سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 21 آذر 1403
    11 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 11 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۱ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حسرت. پرواز
        ارسال شده توسط

        طوبی آهنگران

        در تاریخ : جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۵۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۹۶ | نظرات : ۴

        با سلام 
        لحظه ما می شود که به زندگی. فکر می کنم
        ان را بیشتر بی معنی  و فانی می بینم 
        باز به خود می گویم مگر با. اندیشه. ای ماند ه گار 
        زندگی را زنده نگه دشت
        اما. قصه  ی امروز
        روزی مردی جنگلی  که در  دشتها. رفت. آمد  داشت
        لونه ی عقابی را خراب و متلاشی. می بیند 
        چند تخم در لونه. بوده. که بر می دارد  و به منزلش که در کنار
        ده. بوده می آورد  و آنها را درجای گاهی که مرغی را برای جوجه 
        خابانده بود می گذارد 
        بعد از بیست روز که. جوجه  های مرغ از تخم. بیرون می 
        آیند فقط یک جوجه. عقاب  تولد می شود 
        این جوجع عقاب با جوجه های مرغ خانه گی  پرورش و بزرگ می شود 
        مثل  آنها. آرام بدون. تمرین. پرواز   وتمرین. شکار 
        با آنها عادت می کند و دانه ی آماده ای که بهش می دادن را می خورده 
        حال عقابی که به شکار بچه آهو  و خرگوش  و مار بوده 
        از هر نوع حیوانی مانند سگ و گربه. می ترسید
        یک روز در آسمان. عقابی را می بیند که که پرواز کنان 
        به بالای. دختان و نزدیک به ابر ها  جلان می زنند 
        به. جوجه. هم سال خودش می گوید نگا ه کن او تا کجا پرواز 
        می کند بیا ما هم با آنها بپیوندیم 
        جوجه می گوید ما مرغ ق خانه گی هستیم تو که عقابی 
        باید  مثل آنها پرواز کنی  و برای غذا. هم به شکار روی 
        جوجه عقاب هوای پروز به سرش فتاد  هرچه تلاش کرد 
        که پرواز کند 
        نتوانست تا می آمد از یه بلندی بپرد ترس وجودش را می
        گرفت 
        هر چه تلاش کرد نتوانست  پرواز کند. دیگر دور شده بود
        او مثل مرغ خانه گی. پرورش. یافته. بود 
        ولی هر روز به حسرت پرواز با آسمان نگا ه می کرد 
        و از ناتوانی خودش اشک می ریخت

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۹۲۴ در تاریخ جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۵۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1