سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        فهیمه رجبی عالی شاعر رزنی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۱ | نظرات : ۰

        بانو "فهیمه رجبی عالی" شاعر همدانی، زاده‌ی ۹ اسفند ۱۳۶۳ خورشیدی، در شهر رزن است.

        ▪نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        چقدر اشک بریزم
        تا دنیا تمیز شود!؟
        چقدر بی‌اعتمادی کلمات را
        بکوبم روی میز
        تا مغزِ حرف‌هایم آرام بگیرد!؟
        و خدا با ستاره‌هایش
        دم به لب قلیان بدهد
        ستاره‌ها روشن شوند
        چهچهه بزنند
        و دودش فردای آن شب
        لکه‌های سفید بیندازد
        روی دامن آبی آسمان
        آسمان خشمگین شود
        صاعقه‌ی طلایی‌اش را
        بکوبد به تن ابرها
        دود از خجالت آب شود
        برود توی چشم زمین
        چند پاسپورت فراری دیگر
        مُهر فرودگاه را باید بخورد!؟
        تا سرمای چار‌راه از شدت گرسنگی
        بچه‌های بی‌کلاه را نبلعد
        تا جیب گرسنه‌ی مرد
        روسری زن را
        به گلوی خودش نپیچد
        که بعد از هر سوت قطار
        رنگ‌های افسرده پیاده نشوند
        چقدر به رنگین کمان شهر اعتقاد داری؟
        چقدر اشک بریزم
        تا دنیا تمیز شود؟

        (۲)
        می‌ترسم از پوسیدن لای خط‌های پیشانیت
        خسته از آویزان بودن روی بندِ رخت تو
        من از جنگ‌های اساطیری می‌ترسم
        از اینکه لب‌هایت، قاب لبخندی شود
        و من زیر سُم اسب‌های چنگیز
        خاکِ تار یخ‌های نخوانده را بریزم
        تاریخ را
        با دگمه‌های پیراهنت ببند
        نگذار کسی بفهمد از کدام روز بود
        از کدام دروغ بود
        که گوزن‌ها شاخ در آوردند
        اسب‌ها رَم کردند
        و یورش بردند به ساعتِ میدان شهر
        که وزن دیدارمان روی عقربه‌هایش سنگینی می‌کرد
        من
        زنی که با کلمات
        تکانده‌ام خاک‌های جهان را... عطسه کن
        عطسه کن تا صبر بیاید
        تا ورقِ بعدی تاریخ انسان
        از زیر پلک‌هایم سُر نخورد
        تا کسی نفهمد
        بند بازی‌های تو با بندِ دلم
        چنگیز را وحشی کرد.
        من از پوسیدن روی خط‌های سرنوشت می‌ترسم.

        (۳)
        کلاغ‌ها سرفه کردند
        هوای شهر آلوده شد
        بچه‌ها
        آدم برفی را
        از تلویزیون تماشا کردند
        و از خدا خواستند
        شهر
        تنگی نفس نگیرد.
        ...
        کلاغ‌ها
        بال‌هایشان را به هم زدند
        آلودگی پخش شد
        و مدارس را
        به علت برودت هوا
        تعطیل کردند.
        ...
        گاهی، مادربزگم
        پشت تلفن
        خبر از رد پای
        چند کلاغی می‌دهد
        که هنوز روی برف‌ها مانده است.

        (۴)
        نشستی به دلم
        رخت روزهای چرکت را
        شستی
        پهن کردی روی شاهرگم
        دلم چرکین شد
        و سیب خنده‌های رقیب
        توی دلت سرخ‌تر!
        رگ غیرتم دارد خون گریه می‌کند
        دهانت بوی سیب غریبه می‌دهد
        و من مصرتر از همیشه
        تو را به ذهن شعرهایم می‌سپارم.

        (۵)
        بگذار "گرسنگی
        از دیوار مردم بالا" برود
        یا "ماه سقوط" کند توی حوض بی‌ماهی
        تیتر اول روزنامه‌های هشت فروردینِ نود و شش
        می‌توانست
        صدای عصای تو را
        به خانه برگرداند،
        بخاری اتاقت را روشن کند
        و چشم ما را روشن‌تر
        بعد از دو ماه پیش لرزه
        زلزله‌ای به عمق یک کاور سیاه
        و به شرف لا الله الا الله
        دهان زمین را باز کرد
        پدری را بلعید
        و زندگی دختری را لرزاند
        خبرها هنوز
        دنبال دلیلِ
        گسل‌های البرز می‌گردند.

        (۶)
        در ظرف انتظار
        جوش زدم
        جوش زدم
        جوش زدم
        هی سر رفتم
        سر رفتم
        سر رفتم
        تا که از سرت رفتم!
        من
        قویترین دخترِ جهانم
        توی چشمانت مچاله شد!
        حرارت خنده‌هاش رفت و
        چکه چکه فرو ریخت از
        قندیل‌های تنهاییم
        و تو گفتی:
        چقدر پخته‌تر شدید خانم!
        آری
        خام حرفای تو شدن یعنی
        چقدر پخته‌تر شدید خانم!

        (۷)
        و آه،
        آه بر دنیای بی‌دردی که
        پیکرم را بزرگ‌تر از خانه‌ات دوخت.

        (۸)
        من
        زنی که با کلمات
        تکانده‌ام خاک‌های جهان را...

        (۹)
        و اندام کشیده‌ی زندگی
        به کدام زن رفته است
        که هر روز نحیف‌تر می‌شود.

        (۱۰)
        نه اینکه شاعری بلد نباشم!
        نه!
        کلماتم سر زا رفته‌اند!
        که زبانم نمی‌چرخد
        به
        دوستت دارم!...
         
        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (صحرا)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۷۹۷ در تاریخ شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1