سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 14 مهر 1403
  • روز دامپزشكي
2 ربيع الثاني 1446
    Saturday 5 Oct 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      شنبه ۱۴ مهر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      حسن روشان شاعر بجنوردی
      ارسال شده توسط

      لیلا طیبی (رها)

      در تاریخ : يکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۱۱
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۶۴ | نظرات : ۱

      آقای "حسن روشان" یکی از شعرای کورد خراسان شمالی،  صاحب کتاب چیکسای (منظومه کوردی کرمانجی) و دارنده‌ی سرو بلورین ششمین جشنواره بین المللی شعر فجر، در سال ۱۳۵۴ خورشیدی در روستای قزل قان بجنورد به دنیا آمد. 
      وی مدرك كارشناسی خود را از دانشگاه آزاد شیروان در رشته زبان و ادبیات فارسی گرفت و تحصیلات خود را در همین رشته تا مقطع كارشناسی ارشد ادامه داد.
      وی معتقد است شعر یك حس و قابلیت درونی است كه روح انسان به خودی خود به سمت آن حركت می‌كند و حوادث موجود تنها زمینه‌ساز آن هستند.
      وی از دوران دبیرستان سرودن شعر را آغاز كرد و به دو زبان فارسی و کوردی كرمانجی شعر می‌گوید و بیشتر در زمینه‌ی غزل معاصر به سرودن اشعار می‌پردازد.
      ▪کتاب‌شناسی:
      - گزاره‌های ناگزیر - ۱۳۸۳ - (گزیده‌ای از شعر امروز شاعران بجنورد) 
      - جنگل جدال قیچی اعداد بود و مه - ۱۳۸۴ - (مجموعه‌ای از غزل و مثنوی‌ها) 
      - موسیقی شعر شاملویی - ۱۳۸۴ - (نقد و بررسی و تحلیل شعر نیمایی و آزاد ایران) 
      - حدیث ماه و نخلستان - ۱۳۸۶ - (گزیده شعر دفاع مقدس با همكاری اباصلت رضوانی - گزیده شعر امروز شبه قاره؛ به زبان اردو و انگلیسی بوده كه به فارسی ترجمه شد) 
      - چیکسای - ۱۳۸۹ - شعر کوردی کرمانجی  
      - میقات ماه - ۱۳۹۰ - شعر 
      - زخم ریتون - ۱۳۹۱ - شعر 
      - منظومه دوچنار
      - سمفونی قطره ها (گزیده شعر کوتاه خراسان شمالی) 
      و...

