شنبه ۱ دی
جامعه ی مُعتقد و جامعه¬ی مُنتقد به قلم : عابدین پاپی(آرام)
ارسال شده توسط عابدین پاپی(آرام) در تاریخ : شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۷
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۸ | نظرات : ۱
|
|
در این آبادی صدای ویرانهام به هیچ بادی شبیه نیست جناب تنهایی هیچ می دانی من ارجمندترین تنها را زندگی کردهام؟!- «پاپی» 1-مُعتقد و مُنتقد از لفظ تا مفهوم: واژه¬ی مُعتقد به انگلیسی (believes) به معنی باورمند، عقیده مند، با ایمان، گرونده، موقن، باوردار وکسی که به چیزی یا تفکر و ایدهای پایبند و اعتقاد راسخ دارد گفته میشود. مُعتقد به معنی فردی است که باورِقلبی و درونی خود را به یک ایده یا الگو و تفکر نشان میدهد. فردِ مُعتقد میتواند کسی باشد که اعتقادِ خود را به نشانههای طبیعی و معنوی نشان میدهد. اعتقاد تنها به باورداشت های معنوی و الهی نیست بلکه به هرچیزی که دراذهانِ عمومِ جامعه و به مرور ِزمان جایگاه و پایگاهی قابلِ تأمل و توجهی را از خود به نمایش میگذارد مُعتقد میگویند. افرادِ معتقد کاملن دارای چارچوبی مشخص و معین هستند و تنها درقالبِ همان چارچوب عملکردِ خود را درجامعه به منصه¬ی ظهور و حضور میرسانند. بنابراین معتقد کسی است که دارای چارچوبی مشخص و معین با باورداشت ها و عادات و آداب و رسوم و آئینِ خاصی است که غیر ازآن چارچوب هیچ ایده یا تفکر و حتا کاشت و برداشتی اجتماعی را پذیرا نیست. به عنوانِ مثال: یک فردِ زردشتی تنها به آئینِ زردشت اعتقاد دارد و سایر آئینها و مذاهبِ معنوی و غیر معنوی را قبول ندارد یا یک فردِ مارکسیست یا لیبرالیسم و یا بودیسم و دادائیسم یا آته ئیسم و تئیسم یا دئیسم و کنفوسیوس تنها بر معیارو پارامترهای اعتقادِ خویش و المانهای معین و تدوین شده در بافتِ اعتقادی خویش درحرکت و جنب و جوش و خروش است. افراد معتقد کاملن زیرِ تأثیرِ اعتقاد و باورمندیهای خویشاند وبه نحوی به این باورداشت ها عقیده مند و ایمان ِ راسخ دارند. به عنوانِ مثالِ: یک مسلمان تحتِ هیچ شرایطی قادر نیست که دین ِزردشت یا مسیح و یهود و یا دینِ بودا را بپذیرد و تقریبن میتوان گفت فرهنگِ پذیرفتن درآئین و آداب ِتئوکراسی کاری بس دشوار و غیر قابلِ پذیرش محسوب میشود. درآئین و مذاهب مبحث پذیرفتن درقالبِ چارچوبهایی تعریف شده که آن آئین و مذهب درهمهٔ امور تعیین میکند و تقریبن در مکاتبِ فلسفی و ادبی و سیاسی – اجتماعی نیز چنین رویکردهایی حکمفرماست. از این رو که هر مکتبی دارای ایده و عقایدی مختصِ به خویش است و سایر عقاید را مردود میداند. به طوری که مثلن مکتب ایده آلیسم درمقابلِ ماتریالیسم قد علم کرد و تمامِ مؤلفهها و شاخصهها و شاکلههای مکتب ماتریالیسم را رد میکند. درمکتبِ فلسفی رنه دکارت مبحثِ ذهنیت گرایی محلِ بحث و نظر است و مهمترین عقیده¬ی دکارت شک اندیشی است که این شک اندیشی را درجهانِ هستی درسه