×
برای آنکه دلم یاد آسمان نکند
اشعار و زندگینامه زنده یاد بهمن کرم الهی
نگاهی کوتاه به زندگی بهمن کرم الهی
بنام خدایی که در این نزدیکی است
در یخبندان 26 بهمن ماه سال 1352 دیده به جهان گشود.لحظه لحظه های کودکی را در کوچه پس کوچه های گرداب سنگی خرم آباد گذراند تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به زادگاه و اصالتگاه خویش«الشتر» پای نهاد. به آنجا که خاستگاه خورشید بود و عطر گل پونه هایش آرام بخش روح و جان.به مهد عرفان و شعر لرستان.آنجا که بزرگانی چون ملا منوچهر کولیوند و ملاحقعلی سیاهپوش جز دل به دریای دوست لب به مدح هیچ سلطانی تر نکردند.
مه مدح او شهی مکم که مدح او خدا وتی و خمسة نبی و نص خدا جدا جدا وتی
علی نبی، نبی علی، ژ نورواحدن جلی دوبین ژ راه أحولی دوتا وتی خطا وتی
و این خصلت آزادگی سینه به سینه در قاب ذهن و دل بهمن نقش بست که تنها مداح او باشد و جز دل به نام دوست لب به مدح هیچ سلطانی تر نکند تا آزادگی اندیشه ی شعر او باشد.
دریا به نام تو می گذرد مولا موج از کلام تو می گذرد مولا
خالی ترین دقایق این عالم از ازدحام تو می گذرد مولا
دوران دبستان را در روستای سیاهپوش آغاز کرد.در سرما و یخبندان زمستان فاصله ای را می پیمود که هیچ عاشقی برای رسیدن به معشوق خود این ریاضت ها را نمی کشید.اما این تنها گوشه ای از عشق و علاقه ی او به آموختن بود.دوران ابتدایی و راهنمایی را با تمام مشکلات و ناملایمات زندگی با موفقیت سپری کرد به گونه ای که از موفق ترین دانش آموزان استان بود.
آن روزها چشمم که بوی خواب می داد گهواره ای آرامشم را تاب می داد
دفترچه ی مشقم پر از نام کسی بود نامی که طعم واژه های ناب می داد
می آمدم از مدرسه با یک بغل بیست مادر وجود تشنه ام را آب می داد
تا تلخ ترین روزهای زندگی سپری شود.روزهایی که قحطی احساس بود و "تنها اجل احوالپرس حال ما بود"
کابوس هر سال آمد و این بار با خود برد گاومان را،آنکه تنها مال ما بود
تا دیگر دلیلی حتی برای ماندن نباشد و سبب کوچ را آغاز شده تا در سردترین روز پاییز سال 1372 خاک خود را به قصد و دیار غربت ترک کند.
میم که بچم ویره ولاتی هنی وخت سفر همسفرم گم بیه
و لحظات تنهایی و غربت را چشم انتظار سپری کرد بی آنکه روزی آشنایی بر سرای دلش دق الباب کند.
بس که چیمم ها و ری تا دوسی بای اسبیکو إی ور نظرم گم بیه
هامه خریوی و نیرم آشنا ری که مچو ویره شیه رم گم بیه
اما درد و غبار غربت مانع از آن نشد تا بهمن دانش آموز برگزیده سال های 74،75و76 مسابقات فرهنگی هنری کشور شود.
در آن سالها با ورود به انجمن شعر شهرستان درود پای در جاده ی شعر نهاد تا روح خود را بدان وسعت بی پایان رساند.و با سرودن شعرهای ناب نام خود را بر پیشانی آسمان شعر روشن کرد.
بهمن با آوردن ترکیبات، مضامین و ردیف های نو در شعر خود گام در راهی نهاد تا بعد از مرگش از او به سهراب ثانی یاد کنند.چون او شعر را می فهمید و به معنای واقعی انسان رسیده بود.
خسته ام ز مردمی که نامشان عروسکی است مردمی که لحن هر کلامشان عروسکی است
و یا شاید او شعر را بلند ترین فریاد می دانست برای اعتراض به بی دردی انسانها.
به کسی چه اگراین دوره پر از بی دردی است به کسی چه اگر این شهر پر ازنامردی است
به کسی چه اگراین خانه به نان محتاج است یا که همسایه گرفتار غم بی مردی است
به کسی چه اگر این مرد گدا بی خانه است همه ی عمر گرفتار شب و شبگردی است
و این همان رسالتی است که شاعر عهده دار آن است.چرا که شاعر پیغمبر زمان خویش است و باید مردم را با خنده ها و اشک های زمان خود آشنا سازد.همان گونه که بهمن مرگ را در بیشتر شعرهای خود زیبا سروده بود.
به من نگو بمان بمان دلم گرفته از زمین صدای مرگ می دهد گلوی تیغ دیده ام
زمین آنقدر در مادیات فرو رفته است که مرگ شیرین تر از زندگی است. و این برخاسته از روحی وسیع بود که هیچ تعلق خاطری به دنیا و زیباییهای ظاهریش نداشت.
دستی بفرست تا رهایی بدهد حرفی که نشان آشنایی بدهد
با دست کریم خود نشانی بفرست راهی که نشانه ای به جایی بدهد
در سالهایی که مسؤلیت انجمن ادبی شهرسان درود را عهده دار بود، پاکی و صداقت و امانتداری او را به شخصیتی دوست داشتنی در بین دوستان و هنرمندان مبدل کرد.تا سادگی و بی آلایشی او زبانزد همگان شود.
با هر آیینه ای افتاده سخن می گویم روستا زاده ام و ساده سخن می گویم
اما همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد. چرا که در ظهر سوزان شانزدهم تیر ماه 1380 بهمن چون کبوتری که بر صفحه ی سفید دفترش کشیده بود از میان ما پرواز کرد تا ما را با آواری از تنهایی و غربت رها سازد.و من هر شب به شوق دیدارت سر به بالین می نهم اما کابوس دفتر بی شعر و آسمان بی پرنده رهایم نمی کند.
چه خوب پریدی قفس دنیا را
چه سخت است داغ عزیز ..امیدوارم روحش شاد ویادش گرامی باشد.