      ▪نمونه شعر:
      (۱)
      [برای بی‌قراری‌های مادرم] 
      این بار هم تو ماندی و این تک درخت پیر 
      با مویه‌ی مردفِ غوكان آبگیر 
      تنهاتر از پرنده در ناگهانِ برف 
      مثل درخت در شب تنهایی کویر 
      تو مانده‌ای و غربت شب‌های بی‌کسی 
      تو مانده‌ای و حسرت ایام دور و دیر 
      گاهی به سمت جاده تو را خیره می‌کند 
      این شیهه‌ها و قشقرق مادیان پیر 
      اما دوباره زوزه‌ی باد است و دودلاخ
      پیچیده در صدای شغالان سردسیر 
      این بار هم مسافرت آری نیامده است 
      تو گریه می‌شوی که: «ای زن برو بمیر» 
      دلتنگیِ تو را به لب چشمه می‌برد 
      این کوزه‌ی سفالی در سوز زمهریر 
      بر قامتِ نحیف تو هاشور می‌خورد 
      شلاق بادهای گذرهای بادگیر 
      یادش به خیر! بازیِ گرگم به گله و - 
      هر روز را دویدن با تو از این مسیر 
      تو گرگ می‌شدی و به دنبال بره‌ات
      هوهو كنان میان علف‌های آبگیر 
      دیشب دوباره باز به خواب من آمدی 
      با بوی نان تازه و آغوز و گرمسیر  
      با چارق قدیمی و قنتوزِ هفت رنگ  
      با شیلوار کردی و پیراهن حریر 
      آغوش می‌گشایی و از خواب می‌پرم -
      پرواز ناگهان کلاغ و صدای تیر 
      یک روز باز سرزده از راه می‌رسم  
      یک روز مثل آن‌همه ایام ناگزیر 
      مادر سلام آمده‌ام با تفنگ پر 
      مادر سلام، آمدم، اما چه قدر دیر.
      (۲)
      دوباره فرصت خیس دو استکان، با تو 
      و چتر و کوچه و باران همچنان، با تو  
      غروب ریخته در خلسه‌های سبز درخت 
      و ماه دف شده در متن آسمان، با تو  
      حضور داری، در اضطراب عقربه‌ها 
      تپیده ساعت شب‌های عاشقان، با تو  
      سلام! خانم یک‌شنبه‌های بارانی!
      چه قدر روز قشنگی است! می‌توان با تو... 
      ن...ن... نشست به صرف غروب و چای و غزل
      اگر امان دهد این لکنت زبان، با تو  
      غروب چای، غروب پرندگان غریب 
      غروب حل شده در جان استکان، با تو  
      کسی گرفته‌تر از کوچه‌های شرجی رشت 
      نشسته در گذر چشم این و آن، با تو  
      تمام دلهره‌ها را دویده و حالا 
      نشسته است، در این گوشه جهان، با تو  
      - جهان پوچ، جهان... (سه نقطه)های کثیف 
      جهان این همه فعل نمی‌توان با تو -  
      نشسته است، به صرف سکوت‌های غلیظ 
      دوباره مرد علیرغم دیگران با تو  
      تمام ثانیه‌ها، راس ساعت هرگز 
      سوال ریخته در چشم عابران، با تو  
      سکوت چوبی یک صندلی، دو پلک کبود
      و باز رفتن از این متن، ناگهان با تو.
      (۳)
      [هیچ] 
      روی دستِ کوه، نعشِ جاده‌ای مانده است و هیچ 
      گام‌های از نفس افتاده‌ای مانده است و هیچ 
      زیرِ یالِ عاصی‌ی اسبانِ ناآرامِ ایل 
      خفّتِ سنگینی‌ی قلّاده‌ای مانده است و هیچ 
      در سکوتِ ناگزیرِ قلّه‌های بی‌پناه 
      زوزه‌ی گه‌گاهِ گرگِ ماده‌ای مانده است و هیچ 
      از غرورِ سبزِ جنگل در مصافِ بادها 
      دارهای تن به ذلّت داده‌ای مانده است و هیچ 
      تاک‌ها خشکیده‌اند و دورِ سرمستی گذشت 
      تلخی‌ی جامِ تهی از باده‌ای مانده است و هیچ 
      از غرورِ خسته‌ی ما زیرِ بارِ این و آن 
      قامتی خم، گردنِ آماده‌ای مانده است و هیچ 
      قبله را از بس که چرخاندم خدا از دست رفت 
      از مسلمانی فقط سجّاده‌ای مانده است و هیچ 
      چشم می‌مالیم و می‌بینیم در دستانِ ما 
      سکّه‌های از رواج افتاده‌ای مانده است و هیچ.
       
      (۴)
      تکلیفِ چشم‌های تو، روشن نبود، بود؟
      یعنی حضورِ پلکِ تو با من نبود، بود؟ 
      بینِ من و تو، هر چه که پیش آمد و گذشت 
      چیزی به نام عشق، یقیناً نبود، بود؟ 
      سیگار... پرسه‌های معلّق... غروبِ رشت...
      شاید قرارِ ما نرسیدن نبود، بود؟ 
      یادش به خیر! ناز و غزل بود و شوق و شرم
      در واژه‌ها توانِ سرودن نبود، بود؟ 
      غیر از من و تو هیچ کسی در تبِ غروب
      در کوچه‌های سایه و روشن نبود، بود؟ 
      آغازِ انتشارِ تو در دست‌های من 
      چیزی ورایِ گفتن و دیدن نبود؟ بود 
      موسیقیِ حضورِ تو در انحنایِ شب 
      تکرارِ تن تـ تن تـ تـ تن تن نبود؟ بود 
      نا مهربان! چه بر سرم آورده‌ای؟ ببین 
      دل بود آنچه بردی، آهن نبود، بود؟
      ***
      حالا تمام خاطره‌ها را مچاله کن 
      این مرد نیز، عاشقِ یک زن... نه، بود، بود.
      (۵)
      من آمدم، ردیف کن امشب بساط را
      با حس و حال و ناز، بچین سور و سات را
      انگور‌ِ هفت ساله به جامِ لبت بریز 
      بر سفره جای نان، بنشان گونه‌هات را 
      از چشم‌های خویش بیاور برای من 
      خشخاشِ"بلخ" و شیره‌ی نابِ "هرات" را
      بگشای تکمه‌های تنت را که پر کند 
      عطرِ انار و سیب، تمامِ حیاط را
      امشب، شب من است برایم عرق بریز 
      بگذار بی‌خیال شوم کائنات را 
      بشکن تمام آینه‌ها را که هیچ کس  
      جز ما دو تن نبیند این ارتباط را
      حتی "بنان" برای من امشب غریبه است  
      بگذار بشنوم‌ فقط امشب صدات را
      همسایگان وظیفه‌شناس‌ند و معتقد 
      مد نظر بگیر کمی احتیاط را...

      گردآوری و نگارش:
      #لیلا_طیبی (رها) 
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۱۳۵ در تاریخ يکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۱۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      حمیدرضاسیستانی  تخلص آدم
      يکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۴۱
      درودبرشما بسیار عالی
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1