قالبِ و روش معین به شرح ذیل1- وجود خود با خودآگاهی 2- وجود جهان خارج 3- وجودصانع یا خداوند را برای جامعه ترسیم میکند و از جانبی دیگرما با مکتبِ ایمانوئل کانت تصادم داریم که این مکتب عقل گرایی و تجربه گرایی است و اصولِ آن برمعیار ِعقل اندیشی است و یا چنین میتوان ابراز داشت که کانت تجربه گرایی و عقل گرایی را با هم پیوند داد به گونهای که کارایی تفکر آن درمباحثِ مابعدالطبیعه، معرفت شناسی، فلسفه¬ی سیاسی و دیگر زمینهها مبرهن و دامنه دار است. کانت توانست درنقد های سه گانه¬ی خود: ««نقد محض»، «نقد عقل عملی»، «نقد قوه¬ی حکم» و خود آئینی انسان بابِ تازهای را درفلسفه¬ی جهان باز کند. بنابراین شما هیچ ایده یا تفکری را نمیبینید که عقیده مند و باورمند به یکسری مؤلفههای خاصِ خویش نباشد. واژه¬ی منتقد به انگلیسی reviewer به معنای انتقاد کننده – ایرادگیرنده، ناقد، خرده گیر، عیب جو، معترض، نکته گیر، نکته سنج، انتقاد گیر، انتقاد جو و نقد نویس به کار رفته است. معتقد و منتقد دو واژه¬ی هم وزناند که درصامت های آخرنیز با هم اشتراک دارند که درعلم بدیع به این نوع واژِگان موزون سجع متوازی میگویند. منتقد دردو شکل خودش را درجامعه نشان میدهد. نخست منتقد عمومی است. منتقد عمومی یا عامه به کسی گفته میشود که آداب و رسوم و رفتارهای عموی جامعه را یا به اصطلاح حرفهای روزمره را وارسی میکند به دیگر بیان، به عمومِ جامعه خرده میگیرد یا این که معترض و انتقادجوی جامعه درابعاد و اشکال معدود و محدود است و در زاویهای دیگر، شاید اغلب حرفهای روزمره¬ی مردم که نوعی انتقاد به این و آن میباشد همان انتفاد عمومی باشد. منتقد به کسی میگویند که کارش نقد و بررسی جامعه درشاکله های متعددی است. دوم مُنتقد اجتماعی است. مُنتقد اجتماعی به کسی اطلاق میشود که آداب وعادات و باورداشت های اجتماعی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. این منتقد رویکردی فراگیر دارد وکارش وارسی فرهنگ و آداب و رسوم کلیه¬ی جامعه میباشد. مُنتقد اجتماعی همان مُنتقد حرفهای و تخصصی است که درصدد است تا که آثار و افکار ِ روشنفکران و اُدبا را به دایره¬ی نقد و نظر بکشاند. کارِمُنتقد اجتماعی جدا کردنِ سره از ناسره است. او به دنبالِ نوعی پالایش و آلایش فکری دربطنِ صاحبِ فکر و اندیشه است. خوب را از بد جداکردن و پردازش صحیح به این دو درجهتِ رشد و بالندگی هرچه بیشتر از عمده کارهای منتقد به شمار میرود. یک فردِ منتقد و حرفهای چارچوب مند نیست بلکه به دنبالِ شکستنِ چارچوبهاست و تقریبن فردی آزاد اندیش وآزادیخواه است. رویکردش به جامعه و متونِ ادبی- اجتماعی و غیره دمکراتیک و مردمی و جهان گستراست. مُنتقد کسی است که همه¬ی نشانههای طبیعی و اجتماعی و درکل تمامِ کلمات ِ دنیا را فهم و درک میکند و حقِ هیچ کلمهای را تضییع نمیکند. مُنتقد واقعی حقیقت محور است نه شخص محور و آپارتاید نیست بلکه به هر رنگ و نژادی با هر زبان و فرهنگی احترام میگذارد. و به دنبالِ ترویج اومانیسم است. او انسان دوستی را با مؤلفههایی فرآرونده مدنظر دارد. درنقدِ خویش به دنبالِ نژادپرستی و زبان پرستی و یا احیانن عقیده پرستی نیست بلکه به هر نژاد و زبانی با هرعقیده وآدابی احترام میگذارد. رویکردی جهان شمول دارد و این شُمولیّت ریشه در گستره¬ی فکری آن دارد. مُنتقد حرفهای به منتقدی گفته میشود که به مانند خورشید بی منت برنشانه های زمین میتابد و با نورش به هر نشانهای حیات میبخشد. منتقد یعنی کسی که نقد میکند. نقد درمفهومِ لغوی آن، تفکیک صحیح ازغیر صحیح و خالص از غیر ناخالص است. نقد میتواند به معنای محک زدنِ شیء و یا یک تفکر باشد و قراردادنِ اینشی ء و تفکر در دو دسته¬ی سالم و ناسالم درجهتِ نیل به خروجی قابلِ توجهی که این خروجی بتواند فرهنگ پذیر و جامعه محور باشد. نقد به انواع مختلفی تقسیم میشود به مانند: نقد ادبی، نقدِ اجتماعی، نقدسیاسی، نقد تاریخی، نقد روانشناسی، نقدِ جامعه شناسی، نقد فلسفی، نقد اقتصادی و غیره. منتقددرنقد از دو روش و شیوه بهره برداری میکند. یا نقد آن ذوقی و سلیقهای است و یا نقدی حرفهای و فنی است و درنقد خویش میتواند به موضوعاتی متعدد و یا چیزهایی متعدد بپردازد یعنی موضوع نقد آن میتواند نقدِ اجتماعی باشد یا نقدِ فیلم یا کتاب و یا نقدِ هنری یا نقد سینما و تئاتر یا نقدِ ترجمه و رقص و غیره. بنابراین منتقد یعنی کسی که کتاب یا فیلم یا موسیقی و یا هنر را مورد بررسی و واکاوی و روانکاوی اساسی قرار میدهد. مُنتقد کسی است که به تفکر یا ایدهای خاص اعتقاد ندارد بلکه به تفکرات و ایدههای متعددی با چارچوبهای متفاوت اعتقاد دارد. منتقد دریک چارچوب معین قلم نمیزند بلکه خارج از چارچوبها قلم نُمایی میکند. منتقد باید به کارش اعتقاد داشته باشد اما اعتقاد ِ شخصی خود را نباید درآثار لحاظ نماید. جریان فکری خودش را نباید سوارِ برکار و نقد ِ اثرکند. وقتی یک اثر را بررسی میکنیم درواقع به آن چیزی بایستی اعتقاد داشته باشیم که در آن اثر اتفاق افتاده است و باید همان اتفاقات را به دو بخش خالص و ناخالص تقسیم کرد به طوری که خالصها را تقویتِ بیشتر نمود و ناخالصیها را تبدیل به خالص کرد. حضورِ گرایش ِ فکری منتقد دریک اثر لازم نیست بلکه حضورِتفکرِ خودِ اثر مهم است و منتقد باید آن تفکر و ایده را به دایره¬ی تشخیص و تحلیل ببرد. به عنوانِ مثال: منتقد اگر تفکری لیبرال دارد نبایستی این تفکر را به صاحبِ اثرِ خودِ اثر تزریق کند حتا اگر اثر ِنویسنده دارای گرایشی لیبرالیستی باشد. مُعتقد یعنی کسی که به صاحب و اندیشه¬ی اثر اعتقاد دارد و یا این که درابعادی اعتقاد ندارد. بنابراین ترویج افکار و آراء شخصی خود دریک اثر و آن اثر را استثمارکردن کاری بس غیر حرفهای و عامدانه است. 2- گذاری درجامعه¬ی مُعتقد و گذری درجامعه¬ی مُنتقد: جامعه¬ی معتقد به جامعهای گفته میشود که داری