ستاد شادروان، "علی لیمویی" متخلص به "ثابت کرمانشاهی" در سال ۱۳۱۶ خورشیدی در کرمانشاه زاده شد. او بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در اداره ثبت اسناد و املاک استخدام و در سال ۱۳۷۴ بازنشسته شد.
ایشان از جوانی سرایش شعر، در قالبهای گوناگون قصیده، غزل، مثنوی، دوبیتی و رباعی را با گویشهای کوردی کرمانشاهی و فارسی کرمانشاهی آغاز کرد.
ایشان پس از یک سال خانهنشینی بخاطر سکتهی مغزی، در روز جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.
▪︎کتابشناسی:
- ترانههای ترنم. (شامل ۳۰۰ ترانه از ۸۵ شاعر کرمانشاهی - ۱۳۷۷)
- گلاریژان. (۱۱۰ ترانه از خودش با لهجه فارسی کرمانشاهی - انتشارات یار دانش - ۱۳۹۷)
- در حلقهی عشاق. (١٣٨٧)
- شهر من کرمانشاه. (انتشارات باغ نی - ۱۳۸۹)
- واژهنامه جامع فارسی کرمانشاهی. (انتشارات باغ نی - ۱۳۸۹)
- واژهنامک گویش کرماشانی. (انتشارات ورجاوند – ۱۳۹۰)
- هفتاد و هفت غزل عرفانی. (انتشارات یار دانش – ۱۳۹۷)
- شنهی یار. (انتشارات گوتار – ۱۳۹۵)
- یاد قدیما... (گذری بر خلقیات فراموش شده مردم کرمانشاه - انتشارات زوار – ۱۳۹۳)
- کرمانشاه شهر بیستون. (انتشارات ماهواره – ۱۳۹۸)
- دلبر شیرین زوان.
و...
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
...اندک اندک جانب میخانه پایم باز شد
تا که پیر می کشان دست من رسوا گرفت
....اندک اندک گشت "ثابت" محرم اسرارِ حق
بیسروپا را ببین کارش چه سان بالا گرفت.
(۲)
پیر ما کز همه اسرار جهان آگاه است
کاش میگفت که در پرده چه راز است امشب؟
شب چو از نیمه گذشت و همه درها بستند،
"ثابتا" رَو به در دوست که باز است امشب.
(۳)
من آن کُرد خداجویم که راه مرتضی پویم
علی جویم، علی گویم، علی جان است و جانانم...
بکوبم مشتِ چون سندان، به فرق دشمن ایران
نمیترسم زِ نامردان، من ایران را نگهبانم...
به پهلوی شهان خارم، که پهلوشان بیازارم
زِ شاهان جمله بیزارم، غلام مستمندانم....
(۴)
بزن نَی زن، دلم غم دارد امشب
غمی همسنگ عالم دارد امشب
بزن از سوزِ دل، نایِ غریبی
که یک چیزی دلم، کم دارد امشب.
(۵)
به صحرای جنون افتاده کارم
به کویِ عافیت راهی ندارم
به پایم گر نهی صد کُند و زنجیر،
دوباره سر به صحرا میگذارم.
▪نمونهی شعر کردی کرمانشاهی:
(۱)
دُواره شد خزان و فصل سرما
دُواره زرد شد بلگِ درختا
چَنی هَی وعدهی فردایه میدی؟
دیَه مُردم اَزی امروز و فردا.
(۲)
گرفته نُخسِ دل مژگان تیزِد
اسیرم کرده زلفایِ عزیزِد
تُنی شازاده ای از چین و ماچین
تمام خوشگلا باشن کنیزِد.
(۳)
بیا با هم بریمان ویسِ نازار
بَرَی پابوسِ او، پیرِ خدایار
بپرسیمان ازو در مسلکِ عشق،
منم یا تو عزیزِ دل، گناکار؟
(۴)
دلا چَن دَف بشت گفتم بیا پس؟
چنی گفتم نرو دنبالِ ناکس؟
خودِد رفتی، جِزاشم دیدی اما
منم ایجو چَقاندی تو خَرَهی خَس.
(۵)
تو تنهایی، منم تنها و بیکس
بیا با هم بشیمان یار و همدس
اَگه با ما نمیسازی، غمی نیس
دل مایه که بُردیدِش، بده پَس.
(۶)
بهار آمد بیا ای نورِ دیده!
بده می از سرِ شَو تا سپیده
بده جامِ میِم امشو پیاپی
که فردایه کسی هرگز ندیده.
(۷)
بهاره، فصل عیش و عشق و نوشه
بده می تا قَزانِ دل بجوشه
به دنیا دل نده، ئی بیمروت،
گَنِم میسانه و جو میفروشه.
(۸)
اَ دیشو یَی کمی مَی مانده باقی
وَخی اونه بیارش، جان ساقی
بیارش تا بنوشیمش هی امشو
نَوادا صُب بیفته اتفاقی.
(۹)
وَخی ساقی، وخی امشو خمارم
بساطه روبرا کو، بیقرارم
اَجل وایساده پشتِ در، کمینم
پیاپی می بده فرصت ندارم.
(۱۰)
پَپو آمد، وَخی ساقی! خزانه
بساطی روبرا کن شاعرانه
بهارا فصل عیش و نوشه اما
گِلاریژان، بهارِ عارفانه.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی