يکشنبه ۲ دی
فردا فراموشت میکنم
ارسال شده توسط یگانه بیات در تاریخ : دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۲:۵۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵۳ | نظرات : ۰
|
|
راستش رو بخوای دیگه خسته شدم خسته شدم از فیلم بازی کردن خسته شدم از تظاهر کردن اینکه دیگه دوست ندارم
از اینکه وانمود کنم همه چیز بدون تو خوبه نه اصلا هم هیچی بدون دیدن تو خوب نیست من کل وجودم تک تک سلول های بدنم درد میکنه قلبم هی التماس میکنه میگه اون نمیاد تو برو اما مغزم کار های قبلی ات رو یادآوری میکنه حماقت های منو یادآوری میکنه یادم میاندازد چه احمقانه همش من دوست داشتم و من اومدم
...............................................
میدونی دیگه نا امید ام ازت چون میدونم امشب هم ازت خبری نمیشه قرار نیست یهو بیایی و تموم کنی این دردام رو درسته من ساکت موندم و هیچی نگفتم وقتی تورو با یکی دیگه دیدم اما کور که نبودم کاش اون لحظه خدا منو کور میکرد و نمیدیدمت بنظرم حرام است هزار خطبه هم بین تو و او بخوانند آخه تو باید دلبر بی دل من باشی نه عاشق یکی دیگه اره شاید قیدت رو بزنم اما چشم دیدن تورو با یکی دیگه ندارم میفهمی
...............................................
من باهات قهرم ولی خوب وقتی نمیبینمت انگار دنیام تاریکه این حالم رو من هیچوقت آرزو نکردم و آرزو میکنم هیچکسی این حال رو نداشته باشه یه تو منو ناراحت کردی کل دنیا هم نتونست شادم کنه مگه من از این دنیا چی میخواستم سرم با یه کاری گرم باشه دلمم با تو همین خواستم انقد زیاد بود؟!؟
_یگانه بیات
...............................................
میگم دلبر بی دلم میدونی من حتی یه روزم بدون فکر تو نگذروند ام من یه اقیانوس بودم که پر از عشق توعه اما از کجا میدونستم تو لجن دوست داری دردناکترین حس دنیا اینه کسی رو که دوست داریش بود و نبود تو واسش مهم نباشه واس اش بی اهمیت باشی حتی یه بارم بهت فکر نکرده باشه حتی یه لحظه هم دوست نداشته باشه ...
...............................................
دیگه فشار روانی روم نیست کاملا نفوذ پیدا کرده توم دیگه کسی تو زندگی من دخالت نمیکنه قشنگ من تو دخالت های مردم زندگی میکنم دیگه هیچ چیز مثل سابق نیست همه جا تاریک و سیاه اره خب منم میخندم گاهی اوقات اما نه اندازه تو میدونی من که نفرین ات نکردم از قدیم گفتن برای کسی بمیر که واست تب کنه میگم دلبر بی دلم من میمیرم واست فقط خدا نکنه تو تب کنی اما خب میترسم نفرین مادرم بگیرتت
...............................................
از یه بزرگی پرسیدم جهنم کجاست خیلی دوره نه ؟؟ گفت نه اتفاقا ممکنه خیلی نزدیک اش باشی تو اگه یکی رو دوست داشته باشی که اصلا بهت فکر نمیکنه وسط جهنمی راست میگفت من الان وسط جهنم ام یه جهنم تاریک و ترسناک! و باز من احمقانه منتظر اینم تو نجاتم بدی مگه میشه کسی که آدم رو به جهنم برده آخر حال بدش رو خوب کنه اما اشکال نداره تو بیا اصن باهم بریم تو جهنم من قول میدم اونجا رو برات بهشت میکنم انقد دوست میخوام داشته باشم که همه حسرت مون رو بخورن انقد خوشبخت ات میکنم که نگو فقط تو بیا باشه بدون دیدنت زندگی کردن سخته
...............................................
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۲۱۱۶ در تاریخ دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۲:۵۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.