آقای "مازیار نیستانی"، شاعر، نمایشنامهنویس، مترجم و منتقد ادبی، شهریور ۱۳۶۰ خورشیدی، در کرمان دیده به جهان گشود.
وی که فارغالتحصیل رشته مدیریت صنعتی، بسیاری از مقالات ادبی و نقدهایش در روزنامهها و مجلات ادبی ایران به چاپ رسیده. همچنین وی مدتی به عنوان دبیر بخش شعر مجلهی ادبی «خوانش» مشغول به کار بوده و با تحریریهی مجلاتی چون «دال» و «ارمغان فرهنگی» نیز همکاری داشته است.
▪کتابشناسی:
- عکس یادگاری (مجموعه شعر به صورت مشترک - ۱۳۸۰ - انتشارات ودیعت)
- پاشیلیها (۱۳۸۲ - انتشارات نگیما)
- قرارگاههای ناخوشی (مجموعه شعر)
- متنهای زنجیرهای (مجموعه شعر)
- یکی بود یکی دیگه هم بود (گردآوری / گزینشی از داستان کرمان - ۱۳۸۲ - انتشارات فانوس)
- بیرون پریدن از صف (گردآوری / مجموعه مقالات علی باباچاهی - انتشارات مفرغ نگار)
- آن حیوان (نشر نیماژ - ۱۳۹۷)
کتاب تن و دیگر تکه پاره های عشق اثر اولین دولاشنلی یر (مترجم - انتشارات مانیا هنر - ۱۳۹۹)
- هتل پناهجویان اثر کارمن آگیره (مترجم - انتشارات مانیا هنر - ۱۳۹۹)
و...
▪نمونهی شعر:
(۱)
[آن حیوان]
آن
حیوان
که زندگی میکند در تو
در تو و زیر پوست تو
در تو و زیر موی تو
در تو و زیر جوشها
گوشتها
میرود
و میآید
از قلب به معده
از معده به لب
از لب به ناخن،
نوک ناخن
آنجا هم
چه ملتهب
آنجا
هم
چه ملتهب
آنجا هم آنجا هم آنجا هم
آن حیوان
در پارک یا اداره
_ هنگام شوخی جنسی با دوست یا همکار _
در دانشگاه
_ هنگام خون،
هنگام نشستن خون، هنگام کشیدن خون،
هنگام گفتن خون، هنگام خواندن خون، هنگام دادن خون،
هنگام بوسیدن
هنگام بوسیدن خون، هنگام زدن، بردن، کشتن
هنگام کشتن خون،
در دانشگاه _
در مجلس شراب
_ که حرف میکشد که حرف در قوس بوی ح
در تو
و زیر آن پتو
ای حیوان، ای رسوخ عالی در منتهاالیه بطن چپ
ای رسوخ عالی
در رعنا
در تخلفات راه
قرصهای اعصاب
تیاتر ابزورد
شعرهای گنگ
ای رسوخ عالی
رسوخ کن
رسوخ کن
رسوخ کن زیر آن پتو
که هنگامهی
نقشها و نقشههاست
راهها و قلبها
آنجا زیر آن پتو
بین حرف و نبود حرف
بین دست و نبود دست
آن حیوان
تنظیم میکند تو را
پس
اجابت کنید
هنگام خواندن
هنگام نشاندناش در روح، درون روح روح
هنگام مقابله با غیر و باقی،
هنگام تلقین،
تلفیق عناصر
هنگام او و هو
آنجا و در فشار
و در فشار آن اتاق
آنجا نیز نخواهی بست
چشمهایش را.
…
که چه میرود
که چه میآید
آن
حیوان
که زیر پوست تو در تو
و زیر موی تو در تو
و زیر جوشها
گوشتها
زخم میزند هر روز
و میلیسدشان
هر شب.
(۲)
آنچنان که گفتهاند
آنچنان که کارها از کار،
آبها از سر گذشتهاند.
آن دسته نقرهای
آن تیز، آن برنده، آن هستی نازک، ظریف، کشنده
شکافته باشد رگها و رازها
شکافته باشد ساعتها، جملهها و قلبها:
و قلب چیست
انبوه ماهیچه بودن،
اندوه ماهیچه بودن
و رگ، رگ
و خون، رگ.
آنگاه
من،
و پوست من
زیر ناخنهایم کبود شده باشند.
چرک، و زردی چرک
زیبایی شناسی دو لبهی زخم،
منتشر شود
بر خاموشی جایی که تمام میشود تمام.
با دستانی که نه خاکیاند
نه قانع میشوند از روح
جنازهام
یک توده
یک توده تعریف شده
- گونیی گوشت و استخوان را -
از بین کوچه و خیابان،
پاساژهای باستانی،
گازهای معده،
شیشههای بازتاب دهنده و بیبازگشت،
انبوهی جمعیت،
از بین خوابگزاران،
ماشینهای شکافتهی عصر،
فاضلابهای طالع شده در باب بابل، و دکهها و دستها
و دستها
و دستها و دکهها،
عبور میدهم
با این دستها
که نه خاکی، نه قانع میکنند روح را
با دستهایی پنج ساله، جوان، پیر،
با دستهای ایوب، سیگار، تراخم
با دستهای امید، شکفته، شکوفه
با دستهای تو، ما، شما
خاک را میشکافم
و شکافته نمیشود،
چون قلبی که بسته مانده
چون لبی و چشمی
و چون زن - رازی
که بسته مانده
آنچنان که گفتهاند.
ای گور
ای در پوست خود تابوت
مردهام
و بر خود
ایستادهام.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی