سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ردپا
        ارسال شده توسط

        فیروزه سمیعی

        در تاریخ : سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۰۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۶۸ | نظرات : ۶۱

        دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد؛ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ؛ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ! ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ! ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
        ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
        ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮسنگها ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
        ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ!
         
        سیمین بهبهانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۶۹۳ در تاریخ سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۰۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        نرگس زند (آرامش)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۴۲
        درود بر فیروزه جان نازنینم خندانک
        بدترین افت برای یک جامعه جهل ونادانی ایست که متاسفانه در مملکت ما هم کم نیستند کسانی که خود رو به جهل ونادانی زده اند..
        و هیچ کدان از این نا عدالتی ها رو نمیبینن..
        ممنونم بابت اشتراک این مطلب خندانک خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۵۳
        درودتان باد نرگس جانم 💖 دوست عزیز و گرانقدرم 💖
        👌دقیقا همینطوره متاسفانه،
        حرف حساب هم جواب نداره،عزیزم
        چه می شود کرد ؟!
        امیدوارم سرنوشتمون دور از جونتون شبیه مجنون داستان نشه 🥰
        صمیمانه سپاسگزارم از همراهی و توجه
        ارزشمندت نازنینم 💖

        نویسا مانید وسبز وسرفراز و همیشه سلامت
        🍃☘️🌹🌸🌺❤️🌺🌸🌹☘️🍃


        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۱۳
        ئدرودها استاد بانو سمیعی
        من هر موقعبا این داستان مواجه شده ام ضمن اینکه هوش سرشار بانو بهبهانی را ستوده ام وهیچوقت بوی کهنگی به مشامم نخورده ازاین داستان کوتاه خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۷
        درودتان باد جناب استاد فخوری ادیب گرانمهر 🌞
        منم همین احساس را دارم
        این داستان فراخور همه ی زمان هاست و حتی فرامرزی مثل داستان قلعه ی حیوانات و ۱۹۸۴ جان اورول
        یا مثل داستان های زیبای عزیز نسین
        واقعا نویسندگان پیامبر زمان خویشند و تاریخ معاصرست
        صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان
        نویسا مانید وسبز وسرفراز و درخشان
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🙏
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۱۳
        تقدیم با احترام
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۲
        درود بر شما سرکار خانم سمیعی فرزانه
        سپاس از حسن انتخابتون خندانک خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۰۴
        درودتان باد جناب استاد انصاری ادیب گرانقدر 🌞
        سپاس فراوان از شما استاد گرامی ام که بر من منت نهادید
        و سپاس از شاعران و نویسندگان نامی کشورمان که حیف است یادی نشود که فرهنگ و ارزشمندی یک کشور به فرهیختگان آن کشور است در تاجیکستان
        بقدری از ایشان با افتخار یاد می شود که در کشور خودمان نمی شود متاسفانه
        قدردان و سرفرود حضور و توجه ارزشمندتان هستم
        نویسا مانید وسبز وسرفراز
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۵۴


        درودی دیگر
        کاربسیار پسندیده و ارزشمندی ست ، یاد و تجلیل وقدر دانی
        ازفر هیختگان متعهد ، وطن دوست و مردمی .
        سپاس فراوان خندانک خندانک

        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        فیروزه سمیعی
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        تقدیم با سپاس فراوان
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۴۲
        درود و عرض ادب بانو سمیعی آگاه و ارجمند
        متن قابل تأملی بود👍 ممنونم بابت انتشار و اشتراک
        واقعا روزگار عجیب و غریبی‌ست!
        گفتید دانایی و نادانی (جهل) یاد این شعر شاملو افتادم:

        دستانِ بسته‌ام را
        آزاد کردم از
        زنجیرهای خواب.
        فریاد برکشیدم:
        اینک
        چراغ معجزه
        مَردُم!
        تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
        در چشم‌های کوردلی‌تان
        سویی به جای اگر
        مانده‌ست آن‌قدر،
        تا از کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
        در آسمانِ شب
        پروازِ آفتاب را !
        با گوش‌های ناشنوایی‌تان
        این طُرفه بشنوید:
        در نیم‌پرده‌ی شب
        آوازِ آفتاب را!
        دیدیم
                   (گفتند خلق، نیمی)
            پروازِ روشنش را. آری!
        نیمی به شادی از دل
        فریاد برکشیدند:
        «ــ با گوشِ جان شنیدیم
            آوازِ روشنش را!»
        باری
        من با دهانِ حیرت گفتم:
          ای یاوه
                      یاوه
                           یاوه
                                 خلایق!
            مستید و منگ؟
                                 یا به تظاهر
            تزویر می‌کنید؟
            از شب هنوز مانده دو دانگی.
            ور تایبید و پاک و مسلمان
                                               نماز را
            از چاوشان نیامده بانگی!
        هر گاوگَندچاله دهانی
        آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
        این گول بین که روشنیِ آفتاب را
            از ما دلیل می‌طلبد.

        توفانِ خنده‌ها…

        خورشید را گذاشته،
                                       می‌خواهد
            با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
            بیچاره خلق را متقاعد کند
                                                که شب
            از نیمه نیز برنگذشته‌ست.

        توفانِ خنده‌ها…

        من
        درد در رگانم
        حسرت در استخوانم
        چیزی نظیرِ آتش در جانم
                                     پیچید.
        سرتاسرِ وجودِ مرا
                             گویی
        چیزی به هم فشرد
        تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
        جوشید از دو چشمم
        از تلخیِ تمامیِ دریاها
        در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
        آنان به آفتاب شیفته بودند
        زیرا که آفتاب
        تنهاترین حقیقتِشان بود
        احساسِ واقعیتِشان بود
        با نور و گرمی‌اش
        مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
        با تابناکی‌اش
        مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.

        (ای کاش می‌توانستند
        از آفتاب یاد بگیرند
        که بی‌دریغ باشند
        در دردها و شادی‌هاشان
        حتا
           با نانِ خشکِشان
        و کاردهایشان را
        جز از برای قسمت کردن
        بیرون نیاورند.)

