پنجشنبه ۱۷ آبان
ثریا خلیقخیاوی
ارسال شده توسط لیلا طیبی (رها) در تاریخ : پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۵۶
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۱۱ | نظرات : ۷
|
|
ثریا خلیقخیاوی شاعر، مترجم و نویسندهی مشکینشهری زادهی تیرماه ۱۳۵۳ خورشیدی است. او دیپلم را در رشتهی تجربی در مشکینشهر (خیاو) اخذ کرده و بعد تحصیلات خود را در شهرهای تبریز و اردبیل تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات ادامه داد. او دبیر ادبیات مدارس اردبیل است.
ثریا خلیق تاکنون دو کتاب چاپ شده دارد؛ که آخرین آن «دختر شهر یئری میباشد» که در قالب شعر سپید سروده شده است. میتوان گفت خلیق در این کتاب، روایت و تاریخ و شعر را با هم تلفیق کرده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
هالای چکن قایالار
گورولداییر حوزون
قولومداکی ساعاتی یئره آتاراق
قاچیرام قارغالیقدان
پیلله پیلله ائنیرم ایچیمه
قاپینی ایکی اللی بوتون گوجومله باغلاییرام؛
گؤزومون ایچینه باخیر قاپی
آنلاییر منی!
***
ایچیم
قورونموش، ال چاتمایان بؤلگه
اطرافی هؤرولوب هالای چکن قایالارلا
بورادا هئچ چئشیت باغلانتی ممکون دئییل
یالنیز شعر اولاشیمی وار
بورادا اسکی دن بیر دیزه چکنده
دونیا ایشیقلاناردی
بوراسی تانری تار چالان یئر
بیر شعر آلیشدیریرام
اوزاقلاشیرام ساختا سالخیم سؤیودلردن
یاخینلاشیرام ان گووندیییم سنه
سن،
شعرلرین دایانمایان اورهیی...
اویاغام و یوخودا
یوخودایام و اویاق
تار چال آییلیم دوستوم!
تانیییم تانینمایانلاری
قارا قویولاری
داشیل ویجدانلاری
تار، تانری، سن
سن، تانری، تار
قاپینی آچمام گرک؛
گوون نفس نفس نفس... یاییلمالی
سن وارسان
ثریانین گوون تانریسی
بیر پیلله، ایکی پیلله، اوچ...
گوزلریمی یومورام
قوِللاریمی آچیرام
گونشه ساریلیرام
تااااار چاااال...
(۲)
لال
زنده لال و مرده لال و بغض لال و حرف، لال
واقعیت مثل گنجشکی است زیر برف لال
نمرههایم چند شد گفتم، صدایی زرد گفت:
فعل لال و امتحان لال و قلم در صرف، لال
نورها کورند، مجبورند، محصورند... آه!
شهر لال و شیوه لال و فکرهای ژرف، لال
میز صبحانهست و من شبنامه میخوانم چرا؟
صبح لال و میز لال و تکههای ظرف، لال
گاه باید راز دل را زیر آب، آتش کشید
نغمه لال و نعره لال و آب لال و حرف لال...
(۳)
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شد
چشم تو شعر... هستی من نیز شعر شد
عطر دلت رسید و دلم را فرا گرفت
گلهای سرخِ روی دل میز، شعر شد
پاییز گفت: عشق حرام است!!... خندهمان؛
در پیش چشم لشکر پاییز، شعر شد!
من عاشق صدای تو؛ یک شهر محو ما
با شوق حرفهای تو، هرچیز شعر شد
شالی که دور گردن من بود، باز شد
حسی که از هوای تو لبریز... شعر شد
باران و بوسه، حس غزل، رعد و برق عشق؛
آن لحظه زیر بارش یکریز، شعر شد
آرامش "فروغ"، زمان را احاطه کرد
دنیای بیطراوت "پرویز"، شعر شد
عشق تو در دلم به حیاتش ادامه داد
این آتش عزیز طلاخیز، شعر شد
با هم غزل شدیم در آغوش واژهها
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۷۲۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.