به پاس رویای سحرگاهی
به فیض نور ازل، تجلی کن، تافتم باری برای تکرار مانایی...که من هنوزهم که هنوزاست جاریم درتو،جاریم به انابت
جاریم به تفکر برای دریافتن جستنی ها و بر جستن باز با دلی گشاده، من،انعکاس رحمت تابنده فیض اویم و تو در گوش شنونده شفاعت وشادی زایدالوصفی.
من جاریم به نفس هایت،
من جاریم به تذکر، به،یاد،کردن، به يافتن،
من چشم آسمانم و ذکر مناجات پيوسته تو و
نگرنده احوال شادی و شوريده گی هایت،
تو يادداشت انس و خلوتهایم...و اوست دليل بارندگی...
پس چنگ بزن به بارش بیکران او، که جز او برتو پناهی نیست، که جز این فائر واصل نشاید، باشد تحصیل این تمسک و طاعت او دارید تا به حبل الله اش الفت ومتحد گردید که پایداری در فرمانبری او استوار است...بکوش به برازندگی موجبات ثواب و فرو بگذار از هر چه تعلقات است که او بر آنچه میشنوی گوش و بر آنچه میبینی چشم است و این ادب رسالت توست چون چنین شدی به او طوبی یی.
من باب فرار توام به سوی او (خدا )،گریختن ازآنچه نیست وبرانچه هست، ازنابود به بود، و اوست چاره آمیزشیت برهرچه نابود و بود و او داور باورهاست...
پس این سماع بکوش و آن سماع بنوش که این سکينه را لایقی
سورما احوالیم ندن دیر بو سایاق
بونجا یاخاردیق پوزولوب سیتقا ماق
...کیست که در نسیم قرابتش آرام نگيرد و از برق هیبتش ندرخشد. تاسف و حزنت از چیست که هیچ عارضه ای بر تو گزندی نتواند
در این سماع به مدد معرفتش و برق هیبتش
مگر نه متسلی به اویی پس آرام گیر ومتزلزل مباش به دلتنگی ،
نرم خویی کن و آزرم دار که این معامله با خداوند است وشرف ابد که در این موالفت به
که ادب به اخلاق نیکو وزین باشد