        ای کاش می‌توانستم
        خونِ رگانِ خود را
        من
           قطره
           قطره
           قطره
           بگریم
        تا باورم کنند.
        ای کاش می‌توانستم
                                 ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
        بر شانه‌های خود بنشانم
        این خلقِ بی‌شمار را،
        گردِ حبابِ خاک بگردانم
        تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
        و باورم کنند.
        ای کاش
        می‌توانستم!

        نبض قلمتان سبز🍀 موفق و سلامت باشید خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۵۷
        مدام دکلمه اش می شنوم
        از بس که زیبا و شاهکاره
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        فیروزه سمیعی
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۲۱
        درودتان باد جناب استاد اعلامیان ادیب گرانقدر 🌞
        صمیمانه سپاسگزارم و بسیار خوشحالم از حضور و توجه ارزشمندتان🌷🌱🌺☘️🌹
        چقدر عالی که کاشفان فروتن شاملو را فرستادید
        هزاران بار درودتان ☘️🕊️🌹
        زنده باد 👏 👏👏👏🌹🌿☀️
        دیروز سال گشت کوچ ابر مرد بزرگ شعر احمد شاملو بود
        البته روح شاعران در اشعار و نوشته هایشان تا ابد سیال و جاری است 🍃🌸🌹🌺🌱🌷💖

        در آغاز ، که جوان تر بودیم عاشقانه هایش را در \\\\" شبانه \\\\" ها ئی ، می جُستیم که جان مان را از لطافت کلام می انباشت .

        \\\\" ميان خورشيد‌هایِ هميشه
        زيبائیِ تو
        لنگري ست \\\\"

        \\\\" چه بی تابانه می خواهم‌ات ای دروی‌ات آزمون تلخِ زنده به گوری ! \\\\"

        آرام و ناآرام ، راه به محبس اش گشودیم و دیدیم چه \\\\" سعد سلمان \\\\" وار در \\\\" نای \\\\" خود، فریاد بر می آورد :
         
        حکایتی عجب است این! ندیده ای که چه سان
        به تیغ کـینه فکندندمان به کـوی و گـذر؟
        چراغ عـلــم ، ندیدی به هر کـجا کشــتـنـد
        زدنـد آتــش هـرجـا به نـامـــه و دفـتـر ؟
        زمین زخون رفیقان من خضـاب گرفت
        چنین به سـردی در سـرخی شفق منگر!
        یکی به دفتر مشرق ببین پدر، که نبشت
        به هر صحیفه سرودی ز فتح تازه بشر!
        ....
        مـرا تو درس فرومـایــه بـودن آمـــوزی
        که توبه نامه نویسـم به کامِ دشــمـن بَر؟
        نجـاتِ تن را زنجـیر روح خـویـش کـنم
        ز راســتی بـنـشــــانـم فـریــب را برتـر؟

          تا بدان جا رفتیم که دیگر \\\\" عاشقانه ها \\\\" با کارهای اعتراضی اش در هم تنیده شدند و به سختی می شد از هم تفکیک شان کرد :

        \\\\" و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
        و ترانه را بر دهان
        شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد ...\\\\"

        \\\\"... و گونه هایت
        با دو شیار مّورب
        که غرور ترا هدایت می کنند و
        سرنوشت مرا
        که شب را تحمل کرده ام
        بی آن که به انتظار صبح
        مسلح بوده باشم \\\\"

        تا سر انجام \\\\" غریو\\\\"ی از بُن دندان ، بر می کشد تا \\\\" نواله \\\\" را به کام \\\\" سربازجو \\\\" زهر افعی سازد !
        و [ \\\\" کریه \\\\" دیگر \\\\" صفتی ابتر \\\\" است ] که به تنهائی گویای همه ی آن چیزی نیست که در ذهن پر آشوبِ شاعر می گذرد :
        \\\\" کریه اکنون صفتی ابتر است
        چرا که به تنهایی گویای خون تشنگی نیست
        تحمیق و گران جانی را افاده نمی کند
        نه مفت خوارگی را
        نه خود بارگی را
        تاریخ
        ادیب نیست
        لغت نامه ها را اما
        اصلاح میکند.\\\\"

        دوم مرداد ماه ، یاد آور محاق شاعری ست که دیگر نیازی نیست تا به جستجوی او بر بامِ \\\\" استهلال \\\\" بر شویم .
        همان سنگ شکسته ی مزارش به تنهائی  خورشیدی ست.

        \\\\"خورشيدي كه
        از سپيده‌دم همه ستارگان
        بي‌نيازم می کند \\\\"

        به بهانه ی دوم‌مرداد ، سالگشتِ کوچِ احمد شاملو

        سر فرود و قدردان حضور و لطف شما استاد گرامی ام هستم

        نویسا مانید وسبز وسرفراز و هماره درخشان
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️

        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۳۷
        درود مجدد
        البته من علامیان هستم، نه اعلامیان😅
        و اما بعد:
        بله روحش شاد جاودان یاد شاملوی بزرگ (اسطوره بی‌تکرار) دقیقا همینطوره: شاعران تا همیشه زنده اند...
        اتفاقا دیروز به این موضوع اشاره کردم ، یادش گرامی
        هرازگاهی سر خاکش میرم؛ (امامزاده طاهر کرج) و برایش شعر میخوانم خندانک
        پس شما نیز اهل سیر و سلوک در دنیای شاملو هستید به‌به چه عالی خندانک آفرین به این حسن انتخاب
        سرفراز باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۳۹
        عذر تقصیر از کم دقتی که اتفاق افتاد توجه نکردم دلیلش را هم نمی دانم خوب شد گفتید شرمنده ام 🍂🌼🍃
        چقدر عااالی
        خوش به حالتون ،
        باید حتما برم سر مزارش
        من عاشق اشعار شاملو هستم
        البته با صدای خودشان واقعا بی نظیره
        مخصوصا همین کاشفان فروتن شوکران
        اشعار خوب و مردمی همیشه در روح و روان مردم در جریانند
        مثل اخوان ثالث
        مثل نیما
        سهراب
        و رضا براهنی شعر اسماعیل
        فروغ
        منوچهر آتشی
        بیژن نجدی
        شهرام شیدایی
        غلامرضا بروسان
        طاهره خنیا
        چالنگی
        و احمد رضا احمدی
        نصرت رحمانی
        محمد مختاری
        مهرداد عارفانی
        سیمین بهبهانی
        علی باباچاهی
        تندر کیا
        فریدون رهنما
        حسین پناهی
        عباس نعلبندیان
        هوشنگ آزادی ور
        یدالله رویایی
        سعید سلطانپور و......
        هر شعر زیبایی مطمئنا به دل و روح انسان نفوذ می کند

