سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 26 آبان 1403
    15 جمادى الأولى 1446
      Saturday 16 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۲۶ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        برگردان شعرهایی از دریا حلبچه‌ای شاعر کورد عراقی
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۵۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۸ | نظرات : ۲

        ▪پنج شعر از دریا حلبچه‌ای با برگردان زانا کوردستانی 

        (۱)
        [پدر جان!] 
        پدر جان!
        عید در راه است  
        نرم‌نرمک می‌آید  
        مردم در پی تهیه‌ی مایحتاج‌های خود هستند 
        دل من هم تنها، دیدارت را احتیاج دارد 
        و دست به دعا شده و هزار و یک دعا برای دیدنت کرده است.  
        ...
        پدر جان!
        کمی به عید مانده
        یک یا دو هفته دیگر می‌آید
        و ایام عید شیرین خواهد بود
        اما چشمان من برای شیرینی چهره‌ی تو گریان خواهد بود.
        ...
        پدر جان!
        من دختر کوچولوی پیشین تو نیستم 
        برای لباس تازه گریه نمی‌کنم 
        برای عیدانه از مادرم بهانه نمی‌گیرم
        خانه به خانه برای نقل و شیرینی نمی‌روم
        لب‌هایم را با خوردن شاه‌توت قرمز نمی‌کنم 
        یادت افتاده‌ام
        در فکر و خیال خودم برایت گریانم 
        چرا دیگر ناپیدایی؟!.
        ...
        پدر جان!
        می‌گویند خداوند بسیار مهربان است 
        تو پیش خدایی، می‌دانم!
        می‌توانی به خدا بگویی، اجازه‌ی بدهد که بیایی؟!
        تا همگی با هم، در کنار مادرم باشیم 
        و این عید را برایش تبدیل به بهترین عید کنیم.
        ...
        پدر جان!
        تو برگرد
        عهد می‌بندم از تو هیچی نخواهم 
        لباس و کفش تازه از تو نمی‌خواهم 
        عیدانه هم ازت نمی‌گیرم
        قول می‌دهم 
        آنقدر با آمدنت نگاهت کنم
        عید که شد
        دیگر بهانه‌ای نداشته باشم...
        قول می‌دهم 
        جز آغوشت 
        هیچ چیز از تو نخواهم
        قول می‌دهم.
        ■□■
        (۲)
        جلوی خیالات مرا نگیر
        بگذار که همچنان غرق اندیشه‌های خودم باشم
        کودک بازیگوش روحم
        به خیالاتش دل‌خوش است.
        ...
        فکر می‌کنم که در آغوشت هستم
        دستت را در دستانم گرفتم
        دلم هم مانند کودکی
        در خوابی آرام فرو رفته‌ است.
        ...
        می‌دانم افراد زیادی هستند که 
        برای زیبایی‌ات شعر بسراید
        اما هیچ‌کدامشان به مانند من با جان و دل
        برای دوست داشتنت نمی‌سرایند.
        ...
        افراد زیادی خواهند آمد و سبد سبد 
        گل‌ خواهند فشاند سر راهت را
        اما گمان اشتباه نبری که آنها مانند من 
        از قد و بالای رشیدت تعریف بکنند.
        ...
        می‌دانم صداهای زیبای بسیاری هست 
        که هوش و فکرت را می‌ربایند 
        اما هیچ صدایی نخواهی شنید 
        که همچون صدای من، تو را سرمست و مدهوش کند.
        ...
        کلمات عاشقانه‌ی بسیاری هست
        که روح تو را سرگشته و شیدا می‌کنند
        امکان ندارد که هیچ‌کدام مانند من
        چون مریدی مخلص تو را دوست بدارد.
        ■□■
        (۳)
        من در تعجب‌ام!
        مردم می‌گویند 
        شبی هست که 
        بلندترین شب سال
        در چهار فصل سال است.
        ...
        پس چرا برای من 
        نه فقط یک شب 
        بلکه تمام شب‌ها 
        در نبودنت 
