سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        رمان سرزمین یخ زده
        ارسال شده توسط

        نیما آسمند

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴ | نظرات : ۱

        دندانم درد میکند
        آنقدر که همه ماهیچه های بدنم را منقبض کرده است
        اما چه میشود کرد؟
        باید گذاشت درد مسیر خودش را طی کند.
        عجیب است...
        عجیب است که این درد را نمی شود تحمل کرد
        اما باز شکنجه وار  تحمل می شود
        یک شکنجه تمام عیار
        درد مانند میخی آهنین مغز سر را نشانه گرفته است
        تنها کاری که می توانم انجام دهم این است که سرم را روی بالشت فشار دهم
        دستان غرق رعشه ام  را به سختی به سمت پاکت سیگار دراز میکنم 
        سیگار را بیرون می آورم و پاکت را که در دستم مچاله شده است  بی هدف به گوشه ای رها میکنم
        کبریت می زنم و کامی عمیق می گیرم
        آنقدر عمیق که فیلتر سیگارِ بین لب هایم در خود فرو می رود
        بی اختیار دود سیگار را به سوی دندان خراب مملو از درد، جمع میکنم
        همچون کفن سفیدی که بخواهند روی مرده ای بکشند و دفنش کنند 
        آری 
        تنها مرگ می تواند پایان این درد ممتد زجرآور باشد
        زندگی...
        این زیستنِ بی معنای بی اختیار
        این وصله ناجور
        این لباس مندرس سراسر عذاب که بی پرسش بر تن آدمی میشود ،تنها با مرگ به نقطه سکون و تسکین خواهد رسید
        و این تنها رخصتی ست که در جبر زیستن سوسو می زند
        کورسویی برای رهایی
        فکرم در طناب کهنه ایست که مدت هاست  در گوشه ای از انبار،  حلقه شدن بر گردنم  را انتظار میکشد
        مانند کودک یتیمی که منتظر است کسی او را به فرزندی بگیرد 
        طناب کهنه مانده در گوشه ای از انبار  ،بوی مرگ میدهد
        کشش حلقه طناب را بر  گردنم تجسم میکنم
        لحظه ای که در تلاشی بیهوده دست و پا می زنم و با هر تکان، طناب ،دور گردنم محکم تر میشود
        حتما در آن لحظه هم ماهیچه های بدنم مانند اکنون از درد منقبض می شوند
        و وقتی در نهایت، روح از بدنم جدا شود
        جسد بی جانم را نگاه می کنم که از سقف آویزان است و طناب که به قلاب سقف آویخته است مانند گهواره ای آرام آرام مرا به این سو و آن سو می کشاند 
        آری مادر مرگ ،در گهواره ای که نامش چوبه دار است مرا  به خوابی عمیق فرو برده است
        روبروی جسد آویزان شده ام می نشینم 
        چهره مرگ بر پیکر بی جانم کبود شده است
        لاشه آویزان شده ام بوی تعفنی می دهد که از بیماری چرکین زیستن نشات گرفته است
        بوی تعفن مشمئز کننده ای که همیشه آزارم می داد
        تعفنی که از یک  زندگی چرکین است
        فرقی نمی کند زخم هایی که زندگی را به عفونت میکشد،نتبجه یک خود زنی طولانی مدت است 
        یا یادگار انسان هایی که آمدند زخم زدند و رفتند
          شعری را که در یکی از شبهای زیستن ،
        در لابه لای زخمی چرکین سروده بودم به یاد می آورم
        انگشتان روحم را بر پیکره بی جانم به نوازش می کشم
        و می خوانم...
        می بندم این مجرای عاشقی را
        که به تکرار نشود آبستن
        که به انقراض نشیند این لکه ننگ
        چه انتظار بی خودیست به بار نشستن علق
        چه افترا به هر نجابتی زنند که شیشه بسته است بار آدمی 
        و چه درد می شود زایمان های ناخواسته
        چه حرام زاده می شوی ای عشق
        چنان که سنگ سارت کنند به
        چاله ایی که از جهالت درونشان عمیق می شود 
        ادامه دارد 
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۹۷۲ در تاریخ چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۲
        نه تروووخدا ادامه‌ش ندید... خیلی غم‌انگیز و تلخ بود... آخه آدم از یه دندون درد به این حجم از بیهودگی و تهی بودن می‌رسععع...

        سلام
        قلم خوبی دارید و تاثیرگذار می‌نویسید...
        ادامه‌ بدید اما ان‌شاءالله که فقط نشات گرفته از تخیلتون باشععع...

        موفق باشید... خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3