        اگر این بزرگان نبودند شعر چه می شد

        صمیمانه سپاسگزارم از توجه و همراهی سبزتون

        عذر تقصیر از پر گویی
        فرصت را غنیمت شمردم
        صمیمانه سپاسگزارم جناب علامیان عزیز گرامی
        سلامت باشید و سرفراز
        خندانک خندانک خندانک خندانک

        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۱۳
        خواهش میکنم دشمنتان شرمنده بانو نفرمایید عیبی نداره خندانک
        بله واقعا همینطوره... حتما برید، حال و هواش شاعرانه‌ست و عالمی داره!
        موافقم، (شاملوی عاشق) با صدایی گرم و دلنشین و تأثیرگذار...
        به‌به چه شاعرانی👌 به باور من هرکس یه رسالتی داره و رسالت هنر و ادبیات (شعر) نیز یعنی خلق زیبایی، یعنی تعهد و بیداری و حق‌گویی.
        راستی هروقت فراغت پیدا کردید اگر دوست‌داشتید، کتاب "آنتولوژی شعر پستمدرن" اثر پل هوور را هم تهیه کنید و بخونید؛ کتاب مهم و خوبیه، برای آشنایی با مکاتب ادبی واقعا لازمه. (جالب و مفیده)
        اختیار دارید شما بزرگوارید... همچنین، سبز و سلامت باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۵۰
        درودتان جناب استاد علامیان گرانقدر 🌞
        با شما هم نظرم هر شاعر رسالتی دارد
        مثل اثر انگشت که هویت هر فرد را مشخص می کند و کد هویتی فرد است
        صمیمانه سپاسگزارم برای معرفی کتاب آنتولوژی شعر پست مدرن و اطلاعات ارزشمندی که در اختیارم گذاشتید
        حتما می خوانم 🙏🌹🌺🌸💎

        از صمیم قلبم براتون بهترین لحظات زندگی را همراه عزیزانتون آرزومندم
        آمین🙏💫🌹🌺🌸
        نویسا مانید وسبز وسرفراز
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️

        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۴۳
        عباس نعلبندیان مترجم و نویسنده
        کتاب های قابل توجه ای از خودش بیادگار گذاشته
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۵۱

        سلام خندانک


        وقتـی که سیــم ، حکــم کـند ؛ زَر خــدا شـود
        وقتــــی دروغ داورِ هـــَــر مــــاجــــــرا شـــود

        وقتـــی هـوا، هـوای تنفس، هــوای زیست،
        سرپوشِ مـرگ، بــر ســر صــدها صــدا شود

        وقتـــی در انتــظارِ یکـــی پـــاره اســتـخـوان
        هـنگـــامـــه‌ای ز جــنبـشِ دُم هـا بپـــا شـود

        وقتی به بوی سفره‌ی همسایه ، مغز و عقل
        بــی اختـیـار معــــده شــود، اشـــتها شــود

        وقتــی کـه سوسـمارصـفـت پیـش ِ آفتــاب
        یک رنگ ، رنگ ها شود و رنگ ها شود. . .

        بـگـذار در بــزرگـی‌ ِ ایــــن مَنـجـلابِ یـــأس
        دنـیــــای مـــن بـه کـوچـکــی‌ِ اِنـــزوا شـود !


        شعر از : زنده یاد بانو سیمین بهبهانی خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۰۲
        درودتان باد مهربانوی ادیب گرانقدرم 💗
        چقدر بر من منت نهادید💖
        بسیار خوشحالم از حضور زیبا و درخشان شما نازنینم❣️
        و صمیمانه سپاسگزارم بخاطر فرستادن شعر زیبای بزرگ بانوی شعر سیمین بهبهانی 💗💎💯🙏☘️
        زنده باد👏👏👏👏
        پاینده باشید همیشه ونویسا و سبز
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️

        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۵۷
        درودبرشما استاد بانو گرامی وگرانقدر سرکارخانم سمیعی بزرگوار بسیار وبلاگ جذاب وجالبی بود احسنت برشما وانتخاب نابتان
        راستی دلنوشته قلم را بخوانید منتظر حضور گرمتون هستم 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۴۲
        درودتان جناب کاظمی نیک ادیب گرانقدر و مهربان 🌞
        خوشحالم مورد پسند و توجه شما گرامی قرار گرفت ☘️🌷🌺🌸🍃
        عذر تقصیر متوجه نشدم
        چشم حتما صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور پرمهرتون🙏🌸🌺☘️
        نویسا مانید وسبز وسرفراز
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        علی نظری سرمازه
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۵۸
        درود خانم سمیعی
        چه داستان آشنایی!
        خندانک خندانک
        خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۴۶
        درودتان جناب استاد نظری ادیب گرانقدر 🌞
        داستان خیلی آشناییه
        نمی دونم کجا دیدم
        کجا خوندم
        تو داستان چوپان دروغگو بود یا کوکب خانم برام تعریف کرده بود
        یا کمسیر متهم می کند

        بی نهایت سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 🙏🍃🌸🌺🌹
        نویسا مانید وسبز وسرفراز
        🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        ۰🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        آذر مهتدی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۵۸
        درود بیکران بانو فیروزه جان
        بسیار داستان آشنایی ست
        امان از نادانی و وای به مردمی که خود را بهدجهالت می زنند.
        خندانک خندانک خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۲۹
        درودتان باد مهربانو آذر جانم 💖
        آری چنین است ،حماقت دردناک است🍂

        داستان «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» را خوانده اید نوشته ی
        « میکا والتاری »

        وقتی سینوهه (از دانشمندان و طبیبان بزرگ مصر باستان) شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه ی بردگی بریده بودند را بالای سر خودش می بیند، در ابتدا می ترسد. اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد، با او هم کلام می شود.

