سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 دی 1403
    29 جمادى الثانية 1446
      Sunday 29 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۹ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دزد و ستاره (۱)
        ارسال شده توسط

        صدرالدین انصاری زاده

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۲۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۱۳ | نظرات : ۰

        شاید به موجودات چندش آور نباید با بدچشمی نگاه کرد. می گویند موجوی به نام سوسک سرگین غلتان، قابلیت ردگیری محل ستارگان را در آسمان دارد. یعنی باید به سوسک بودنش نگاه نکنیم و به ستاره شناس بودنش نگاه کنیم. اما از کجا که درست تشخیص بدهد؟! اگر ندانست چه؟! خدا از راست و دروغ کائنات و احوال موجودات بهتر آگاه است. چه بگوییم؟! شاید کمی دید رحیمانه داشتن بلد نیستیم و باید بیشتر از محضر خوبان رحمان و رحیم شناس یاد گرفت. اما کدام خوبان؟! مشکل این است که این روزها هر جا را بجوییم؛ حتی اگر هایپر الشعرا یا سوپر مارکت چیز گویی باشد، جز عرفانداری محض جذب، و رواداری، هیچ چیز پیدا نمی کنیم و البته از این جهت، الحمدلله و از هزار جهت دیگر، خدا را شکر! چه بدی دارد این همه خوبی؟! چرا امثال من این قدر مته به اطراف می گذارند، نمی دانم! مگر تجربه ی تلخ داشتن، اصلا در این آب و خاک، شدنی است؟! علاج این بدبینی ها میزانی سفید کننده و جوهر نمک است که در چشم بریزیم و به روشن بینی برسیم. به قول سهراب بن غیر رستم:
        چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید / واژه ها را باید شست
        البته ضرورتی هم ندارد که هر چه شاعر می گوید انجام دهیم. شاید هم دست از ساده لوحی باید کشید و انسان ها را با واقعیت و رفتارشان سنجید نه با آرزوها. باید پذیرفت آنان که در اول بسم الله کار خود مانده اند، هنوز خیلی مانده است تا به تعبیر رحیمانه از کار و تارنمای دیگران برسند. متاسفانه بهتر که ببینیم، می بینیم خوبان دخل دار در هایپر الشعرا، نه فقط رحمان و رحیم، بلکه ارقم و ارسلان و قلیچ و خیلی های دیگر را هم می شناسند. همین است که از هر دری داخل هستند و از هر نظری کامل. آدم که می تواند کامل به نظر برسد چرا نظرها را به خودش نرساند؟! اگر خجالت چیز خوبی بود لابد پیکاسو یک تابلو به همین نام می کشید. نه این که نکشید، بلکه ایستاد یک عده کج و کور و کر و عور کشید و با همین تابلو نمایی ها تا الان یک پیکاسو می گویی و ده پیکاسو می شنوی. این درست که او استعداد کم نظیری داشت اما مگر ما و آن هایی که نداریم، دل نداریم و آدم نیستیم؟! اگر بشود آدم با چند رقم چیز گفتن و شرکت در میدان پرتاب چیز، مشهور بشود، چرا نشود؟! گیریم یک جماعتی نشسته اند منتظر، که یک نفر یک حرفی در هوا نصب کند و آنان هوا به هوا بشوند، چرا نشوند؟! اگر من زور بازیگردانی داشتم یک چوب حراجی دست می گرفتم و خودم را از این رو به آن رو می کردم. ما که نباریدیم بگذار آن ها که زور دارند بوزند. به عقربه ی تجربیات هم که نگاه کنیم بعضاً بازی ها ثابت کرده است که در شاعری نیز کار تیمی، بهتر از یتیمی جواب می دهد.
