سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 14 اسفند 1403
  • روز احسان و نيكوكاري
5 رمضان 1446
    Tuesday 4 Mar 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      سه شنبه ۱۴ اسفند

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      شاید من ...
      ارسال شده توسط

      محمد رضا خوشرو (مریخ)

      در تاریخ : پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳ ۱۲:۱۹
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۳۲ | نظرات : ۱۲

      زندگی منشوریست در حرکت دوار منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ های بدیع و دلفریبش آن را دوست داشتنی  خیال انگیز 
      و پر شور ساخته است ...
      متنی فراموش نشدنی از سریال داستان زندگی با صدای عطااله کاملی .
      سفر در دوران نوزادی همراه خانواده گام های اولیه ای برای راهی نچندان آسان در زندگی من بود .
      و البته این سفر اولین سفر طولانی خانواده هم محسوب میشد .
      دلتنگی ها با همراه شدن خانواده دایی م در این سفر به حداقل رسیده بود .
      پدرم و داییم هر دو در این ماموریت با خانواده راهیِ شهر آبادان شده بودند .
      اون موقع پدرم یک ماه روی کشتی بود و یک هفته در خانه .
       شرایط خدمت در کشتی جنگی همواره خانواده را در نگرانی نگه می‌داشت نگرانی که نه میشد در موردش حرف زد و نه نمیشد در موردش فکر نکرد .
      نوعی نگرانی خاموش ...
      البته شرایط در زمان صلح فرق میکند .
      ولی آماده باش منظم از وظایف هر ارگانیست .
      در نبود پدرم.
      مادرم هم مادرمان بود هم پدرمان .
      جای دارد همین جا قدردان تمام مادران فداکار  باشم .
      ظاهراً سفری آرام و دوست داشتنی و پر خاطره در انتظار ما بود حد اقل برای چند ماه اول .
      بومی های محل هم همسایگان خوبی بودند و خاطره های فراموش نشدنی با چند همسایه که همیشه یادشان در خانواده ما زنده است .و در زمان حمله عراق هر دو خانواده به شهادت رسیدند .
      در هفته ای قرار داشتیم که پدرم در خانه بود ، خانواده دایی م برای دور هم بودن چند بلیت سینما تهیه کرده بودند .
      و قرار بر این بود فردا شب به اتفاق داییم به سینما رکس آبادان برویم .
      مادرم میگوید،  همان شب من تب و لرز شدیدی گرفتم و هرکاری کردند تب پایین نیامد .
      صبح به اتفاق خانواده داییم من را به بیمارستان  ارتش می‌رسانند و تا شب 
      هر دو خانواده در بیمارستان بودند .
      پاسی از شب نگذشته خبر آتش سوزی سینما رکس آبادان در بیمارستان میپیچد .
      و همه از این خبر شکه میشوند ...
      صبح روز بعد خبر آتش سوزی سینما رکس در کل کشور میپیچد . 
      ادامه دارد .🌹
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۲۷۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳ ۱۲:۱۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1