        برده از ستم هایی که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می گوید. از فئودالیسم بسیار شدید حاکم بر آن روزهای مصر.
        برده از سینوهه خواهش می کند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم نوشته اند را برای او بخواند.

        سینوهه از برده سئوال می کند که چرا می خواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید: سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود. روزی او با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم اکنون ازمعدن رها شده ام.

        شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند...

        سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند: "او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است..."

        در این هنگام برده شروع به گریه می کند و می گوید: "آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش...!

        سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
        و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که: "وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟ "
        و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند مینویسد:

        "آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد! "
        مهربانو آذرجانم ،از حضور و توجه ارزشمندتون صمیمانه سپاسگزارم 🙏💎🌸
        پاینده باشید و سرفراز و سبز
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️


        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۱۸
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        ایمانه عباسیان پور(آیدا)
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۳
        داستان واقعی ازسرگذشت تلخ جامعه
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۴۳
        درودتان ایمانه جانم 💗
        متاسفانه همه با این داستان آشناییم
        👌😔🍂
        صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور قشنگت
        🌹☘️🍃♥️🍃☘️🌹
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۹
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        نرگس زند (آرامش)
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۵۳
        دخترانِ دشت!
        دخترانِ انتظار!
        دخترانِ امیدِ تنگ
        در دشتِ بی‌کران،
        و آرزوهای بی‌کران
        در خُلق‌های تنگ!
        دخترانِ خیالِ آلاچیقِ نو
        در آلاچیق‌هایی که صد سال! ــ
        از زرهِ جامه‌تان اگر بشکوفید
        بادِ دیوانه
        یالِ بلندِ اسبِ تمنا را
        آشفته کرد خواهد...
        دخترانِ رودِ گِل‌آلود!
        دخترانِ هزار ستونِ شعله به تاقِ بلندِ دود!
        دخترانِ عشق‌های دور
        روزِ سکوت و کار
        شب‌های خستگی!
        دخترانِ روز
        بی‌خستگی دویدن،
        شب
        سرشکستگی! ــ
        در باغِ راز و خلوتِ مردِ کدام عشق ــ
        در رقصِ راهبانه‌ی شکرانه‌ی کدام
        آتش‌زدای کام
        بازوانِ فواره‌ییِ‌تان را
        خواهید برفراشت؟
        افسوس!
        موها، نگاه‌ها
        به‌عبث
        عطرِ لغاتِ شاعر را تاریک می‌کنند.
        دخترانِ رفت‌وآمد
        در دشتِ مه‌زده!
        دخترانِ شرم
        شبنم
        افتادگی
        رمه! ــ
        از زخمِ قلبِ آبائی
        در سینه‌ی کدامِ شما خون چکیده است؟
        پستانِتان، کدامِ شما
        گُل داده در بهارِ بلوغش؟
        لب‌هایتان کدامِ شما
        لب‌هایتان کدام
        ــ بگویید! ــ
        در کامِ او شکفته، نهان، عطرِ بوسه‌یی؟
        شب‌های تارِ نم‌نمِ باران ــ که نیست کار ــ
        اکنون کدامیک ز شما
        بیدار می‌مانید
        در بسترِ خشونتِ نومیدی
        در بسترِ فشرده‌ی دلتنگی
        در بسترِ تفکرِ پُردردِ رازِتان
        تا یادِ آن ــ که خشم و جسارت بود ــ
        بدرخشاند
        تا دیرگاه، شعله‌ی آتش را
        در چشمِ بازِتان؟
        بینِ شما کدام
        ــ بگویید! ــ
        بینِ شما کدام
        صیقل می‌دهید
        سلاحِ آبائی را
        برای
        روزِ
        انتقام؟

        درود ها فیروزه جان خندانک
        این شعر عالی جناب شاملو رو خیلی دوست دارم ..

        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۴۷
        درودتان باد دوست جانم 💗
        چه انتخاب نابی زنده باد جانا
        👏👏👏❤️
        شعر زخم قلب آبایی خندانک
        یعنی باید خود شاملو بخونه خندانک
        و صداش منعکس بشه تو فضا خندانک
        شاملو همیشه جاویدان و گرامی است
        و درقلبها ماندگارست خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۴۵
        درود و ارادت خواهر آگاه و ارجمندم بانو زند خندانک
        به‌به چه حسن انتخابی مرحبا خندانک سرتان سلامت
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۵۳
        درود بر برادر ارجمند ودانشمندم خندانک
        ممنونم خندانک
        سپاس از توجهتون خندانک
        به قول خودتون تنور دلتون گرم خندانک خندانک
        نیلوفر تیر
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۵۹
        درود مهربانوی ادیب خندانک چه حکایت آشنایی
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۵۰
        درودتان باد نیلوفر جانم 💖
        دقت کردین تمام این داستان ها، حکایت واقعی و معاصر بیشتر تاریخ هاست ...
        برایم هم جالبه و هم غمناک
        که چرا ما آدما درس نمی گیریم
        صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور قشنگت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۰۰
        درود فیروز جان خندانک
        دلیل درس نگرفتنمون ..تغییر نکردن افکار متاسفانه خندانک
        اگر مردمی اگاه داشته باشیم وبه جای خرافات وعقاید پوچ به مطالعه وارتقای تفکر بپردازند وضع این طور نمیماند .‌.
        هر بار حربه ای سر هم میکنند وبه خورد مردم میدهند واکثریت عوام هم خوش باور فکر میکنند بله دیگه جنت رو در پیش رو دارند.
        با این مطلبی که اشتراک گذاشتید یاد مناظره زمان ریاست جمهور افتادم ..بابا جلو رو خودمون یکدیگر رو دزد خطاب می کردند ..بعد بیشتر مردم رای دادند ..
        جالب تر این که تمام دزد ها شدند وزیر ورییس ..
        وباز بدبختانه خیلی از مردم ما سر رو در برف کردند ..
        بعضی اوقات انقدر حرص می خورم که چه کاری از دستم بر میاد ونمیتونم انجام بدم ..
        قبلا زیاد تو اجتماع میرفتم الان دو سه سال مگر برای موارد ضروری چون واقعا وقتی میام خونه با کوله باری از غم وغصه میام ..باور میکنی چند وقته تلویزیون روشن نکردم ..
        به امید روزهای پر از اگاهی خندانک ‌.
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۰۸

        سلام دوستان عزیزم من یکسری اطلاعات درمورد سرکارخانم سیمین بهبهانی شاعر گرامی ونویسنده عزیز کشور ما که روحشان شاد باشد جمع آوری کردم انشالله که مورد توجه واقع گردد
        سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ – درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳)، معلم، نویسنده، شاعر و غزل‌سرای معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در بیست کتاب منتشر شده‌اند.[۶] شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی همچون عشق به میهن، زمین‌لرزه، انقلاب، جنگ، فقر، تن‌فروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر می‌گیرند.[۶] او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.[۱۱][۱۲] سیمین بهبهانی، دو بار در سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۲، نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شد و همچنین، چندین جایزه بین‌المللی دریافت کرده‌ است.[۱۳]
        نام اصلی
        سیمین خلیلی[۱]
        زاده
        ۲۸ تیر ۱۳۰۶
        تهران، ایران
        درگذشته
        ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ (۸۷ سال)
        تهران
        آرامگاه
        گورستان بهشت زهرا[۲]
        آرامگاه شماره ۷۲
        لقب
        «بانوی غزل»[۳]
        «نیمای غزل»[۴]
        «شاعر ملی»[۵]
        «شیرزن ایران»[۶]
        پیشه
        نویسنده و شاعر
        زمینه کاری
        غزل‌سرا
        ملیت
        ایرانی
        در زمان حکومت
        پهلوی - جمهوری اسلامی
        سال‌های فعالیت
        ۱۳۱۸ تا ۱۳۹۳
        دلیل سرشناسی
        شاعر، غزل‌سرا و فعال حقوق بشر و جنبش زنان.
        تأثیرپذیرفته از
        نیما یوشیج
        همسر(ها)
        حسن بهبهانی
        منوچهر کوشیار
        فرزند(ان)
        علی[۷]
        حسین[۸]
        امید (دختر)
        پدر و مادر
        عباس خلیلی
        فخرعظمی ارغون
        جوایز
        جایزه انجمن بین‌المللی قلم مجارستان[۹]
        جایزه سیمون دو بووار برای آزادی زنان[۲]
        جایزه یک عمر فعالیت ادبی جایزه شعر خبرنگاران[۱۰]
        گفتاورد
        دوباره می‌سازمت وطن
        اگرچه با خشت جان خویش
        سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی در ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمده بود. وی فرزند عباس خلیلی[۱۴] (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و فخرعظما ارغون بود. میرزا حسین میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود، عموی پدر او و پدربزرگ او علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی است.[۱۵] پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن، رمان‌های متعددی را هم به رشتهٔ تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.

        مادر او فخرعظما ارغون (۱۲۷۷–۱۳۴۵ ه‍.ش) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم‌السلطان خلعتبری) از بطن قمرخانم عظمت‌السلطنه (فرزند میرزا محمدخان امیرتومان و نبیرهٔ هدایت‌الله خان فومنی) بود. فخر عظمی ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسوی را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در جمعیت نسوان وطنخواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامهٔ آیندهٔ ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به‌عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد. پدر و مادر سیمین که در سال ۱۳۰۳ ازدواج کرده بودند، در سال ۱۳۰۹ از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامهٔ آیندهٔ ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.سیمین بهبهانی در سال ۱۳۲۵ با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد. وی از این ازدواج دو پسر با نام‌های علی و حسین و یک دختر به نام امید دارد. ابوالحسن تهامی‌نژاد دوبلور و صداپیشهٔ ایرانی، داماد اوست.

        سیمین بهبهانی در سال ۱۳۴۹ از حسن بهبهانی جدا شد و در همان سال با منوچهر کوشیار، که در دوران دانشجویی با او آشنا شده‌بود، ازدواج کرد. کوشیار تیرماه ۱۳۶۳ در اثر عارضهٔ قلبی درگذشت.او سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد. سیمین بهبهانی سی سال (از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰) تنها به تدریس اشتغال داشت و شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.

        در سال ۱۳۴۲ خورشیدی او از اعضای اصلی انجمن ادبی ایران درآمد و جزو معدود زنان عضو این انجمن قرار گرفت.[۱۶]

        در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی درآمد. سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره می‌کردند. سیمین بهبهانی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ مدتی عضو شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران بود. او برای رادیو ترانه هم شعر می‌سرود. او در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت.

        خوانندگان بسیاری چون محمدرضا شجریان، لیلا فروهر، الهه،فرامرز اصلانی، اکبر گلپایگانی، داریوش، ایرج، عارف، سپیده، کورس سرهنگ‌زاده، رامش، عهدیه، سیما بینا، پوران، دلکش، مرضیه و… سروده‌های وی را خوانده‌اند.

        در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد. در همین سال سازمان دیده‌بان حقوق بشر نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را به وی اعطا کرد. در سال ۱۳۸۶ نخستین دورهٔ جایزهٔ بیتا برگزار و جایزه به سیمین بهبهانی اهدا شد.