یک پارادایم مشخصیاند. این جوامع تحتِ هر شرایطی زیر تأثیر افکار و عقاید خویشاند و این افکار و عقاید نیز ریشه درازمنه ها و دامنههای تاریخ دارند. جامعه¬ی مُعتقد به چند دسته تقسیم میشود1- معتقد معنوی و مذهبی: به مُعتقدی گفته میشود که افکار و آراء و نظراتیتئوکراتیک دارد و به این عقاید کاملن پایبند و باورمند است. معتقد معنوی و مذهبی درچارچوب فرایض و آداب و رسوم دینی درحرکت و جنب و جوش است و درواقع خروش و جوشِ آن دربطن جامعه با آیتمهای دینی کلاف خورده است 2- معتقدِ اجتماعی: به معتقدی گفته میشود که به مناسبات اجتماعی و مطالباتِ فردی – شخصی جامعه اعتقادو باور دارد. معتقد اجتماعی به یکسری اعتقادات موجودِ درجامعه معتقد و باورمند است. او ایمان و باور قلبی به آداب و رسوم و باورداشت های عامیانه و حتا ضوابط و قوانین جامعه دارد و تحت هرشرایطی از این پارامترها بهره مند میشود. معتقد اجتماعی میتواند به یک تفکر یا ایده باور داشته باشد یا به یک شیء یا نشانهٔ طبیعی و درمجموع اعتقادات آن اجتماعی- مردمی است3-معتقد سیاسی: به معتقدی اطلاق میشود که زیرتأثیرِ اعتقادات و افکار آراءِ سیاسی است به طوری که باورداشت ها ی آن صبغهای سیاسی دارند و تقریبن همه چیز را درسیاست و زیر ساختهای سیاسی میبیند و به چیزدیگری اعتقاد اصولی ندارد. اغلبِ افرادِ سیاسی بر اساسِ نوع فرهنگ و زیست اجتماعی خویش تحتِ تأثیر یک اعتقادیاند و ازاین اعتقاد جانبداری و حمایت میکنند.4- مُعتقد فرهنگی- هنری: فرهنگ و هنر یک رابطه¬ی شیرینه و دیرینه با هم دارند و تقریبن ازآیتم هایی مشترک بهره مند شدهاند و ازحیثِ کارکرد نیز با هم همگن و همسان هستند. معتقد فرهنگی- هنری به کسی گفته میشود که تحتِ تأثیر باورها و افکارِ فرهنگی و هنری است. مثلن تنها ُدبا و نویسندگان و هنرمندان جامعه را قبول دارد. عقیده مندی آن براساسِ پارامترهای هنر- ادبی یا ادبی – هنری نُضج و بارور شدهاند. دردنیای ادب و هنر اعتقاد چارچوب مند و ایدئولوک است و ایدئولوک بدین حال که افراد فرهنگی و هنری به کهن الگوهای خود علاقه و علقه و اعتقاد بسامدی دارند5- معتقد اقتصادی: به معتقدی گفته میشود که تنها مباحثِ اقتصادی را پذیرا است و علم اقتصاد را درابعادِ گوناگون قبول دارد به گونهای که اقتصاد را پایه و زیر ساختِ هر کاری درجامعه میداند و توجه و التفات آن به زیرساختها و دریافتهای اقتصادی امری لازم و ضروری است. بنا، براین تقسیم بندیها باید چنین اذعان داشت که این نوع اعتقادات که حالتی حایگزینی دارند دررشد وتوسعه¬ی هرچه بیشتر ِجامعه تأثیر آنچنانی و کارآمدی ندارند از این رو که هر کدام از این اعتقادات تقریبن حالتی دگماتیسم و دیکتاتورمآبانه دارند و در چنین حالتی به رشد و توسعهٔ جامعه ِ مدنی آسیب میرسانند. مُعتقد باید اعتقادِ به«فرهنگِ همنشینی» داشته باشد و نوع رویکردِ آن بایستی جامع الاطراف و گسترده باشد. دراغلبِ جوامع ِجهان ِسوم فرهنگِ «اعتقادگرایی» جایگاه بایسته و پایگاهِ شایستهای داردکه این روند به رشد و توسعه¬ی جامعه کمک نمیکند بلکه روالی واپس گرا و ارتجاعی را تجویز میکند. این روند را میتوان: «من برای خودم» نامید. من برای خودم خطرناکترین تفکری است که جامعه را به مخاطره و بن بست مواجه میسازد. درجهانِ فاشیستی چنین حرکتی قابلِ تحسین است از هیتلرگرفته تا کشورهای جهانِ سوم ولنین و استالین از چنین تفکری برعلیه¬ی جامعه استفاده میکردند که خروجی آن نیز چیزی جز عقب ماندگی و واپس گرایی را به ارمغان نیاورد. من برای خودم غلط است بلکه من برای دیگری و دیگری برای من تفکرِ صحیح و استواری است که این تفکر به پیکره¬ی جامعه پالندگی و بالندگی را تزریق میکند. جامعه¬ی معتقد به جامعهای گفته نمیشود که به یک اعتقادِ شاخص و معین باورمند و ایمان آورده است بلکه به جامعهای اطلاق میشود که هراعتقادی را با هر شکل و شمایل و زبانی میپذیرد. درمقابلِ جامعه¬ی معتقد جامعه¬ی منتقد قرار دارد. به راستی جامعه¬ی منتقد چه نوع جامعهای است؟ و دارای چه گرایش هاو شیوههایی میتواند باشد؟ درجهانِ امروز (پست مدرن) و به ویژه درکشورهای جهان سوم جامعه¬ی معتقد به جامعهای گفته میشود که یا فردگراست و یا جامعه ستیز شده است. فردگرایی درجهانِ پست مدرن نوعی اعتقادِ خطرناک را باب کرده که تنها این نوع فردگرایی به خودش توجه دارد و سایر افکار را به بوته¬ی نقد میکشاند. از جانبی دیگر، مبحثِ جامعه ستیزی قابلِ وارسی است. جامعه ستیزی زمانی به وجود میآید که مردم از دولتها و سیستم حکومتی وقت دل زده میشوند و به همین خاطر چون ناکارآمدگی دولتها را می بینندبه مراتب معترض و منتقد ِسیستم حاکم میشوند و پی آمد آن نیز چیزی جز جامعه ستیزی نیست. فرارازخود و جامعه زمانی اتفاق میافتد که جامعه درسیر زندگی با نوعی ناکامی و سرخوردگی و سرکوبی مواجه میشود و درچنین شرایطی است که جامعه ستیز میشود. هر مُعتقدی منتقد نیست و هر منتقدی هم معتقد نیست. فرق معتقد با منتقد دراین است که معتقد به یک تفکر یا ایده یا شی ءِ فیزیکی یا متا فیزیکی عقیده و باور دارد اما منتقد فردی آگاه و خودآگاه است. که براساسِ این خودآگاهی جامعه را مورد واکاوی و نقد و بررسی قرار میدهد. معتقد ایمانِ قلبی به یک چیز یا تفکر دارد و خارج ازآن چارچوب حرکت نمیکند ولی منتقد فردی باورمند نیست بلکه عالمند است و براساسِ علمِ عالمانه¬ی خویش جامعه را آنالیز میکند. او بانی و مبانی جامعه است و خوبیها را خوبتر میکند و برتنِ عریانِ بدیها لباسی خوب میپوشاند. این که میگوئیم هرمعتقدی منتقد نیست بدین لحاظ است که معتقدفردی منتقد نیست و منتقد هم فردی معتقد نیست بلکه فردی آگاه و خودآگاه به مسائل و مباحث فکری و علمی و عملی است واصولن چنین میتوان پنداشت که معتقد با مسائل عقیدتی برخورد میکند ولی منتقد یک تفکر جامع الاطراف و فراگیر دارد. منتقد باید بدونِ چشمداشت و جانبداری و دسته بندیهای خاص و جناحی – حزبی کارِخویش را به پیش ببرد. به عنوانِ مثال: دردنیای سینمای امروز ایران آقایانی به عنوانِ منتقد شناخته شدهاند که بر اساسِ اعتقاداتِ خودشان کارهای سینمایی را نقد میکنند. قرار نیست منتقد براساسِ اعتقادات خودش آثاررا آنالیز کند بلکه بایستی برخلافِ افکار خویش به درون مایه¬ی آثار توجه داشته باشد. بدین سان که جناب آقای فراستی یکی از این منتقدین است که چون خودش به دنیای مدرن با کاربستهای مشخص و مدون آن عقیده مند است تمامِ آثار پست مدرن را قبول ندارد و حتا خیلی از آثارِ مدرن سینما را هم پذیرا نیست. من به آن چیزی که اعتقاد دارم درواقع آن چیزی نیست که دیگران به آن اعتقاد دارند. اگر چه دراعتقاد افراد میتوانند وجه اشترا ک داشته باشند ولی امری حتمی و ضروری نیست و منتقد نمیتواند سلایق شخصی و علایق فکری خود را وارد اثرکند و آن اثر را استثمار نماید. استعماراثر و استثمارِ اثر کاردرستی نیست و این نوع رفتار به کاربستهای سینما و هنر آسیب جدی میرساند. در جامعه¬ی ادبی نیز روال و خط مشی و متدها به همین صورت و شمایل است و حتا دردنیای سیاست نیز چنین چیزی مبرهن و مشهود است. جامعه تا زمانی که درقفس است به آزادی فکر نمیکند. زمانی جامعه آزاد میشود که قفس برداشته شود. اگر میخواهید پرنده را آزاد کنید/ قفس را زندانی کنید. ما همیشه به دنبالِ زندانی کردنِ پرنده بودیم نه زندانی کردن قفس و حتا خودِ قفس هم میتواند به فرهنگِ آزادی دست یابد. پرنده را نمیتوان درقفس زندانی کرد/ چون/ دندانهای قفس / یک در میان ریختهاند! تصور این است که همیشه دریچهای به سوی آزادی باز است که ما میتوانیم به آن دریچه توجه داشته باشیم. امید به آزادی درخونِ ماست و قفس معنا ندارد. اعتقادِ راسخ به یک تفکر به مانند قفسی است که سایر اعتقادات در آن زندانی شدهاند. اعتقادات باید با هم یکی باشند تا بتوانند به آن فرهنگ آزادی و آزادیخواهی مد نظر دست یابند. درجامعه¬ی ادبی ایران مهمترین مسئلهای که ما را عذاب میدهد مبحثِ معتقد است نه منتقد به طوری که اغلبِ افراد به آن چیزی که معتقد هستند عمل میکنند و سایر افکار و آراء را در چارچوب خود مردود میدانند. جامعه¬ی منتقد جامعهای است که انتقاد پذیر باشد. یعنی بتوان به آن خرده گرفت یا ایرادات آن را تجزیه و مرتفع کرد. انتقاد کننده کسی است که ابتدا خودش را مورد نقد قرار میدهد و قبل از هر چیزعیب های خودش را وارسی میکند. منتقد یعنی کسی که عیب جو است و این عیب جویی ابتدا از خودش آغاز میشود و درجامعه پایان میگیرد. درزبان و ادبیات فارسی اغلبِ منتقدین مُعتقدند به گونهای که چرخش و چربش افکار خود را بایستهتر از سایر افکار میدانند و این رفتار چیزی جزجزم اندیشی و دیکتاتوری نیست. رصا براهنی یا احمد شاملو از عمده منتقدینی محسوب میشوند که مبانی نظری ندارند و تنها به سوادِ ادبی اکتفا کردهاند و به