زندهیاد "یحیی شیدا" شاعر، ادیب، روزنامهنگار و نویسنده آذری و از یاران شهریار، در ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در تبریز زاده شد.
پدرش «حسن یوزباشی چرندابی» از مجاهدان انقلاب مشروطه و از محلهی چرنداب تبریز بود.
وی تحصیلات خود را در دبیرستان فردوسی رشته ادبیات را به سرانجام رساند، به زبانهای آلمانی، عربی، ترکی و پارسی آشنایی کامل و به الهیات، فلسفه و روانشناسی نیز تسلط داشت، فعالیت ادبی خود را در اوان جوانی در محضر یکی از شاعران مذهبی شهر تبریز معروف به "مولانا یتیم" (پدر مرحوم استاد عابد تبریزی) به فراگیری فنون شعر و پرورش ذوق و قریحه خویش پرداخت، و از سال ۱۳۲۷ همکاری خود را با مطبوعات آغاز و در روزنامه «آذر مرد» به عنوان سردبیر مشغول به کار شد تحصیلات خود را در سالهای ۱۳۵۱–۱۳۸۸ در تهران ادامه داد و در این مدت در جلسات مختلف ادبی شرکت داشت. استاد شیدا، مدتی در مدرسه طالبیه تبریز رشته علوم دینی را تحصیل کرد و عضو انجمن نویسندگان باکو بوده و دارای دکترای افتخاری ادبیات از این دانشگاه است.
یحیی شیدا در مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت ایران، از فعالترین چهرههای سیاسی آذربایجان بود و به همین دلیل نیز بعد از سقوط مصدق تحت تعقیب قرار گرفت و به همراه برخی از مبارزان به تهران و اصفهان فرار کرد و مدتها با وضعی سخت و به صورت ناشناس در اصفهان زندگی کرد. شیدا بعد از بازگشت از اصفهان دستگیر و مدتی نیز در تبریز زندانی شد. وی بعد از آزادی از زندان نیز به فعالیتهای ادبی و سیاسی خود به صورت مستقل و بدون هر گونه وابستگی به گروهها و جریانهای سیاسی ادامه داد و در این مسیر نیز بارها به ساواک احضار و تحت بازجویی قرار گرفت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یحیی شیدا به صورت گسترده به فعالیت پرداخت. در سال ۱۳۷۰ به همراه استاد "جلال محمدی"، انجمن ادبی استاد شهریار را در تبریز تشکیل دادند. این انجمن ادبی تا سال ۱۳۸۳ به فعالیت خود ادامه داد.
ایشان سرانجام، بر اثر کهولت سن در شامگاه ۲۹ مهر ۱۳۹۰ خورشیدی، در منزل شخصی خودش در منطقهی طالقانی تبریز درگذشت.
▪︎کتابشناسی:
وی بیش از ۲۲ هزار بیت شعر به زبان پارسی و ۱۸ هزار بیت شعر به زبان ترکی سروده است، از جمله آثار وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ادبیات اوجاغی (۳جلد) - پسر خان (رمان) - دیوان معجز شبستری - در زوایای تاریخ نثر - بدیههگویی در ادبیات فارسی - تلواسهها - ساری کوینک - جنایات زن یا شاهکارهای طبیعت (در زوایای ادبیات) - دریای متلاطم - مذنب کیست؟ - فرآوردهها - اودلی سؤزلر - اودلار وطنی - بی ریانین اورهک سوزلری - میرزا علی معجزین "یاپیلمامیش" شعر لری - شعر مجموعهسی - احساسلی غزللر - قورخولو سفر - گلینلر بزهای - اونلارجا - اون جزوه و...
▪︎نمونهی شعر ترکی:
(۱)
[آی آراز طوفان ائله!]