        در ۷ شهریور ۱۳۹۲ جایزهٔ یانوش پانونیوش (Janus Pannonius) از سوی انجمن قلم مجارستان، در شهر پچ کشور مجارستان با حضور سیمین به وی اهدا شد. این جایزه شامل تندیس و پنجاه هزار پوند بود.[۱۷] در این مراسم، فرزانه میلانی مترجم آثار سیمین به زبان انگلیسی نیز حضور یافت.[۱۸]

        سیمین شعر معروف «دوباره می‌سازمت وطن» را در سال ۱۳۵۹ سرود. این ترانه توسط داریوش اقبالی خوانندهٔ ایرانی اجرا شد و همچنین شعر امشب اگر یاری کنی با صدای لیلا فروهر در سال ۱۳۹۱ اجرا شد.

        باراک اوباما رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا در پیامی تلویزیونی به ایرانیان به مناسبت فرارسیدن نوروز ۱۳۹۰، ترجمه‌ای انگلیسی از غزل دوباره می‌سازمت وطن سیمین بهبهانی را خواند.[۱۹]

        قدمعلی سرامی از دوستان سیمین بهبهانی شعر وی را اینگونه توصیف کرده‌است: «سیمین همان‌طور که نتوانست از شعر اجتماعی و غزل یکی را برگزیند و ناگزیر غزل خود را به اجتماع پیوند زد، نتوانست از میان نو و کهن نیز یکی را برگزیند؛ بنابراین کوشید تا این دو را نیز در هم بیامیزد و این آمیزش در غزل‌های او با ظرافت صورت گرفته‌است، منتهی در غزل‌های این دو مجموعهٔ پسین، سیمین قالب را از قدما وام گرفت و محتوا و اندیشه‌ها و مضامین را از روزگار خویش. او به‌جای این‌که قالب این خشت را در آتش بیفکند و خشت نو از قالب دیگر بزند، قالب کهنه را نگه داشت؛ اما خشت نو زد، به همین دلیل غزل‌های او به غزل‌های شاعران نوپردازی همچون نادر نادرپور، فریدون توللی و سایه نزدیک‌تر است تا به غزل‌های کهنه‌سرایان این سال و زمانه.»[۲۰]سیمین بهبهانی در سال ۱۳۶۷ و در بحبوحهٔ اعدام دسته‌جمعی زندانیان عقیدتی سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷ شعری را با عنوان "ای مادران" سرود.

        سیمین بهبهانی در تجمع اعتراضی جنبش زنان ایران در پارک دانشجو مورد حملهٔ مأموران نیروی انتظامی قرار گرفت. وی از مأموری که او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود، به قوه قضائیه شکایت کرد اما در نهایت به گفتهٔ نسرین ستوده، وکیل سیمین بهبهانی «پرونده بسته شد».[۲۱]

        «نه مرده‌ای، نه می‌میری
        همیشه زنده می‌مانی، حیات جاودان داری
        ندای خلق ایرانی.»
        سیمین بهبهانی در وصف ندا آقاسلطان.[۲۲][۲۳]

        سیمین بهبهانی در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۸۷، در اعتراض به «لایحه حمایت از خانواده» به‌همراه جمعی از فعالان حقوق زنان در مجلس شورای اسلامی حضور یافت و خطاب به نماینده‌ای گفت: «آقا جان من به شما رأی ندادم، چون اصلاً مجلس شما را قبول ندارم، اما آمده‌ام این‌جا به شما بگویم که به مردمی که به‌تان رأی داده‌اند، خیانت نکنید و اجازه ندهید مجلس لایحه‌ای را تصویب کند که به ضد زنان ایران است».[۲۴][۲۵]

        بهبهانی، در روز ۱۷ اسفند ۱۳۸۸، هنگامی که قرار بود برای انجام معالجات پزشکی و سخنرانی در روز جهانی زنان به پاریس برود، با ممانعت مأموران امنیتی روبرو شد. مأموران با توقیف گذرنامه‌اش در فرودگاه، به او اعلام کردند که «ممنوع‌الخروج است».[۲۶][۲۷] مترجم انگلیسی بهبهانی، فرزانه میلانی، از بازداشت و بازجویی چند ساعته از او در سن ۸۲سالگی و در حالی‌که تقریباً نابینا شده بود، ابراز شگفتی کرد.[۲۸]

        سیمین بهبهانی تا هنگام مرگ، ریاست افتخاری هیئت امنای کتابخانه صدیقه دولت‌آبادی را بر عهده داشت.[۲۹]سیمین بهبهانی که به‌علت بیماری قلبی ریوی در بیمارستان پارس تهران بستری بود، از ۱۵ مرداد در کما به سر می‌برد و سرانجام ساعت یک بامداد روز سه‌شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ خورشیدی، در سن ۸۷ سالگی درگذشت.[۳۰][۳۱] پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا در مقبرهٔ خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد.صبح جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ در مراسم تشییع و خاک‌سپاری سیمین بهبهانی جمعیت بزرگی از دوستداران و طرفدارانش به تالار وحدت آمده بودند. در این مراسم شخصیت‌های شناخته‌شده‌ای همچون محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، همایون شجریان، صدیق تعریف، ابوالحسن تهامی‌نژاد (دوبلور و داماد سیمین بهبهانی) و علی بهبهانی پشت تریبون رفتند و دربارهٔ او سخنانی گفتند. شهرام ناظری غزل «دوباره می‌سازمت وطن» و همایون شجریان غزل «رفت آن سوار کولی» سیمین بهبهانی را به آواز خواندند. در این مراسم حاضران بارها سرودهای «مرغ سحر» و «مرا ببوس» را با هم خواندند و در برخی مواقع با صدای دست، شعار «سیمین بهبهانی در دل ما می‌مانی» و «سیمین بهبهانی هویت ایرانی» را سر دادند.[۳۳] پیکر سیمین بهبهانی سرانجام در آرامگاه شمارهٔ ۷۲ بهشت زهرا (آرامگاه خاندان پدرش) به خاک سپرده شد.

