفتم و هرکاری کردند تب پایین نیامد .
      صبح به اتفاق خانواده داییم من را به بیمارستان  ارتش می‌رسانند و تا شب 
      هر دو خانواده در بیمارستان بودند .
      پاسی از شب نگذشته خبر آتش سوزی سینما رکس آبادان در بیمارستان میپیچد .
      و همه از این خبر شکه میشوند ...
      صبح روز بعد خبر آتش سوزی سینما رکس در کل کشور میپیچد . 
      ادامه دارد .🌹
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۲۷۴ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1