آی آراز، بیر دالغا وور، دریا کیمی طوفان ائله
ظالمین ییخ قصرینی، اؤز باشینا ویران ائله
زوره محکوم ائیلهییب، ایندی طبیعت بیزلری
زور دئیهن جلّاد ایله، بیزلر آرا دیوان ائله
بیر هجوم ایله داغیت، شیطانلارین کاشانهسین
او فساد و فتنه قصرین، خاکله یکسان ائله
وئرمه امکان بوندان آرتیق هر شرفسیز انسانا
آز بو یولسوز کسلری، دل مولکونه سلطان ائله
تؤکدو ناحق، سئل کیمی، بیهوده قارداشلار قانین
کئچمیشی سال خاطره، بیر قانه یوز مین قان ائله
سو دهییل سندن آخان، قانه دؤنن گؤز یاشی دیر
بو اَسَف احوالی گؤر، طوفان قوپار، عصیان ائله
بیر ـ بیریندن، سن بو قان قارداشلارین سالدین اوزاق
گل بو سرگردانلارین، هر موشگولون آسان ائله
بیر قیلیج تک اورتادان کسدین محبّت رشتهسین
آز بو مئیداندا شرارت مرکبین جولان ائله
قاضی اول، انصافه گل، حکم زامان وئر تازهدن
غصب اولان تورپاقلاری، وابستة ایران ائله
کؤکلهمه هجران سازین، دل سوزونو آرتیرما چوخ
وصلدن سال صحبتی، گل چارة هجران ائله
قارداشی ـ قارداشا چاتدیر، جانی هجراندان قوتار
بو آغیر بیر خستهلیکدیر، خستهیه درمان ائله
نه «شمالی» نه «جنوبی»؟ آت بو چیرکین سؤزلری
مولک ایراندیر تماماً، دونیایا اعلان ائله
لعنت او شاهه کی، وئردی باده ملک ایرانی
یاده سالدیقجا او شاهی، لعن ائله، افغان ائله
فتحعلی شاه ائیلهدی، فاحش خیانت ایرانا
سنده خدمت گؤستریب، نقصانلاری جبران ائله
تورکمن چای پیمانی، بیر ننگ دیر تاریخده
عُرضهسیز شاهین ایشین دونیالره اعلان ائله
کئچدی اون یئددی شَهَر روسیّهنین چنگالینا
بو جنایاتی گتیر یاده، بوگون عنوان ائله
گولستان پیمانیدا سیندیردی ایرانین بئلین
بو ایشه باعثلره، یارب اؤزون دیوان ائله
گل گتیر بو ملّته آزادهلیک فرمانینی
ملک ایرانی صفاده روضة رضوان ائله
تهمت و تحقیر اوخو، هر سمتیدن یاغماقدادیر
سینهوی بیر داغ کیمی، بو اوخلارا قالخان ائله
یا اؤزون چک بیر کناره، غصب اولان مرزی گؤتور
یا ایکی روحو سازاشدیر، دللری شادان ائله
«شیدا» نین دائیم فراق یاردن آغلار گؤزو
گؤستر او شوخون جمالین، گول کیمی خندان ائله.
▪︎نمونهی شعر فارسی:
(۱)
ای زمستان!
ای بلای مستمندان
خصم جان مردم محروم و عریان
فصل اندوه و مصیبت؛ موسم فریاد و افغان.
وه چه سردی؟
همچو آه اهل دردی
با یتیمان و فقیران در نبردی
از چه طومار حیات تیره روزان مینوردی؟
بیمروت! چیست این کین و لجاجت؟
از چه داری با سیه روزان عداوت؟
خود مگر چون زورمندان نیست باکت از جنایت؟
شور و غوغا –
میکنی هر لحضه بر پا
میگشایی چون ستمکار توانا
هستی بیچارگان را دست یغما؛ بیمحابا
طفل دهقان
از جفای سود جویان
هست چون ابر بهاری اشگ ریزان
تو چرا آخر چنیناش میکنی جور؛ ای زمستان؟
باد سرکش!
یک زمانی دم فروکش!
کان زن بیوه؛ ز سرما میکند غش
ای بگیرد خانمان هر که بیرحمست آتش!!
زود بگذر!
ای زمستان ستمگر!
خنجر خود را مزن بر کشته دیگر
کاین همه هستند یک سر؛ کشتهی بیداد بنگر!
گرچه آلان
چیره گشتی بر نداران
باش تا روزی در آید مهر تابان
از تو گیرد انتقام این فقیران؛ ای زمستان!.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
در سفری که به آذربایجان داشتم دست بوس ایشان شده ام