        به ادعای داماد بهبهانی، او در وصیت خود گفته بود مرا یا در امامزاده طاهر کنار شوهر و نوه‌ام یا در آرامگاه خانوادگی کنار گور پدرم در بهشت زهرا به خاک بسپارید و فرزندانش گزینهٔ دوم را انتخاب کردند.[۳۴]

        اما بنا بر ادعای فریبرز رئیس‌دانا پس از مرگ سیمین بهبهانی در بامداد روز سه‌شنبه، فرزندان او برای انجام وصیت‌اش که دفن‌شدن در کنار همسر و نوه‌اش در گورستان امامزاده طاهر بود تلاش فراوان کردند. اما اجازهٔ دفن سیمین بهبهانی در این مکان که برخی اعضای کانون نویسندگان ایران همچون محمد مختاری و احمد شاملو نیز در آن آرمیده بودند، توسط شهرداری کرج و دولت داده نشد.[۳۵][۳۶] تلاش‌ها برای اجرای وصیت سیمین بهبهانی باعث شد تا پیکر او سه روز در بیمارستان بماند و روز جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ از مقابل تالار وحدت تشییع و در بهشت زهرای تهران دفن شود در حالی که پسر او قبلاً به خبرگزاری‌ها گفته بود سیمین بهبهانی از مقابل در خانه‌اش تشییع خواهد شد.[۳۷][۳۸]

        با یادداشتی که فریبرز رئیس‌دانا با ادعای انعکاس نظر کانون نویسندگان ایران در صفحهٔ فیس‌بوک خود منتشر کرد، اعضای کانون، مراسم تشییع سیمین بهبهانی را تحریم کردند.[۳۹] خبر تشییع پیکر سیمین بهبهانی از تالار وحدت باعث شد که تعدادی از شاعران سرشناس عضو کانون نویسندگان همچون سید علی صالحی و محمدعلی سپانلو در مراسم تشییع و خاکسپاری شرکت نکنند. رئیس‌دانا در جایی از نوشتهٔ خود مدعی شده بود: «سخنرانان در مراسم تشییع سیمین بهبهانی تعیین شده‌اند و از کانون نویسندگان، کسی اجازهٔ سخنرانی در این مراسم را ندارد.» او همچنین افزوده بود: «من و تقریباً همهٔ دوستان کانون به انتخاب خودشان با تو از همین‌جا بدرود می‌گوییم و به احترام نام بلندت که خاتون غزل آزادی و از سرداران کانون نویسندگان ایران بودی در مراسم فردا و هیچ‌یک از مراسم تحمیلی ریاکارانه از این دست شرکت نخواهیم کرد.».[۳۹]

        رئیس‌دانا در مصاحبهٔ بعدی خود گفت که «در این مورد، نظر شخصی خود را گفته و نمایندهٔ نظر کانون نبوده‌است». او افزود که «می‌دانم که تصمیم نهایی در این مورد با خانوادهٔ محترم ایشان است اما قرار محل تشییع و تدفین، بدون مشورت با اعضای کانون گذاشته شده و آگهی گردیده‌است
        شعرهای سیمین بهبهانی

        دوباره می‌سازمت وطن
        ویرایش
        دوباره می‌سازمت، وطن! اگرچه با خشت جان خویش
        ستون به سقف تو می‌زنم اگرچه با استخوان خویش
        دوباره می‌بویم از تو گل به میل نسل جوان تو
        دوباره می‌شویم از تو خون به سیل اشک روان خویش
        دوباره یک روزِ روشنا سیاهی از خانه می‌رود
        به شعر خود رنگ می‌زنم زِ آبی یِ آسمان خویش
        اگرچه صدساله مرده‌ام به گور خود خواهم ایستاد
        که بردَرَم قلب اهرمن زِ نعرهٔ آن چنان خویش
        کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
        چو کوه، می بخشدم شکوه به عرصهٔ امتحان خویش
        اگرچه پیرم، ولی هنوز مجال تعلیم اگر بُوَد
        جوانی آغاز می‌کنم کنار نوباوگان خویش
        حدیث «حُبُّ الوَطَن» ز شوق بدان روِش ساز می‌کنم
        که جان شود هر کلام دل چو برگشایم دهان خویش
        هنوز در سینه آتشی به جاست کز تاب شعله اش
        گمان ندارم به کاهشی زِ گرمی یِ دودمان خویش
        دوباره می‌بخشی ام توان اگر چه شعرم به خون نشست
        دوباره می سازمت به جان اگر چه بیش از توان خویش
        این شعر از مشهورترین غزل‌های سیمین بهبهانی است. بهبهانی این شعر را اسفند سال ۱۳۶۰ سرود و به بانوی قصهٔ فارسی، سیمین دانشور پیشکش کرد. این غزل در دفتر «دشت ارژن» سیمین بهبهانی به چاپ رسیده‌است. در سال ۱۳۸۲ داریوش اقبالی ابیاتی از این شعر را به آواز خواند که اثری بسیار موفق شد.
        یک متر هفتاد صدم
        یک متر هفتاد صَدُم افراشت قامت سخنم یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم
        یک متر و هفتاد صدم پاکیزگی ساده دلی جان دل‌آرای غزل جسم شکیبایی زنم
        زشت است اگر سیرت من خود را در آن می‌نگری هیها که سنگم نزنی آینه ام می‌شکنم
        از جای برخیزم اگر پر سایه ام بیدبنم بر خاک بشینم اگر فرش ظریفم چمنم
        یک مغز و صد بیم عصص فکر است در چارقدم یک قلب و صد شور هوس شعر است در پیرهنم
        بر ریشه ام تیشه مزن! حیف است افتادن من در خشکساران شما سَروم، بلوطم، چمنم
        ای جملگی دشمن من! جز حق چه گفتم به سخن؟ پاداش دشنام شما آهی به نفرین نزنم
        انگار من زادمتان کژتاب بدخوی و رمان دست از شما گر بکشم مهر از شما برنکنم
        انگار من زادمتان ماری که نیشم بزند من جز مدارا چه کنم با پاره جان تنم
        هفتاد سال این گُل جا ماندم که از کف نرود یک متر هفتاد صدم :گورم به خاک وطنم
        هرگز نخواب کوروش

        دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

        بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

        کارون زچشمه خشکید البرز لب فروبست

        حتی دل دماوند آتشفشان ندارد

        دیو سیاه دربند آسان رهیدو بگریخت

        رستم دراین هیاهو گرز گران ندارد

        روز وداع خورشید زاینده رود خشکید

        زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

        برنام پارس دریا نامی دگر نهادند

        گویی که آرش ما تیرو کمان ندارد

        دریای مازنی ها برکام دیگران شد

        نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد

        دارا کجای کاری دزدان سرزمینت

        بربیستون نویسند دارا جهان ندارد

        آئیم به دادخواهی فریادمان بلنداست

        اما چه سود اینجا نوشیروان ندارد

        سرخ و سپید وسبز است این بیرق کیانی

        اما صدآه و افسوس شیر ژیان ندارد

        کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید

        شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

        هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی

        بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد [
        کتاب شناسي
        سه‌تار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱)
        جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)
        چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵)
        مرمر (۱۳۴۱/۱۹۶۱)
        رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱)
        خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰)
        دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)
        گزینه اشعار (۱۳۶۷)
        دربارهٔ هنر و ادبیات (۱۳۶۸)
        آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹)
        کاغذین‌جامه (۱۳۷۱/۱۹۹۲)
        کولی و نامه و عشق (۱۳۷۳)
        عاشق‌تر از همیشه بخوان (۱۳۷۳)
        شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر
        با قلب خود چه خریدم؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶)
        یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵)
        مجموعه اشعار (۲۰۰۳)
        یکی مثلاً این که (۲۰۰۵)
        با مادرم هم‌راه ـ زندگی‌نامه خود نوشت[۴۲] (۱۳۹۰)
        شعر زمان ما (۱۳۹۱)
        مجموعه اشعار سیمین بهبهانی (۱۳۹۱)
        پرده پنهان ـ آشکار (مجموعه ترانه) (۱۳۹۶) انتشارات نگاه
        جوايز ها
        ۱۹۹۸ - جایزهٔ «هلمن-همت گرانت» دیده‌بان حقوق بشر
        ۱۹۹۹ - «مدال کارل فون اوسیتسکی»
        ۲۰۰۶ - جایزهٔ آزادی بیان اتحادیهٔ نویسندگان نروژ
        ۲۰۰۹ - شاعر برندهٔ جایزهٔ mtvU[۴۳]
        ۲۰۱۳ - «جایزهٔ شعر یانوس پانونیوس» از انجمن قلم مجارستان
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۰۱
        درودتان باد جناب کاظمی نیک ادیب گرانقدر 🌞
        چقدر عالی و جامع و بایسته کارنامه ی درخشان ملک بانوی ادبیات ایران زمین را
        به اشتراک گذاشته آید
        صمیمانه سپاسگزارم 🙏💎☘️🍃🌹🌺
        بسیاری از کارهای ارزنده ی ایشان و جوایز و افتخارات ایشان را نمی دانستم
        زنده باد👏👏👏👏👏👏
        پاینده باشید و سرفراز
        🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۰۲
        مزین شد این صفحه به نام تابناک سیمین
        🌹🍃☘️💖☘️🍃🌹
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۳۸
        درودبرشما استاد بانو گرامی وگرانقدر سرکارخانم سمیعی بزرگوار انجام وظیفه بود بنده کاری نکردم 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۳۷
        بی نهایت سپاسگزارم از زحمات بی دریغ وارزشمندتان
        از صمیم قلبم براتون بهترین لحظات شاد زندگی را همراه عزیزانتون آرزومندم
        آمین 🙏💫☘️🌸🌺🌹
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۳۲
        سپاسگزارم استاد بانو گرامی وگرانقدر 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        آذر دخت
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۵۰
        سلام سرکار خانم سمیعی
        درود بر شما
        غمگین ترین مجنون این شهرم
        وقتی حقیقت روی دستم جان سپرد و
        تنها سکوت از شهر بارید
        موفق باشید خندانک
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۳۶
        درودتان مه بانو آذردخت جانم 💖
        چه زیباست حضورتان گیانم 🌹🌸☘️
        و چه زیبا سروده اید نازنینم ❤️
        زنده باد 👏👏👏👏
        صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 💎🙏🌺☘️
        نویسا مانید وسبز وسرفراز و شادمان
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۱۰
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        مسعود مدهوش( یامور)
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۳۹
        درودتان بانو سمیعی ارجمند ادیب بزرگوار🌹

        روح بانو بهبهانی شاد و از شما بابت ارتیکل زیبایتان سپاسمندم🌹🌲🌳🌳🍂🍂💐💐🌸☘️☘️✍️⭐⭐☄️☄️☄️☄️
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ۲۲:۵۵
        درودتان باد جناب دکتر مدهوش ادیب گرانقدر 🌞
        صمیمانه سپاسگزارم از حضور و توجه ارزشمندتون 🙏🌹🍃🌺🌸💎
        یادشان تا همیشه سبز و جاوید باد 🍃🌹🕊️💫✨
        خوشحالم مورد پسندتون واقع شده است،
        سرفرود مهرتانم 💫🌸🌺🌟💠🌹🍃
        نویسا مانید وسبز وسرفراز
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۱۰
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        فیروزه سمیعی
        سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۱۰
        بی نهایت سپاسگزارم 🙏💎🌹🌸🍃☘️
        جناب کاظمی نیک ادیب گرانقدر 🌞
        از همراهی ارزشمندتان
        ،☘️💎🙏🌹🌸
        نویسا مانید وسبز وسرفراز و شادمان
        🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍀
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3