        جداً و طنزاً اگر هست که ما را به خاک سیاه و گیس سفید و فال قهوه ای و برگ زرد نشانده، همین دار و دسته بازی هاست. هر چه می کشیم از آن شانه هایی می کشیم که تاب و تناوری مسئولیت را ندارند و هی شانه خالی می کنند از زیر بار بایستگی ها. جان نداریم که مثل انسان مصمم بکوشیم و این آزارمان می دهد اما این عذاب واقعیت را با تایید بیهوده ی دوستان گرمابه و گلستان قدیم و جدید و دار و دسته بازی جبران می کنیم. دور از هم و دور هم می نشینیم و بی دلیل و کم دلیل برای یکدیگر سند مالکیت این ارض موعود و آن ارز و اگر نشد طول فرزانگی و فرهیختگی جور می کنیم. رسم است من به فندک زنگ زده ی شما بگویم: اکسیر اعظم، و شما به لگن بی بوق و باک من بگویی: بشقاب پرنده ی فرا فضایی. بنا داریم تعارف تکه پاره کنیم و خانه کنیم در کوچه ی ثنا که ته ندارد اما هنوز به جایی نرسیده، هزار جور آب و نان دارد. هر چه به دهان و قلم رسید می بندیم به فهرست بی مرجع کمالات کلنگی و کارنامه ی تعمیری و ناگهان از همین تعارف ها ابرمردهایی ظاهر می شوند که نیچه باید بنشیند و تا بیگ بنگ بعد، به نحوه ی ظهورشان خیره شود. به قول ابتهاج سوز آور:
        نشسته ام به در نگاه می کنم / دری که آه می کشد. 
        آدم در آن همه نبودن و این همه نمودن حیران می ماند! در این خاک چه خبر است که جز بازی با خاک خبری نیست؟! آن قدر نخستین و خام، دار و دستگی می کنیم که هر که نداند فکر می کند تا به حال از بازار زغال فروش ها و اتوبوس درآوردن از  قناری، عبور نکرده ایم! انگار نه انگار که برای خودمان در این کار یک سابقه ی چند هزار ساله داریم و نمی بایست که حرمت سابقه را حفظ نکنیم. طوری هیجان زده از در و دیوار یار می کشیم و با خروس و خرچنگِ بام و برکه، خرمی به راه می اندازیم که انگار این دار و دسته بازی ها هیچ چیز تحفه و متحیر کننده ای است و در قعر هر قبیله و هر جنگلی یافت نمی شود! نه انگار که دلیل عقب افتادگی قبیله ها، زیستن در بطن طبیعت نیست بلکه این قبیله بازی عور و مضحک است که جامعه را همواره در اعماق ذهنیت جنگل و جزیره و جرز صخره ها نگه می دارد. از این اغراض بی درمان به کجا می شود پناه برد؟ لابد به دار و دسته بازی دیگر! اما چه چاه به چاله تیزر بفروشد چه چاله به چاه!
        انسان ها عموما بدون خطا و خلاف نبوده و نیستند و نخواهند بود اما اگر کمیت و کیفیت خطاها و خلاف ها با بی سلیقگی و بی ملاحظه گی بیش از حد همراه شود، از تعاملات و سازه های اجتماعی، با آن همه دنگ و فنگ و آب و رنگ، چه افاده و فایده ای باقی می ماند جز پوچی؟! اگر نام هر لال مادرزادی را سیسرون بگذارند و به هر بی قد بی جثه بگویند: رستم، در اندک زمانی، نه پرستیژی برای خطبه و خرد سیسرون باقی می ماند در خاطره ها و نه ژست و استیلی برای یال و کوپال رستم. تا یک جاهایی می شود با تکیه بر تپانچه ای که روزگاری چند گلوله داشته، چشم قلمبیده و سبیل تاب داده به این و آن نشان داد اما بعد از مدتی که معلوم شد این چپق، همه چیز دارد جز گلوله، نه فقط شکوهیدنی از چشم و سبیل باقی نمی ماند، بلکه حرمت همه ی تپانچه بندان دیروز و امروز نیز به باد می رود که می رود.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۵۹۳ در تاریخ پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1