        شب یلدا شده‌ است؟!
        ...
        بگو که دوری من
        چنانت کرده
        که چهار فصل سال برایت، همیشه یلداست
        یا اینکه یلدا در عشق تو
        فقط یک شب نیست که تمامی یابد.
        ...
        برای دیدن تو
        شهر را خالی خواهم کرد در شب یلدا
        دروازه‌های آمد و شد را 
        می‌بندم در زمانه‌‌ی نابهنگام
        هر روشنایی را خاموش خواهم کرد
        که چهره‌ی تو را نمایان می‌کند
        من به دیده‌ی جان تو را می‌بینم 
        به چه کارم آید، روشنای دیده و سوی چشم
        کاش یک سال یلدا باشد
        نه فقط یک شب در سال.
        ■□■
        (۴)
        [نامه‌های ریحانه] 
        از سر بیکاری می‌خواهم نامه‌ای بنویسم
        اما توان ندارم 
        تنها نیاز به این دارم که یک‌بار دیگر 
        تو را ببینم.
        ...
        تا برایت بنویسم: بیمارم!
        و تو به من بگویی: چرا؟!
        - عجله کن، برگرد کنارم،
        من فقط با آمدن تو خوب می‌شوم!
        ...
        وقتی آمدم
        تمام پنجره‌ها را ببند
        پرده‌ها را بکش
        تا من یک‌ریز ببوسمت!
        نکند آفتاب دزدکی نگاهمان کند.
        ...
        اگر بخواهی 
        من همیشه مهمان تو می‌مانم
        اجازه بده که بمانم و 
        از اینجا نروم!
        راه بده تا قبل از مرگ، آغوشت را از خودم پر کنم.
        ...
        گرچه می‌دانم هرگز اتفاق نخواهد افتاد
        اما دوست دارم تو همیشه برای من بمانی
        تا زمان مرگم.
        ...
        دلم آگاه است
        امروز می‌بوسی مرا،
        لب‌هایم (از سر شوق) به لرزش افتاده‌اند.
        ...
        اگر زندگی با تو خواب پریشانی هم باشد
        بگذار به دراز ا بکشد.
        ...
        دلم چیزی نمی‌خواهد
        اما تحمل ندیدنت را نخواهم داشت.
        ...
        چرا که بی‌تو می‌مانم
        آنچنان تنها می‌شوم که پرسیدنی نیست!
        تنهاتر از خدا می‌شوم.
        ■□■
        (۵)
        [گویا] 
        عزیزم گویا که دلتنگم شده‌ای؟!
        به این خاطر است که احوالت را نمی‌پرسم 
        خدا می‌داند که بعد از مرگ هم 
        دیگر در طلب عشق، دست دیگری را نخواهم گرفت.
        ...
        عزیزم گویا نمی‌دانی و 
        خیالات عجیبی با خودت کرده‌ای!
        نمی‌توانم خودم را به نادانی بزنم  
        و متوجه نشوم چه کسی مرا کم دوست دارد.
        ...
        عزیزم گویا چنین شنیده‌ای؟!
        که من بعد از رفتنت، دوباره عاشق شده‌ام!
        نه! مگر در این زندگی چند نفر مثل تو پیدا می‌شود؟!
        و من خوش باشم بعد از تو تا زمان مرگ.
        ...
        بعد از آن همه عاشق شدن
        فکر نکنم که فراموش کرده باشی عزیزم
        تو کسی بودی که من بخاطرش زنده بودم
        و از خودم بیشتر دوستش می‌داشتم.
        ...
        عزیزم نکند دلت، تنگ من بشود!
        تحمل دلتنگی تو را ندارم!
        از زمان آشناییمان تا حالا 
        فقط برای تو بودم و فقط برای تو می‌میرم.

        شعر: #دریا_حلبچه‌ای (شاعر کورد عراقی) 
        برگردان: #زانا_کوردستانی 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۳۲۸ در تاریخ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        يکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۳۷
        خندانک
        هواجان جاویدان
        يکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۱۰
        🏵️🍃 درود دوست گرامی 🍃🏵️
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7