همین سهولت چارچوبها را به نفع چارچوبِ فکری و جناحی خود میشکنند. اینان از آن طیف از روشنگرانند که به گرایش فکری خود معتقدند و در واقع عیبهای خود و گروه و جناحِ خود را میپوشانند و سعی بر آن دارند تا که خود را به عنوانِ اپوزیسیون ساختاری ادبیات و سیستم حکومتی وقت نشان دهندحال آنکه اینان تنها کسانی اند که به اپوزیسیون موردی التفات دارند و قاعده¬ی هر کسی با ما نیست برماست را برجسته میکنند. به دیگر بیان، تنها خودشان و افرادِ هم فکر و هم سنخِ خودشان را قبول دارند. اپوزیسیون ساختاری به کسی میگویند که همه¬ی افکار و عقاید و زیر ساختهای فکری را نقد میکند. بنابراین درزبان و ادبیات فارسی ایران بیشتر مبحث و قاعده¬ی: هرکه با مانیست برم است حاکم است و این روند نمیتواند موجب رشد و بالندگی جامعه گردد. جامعه معتقد جامعهای منتقد است یعنی باید به فرهنگ نقد اعتقاد داشته باشد نه به فرهنگ عقد. فرهنگِ نقد فرهنگی فرآرونده است اما فرهنگِ عقد فرهنگی پس رونده محسوب میشود. هرکسی را که میبینی درتلاش است تا که دیگری را درادبیات و شعر و ... به عقدِ خود درآورد تا که تا به ابد زیر چترآن باشد. فرق است بین فرهنگ نقد با فرهنگ عقد. فرهنگ نقد به معنی ایرادگیری و خرده گیری به زبان و فرهنگ یک جامعه درجهتِ رشد و بالندگی هر چه بیشتر تا که آن جامعه به گویایی و پویایی درخور توجهی دست یابد. فرهنگ نقد به معنی سالم را از ناسالم جدا کردن است. به معنای خوب را از بد تشخیص دادن است. به معنی رشد و بالندگی پالندگی هاست. به معنای تعالی روح و روان و متعالی کردنِ زبانِ جامعه میباشد. فرهنگِ نقد به مانند رودی خروشان است که فکرِ کویری جامعه را آبیاری و سیراب میکند. به معنای بارانی است که بی منت برگونه¬ی زمین میبارد. فرهنگ نقد به معنی تجدد است ولی فرهنگ عقد به معنی تحجر است. این یکی بالندگی و سازندگی را به همراه دارد وآن دیگر، رکود و ایستایی و جمود را تجویز میکند. جامعه معتقد جامعهای است که به عقدِ سیستمهای حکومتی و پارادایمی ایدئولوک درآمده است و چارهای جز پذیرفتن و زبانِ بله را درخود نمیبینند. فرهنگ عقد مشحون ازخواب و تاریکی است اما فرهنگ نقد آکنده از بیداری و روشنایی است. فرهنگ نقد آفتابی آکنده از نور است و فرهنگ عقد شبی مشحون از تاریکی و ظلمات میباشد. نقدو عقد با هم موزون و متجانساند ولی از حیثِ معنا با یکدیگر درتفاوت عمدهاند. یکی به دنبالِ شکوفایی گلهای بهاری است و آن دیگر به دنبالِ ترویج سیاهیهای زمستان است. یکی به دنبالِ پروازِ آزادی درقفس است و آن دیگر، به دنبالِ اطاعتِ محض از ایستایی است. فرهنگ نقد به فراتر از زمانها مینگرد اما فرهنگ عقد به فروتر از زمانها توجه دارد. این یکی میسازد و میسوزد و آن دیگر، یک دست برای «یک دست» است.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۵۰۲۳ در تاریخ شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.