فاطمه ساکی
فاطمه ساکی شاعر لرستانی زادهی ۲۰ دی ماه ۱۳۶۲ در شهرستان دورود است. او مهندسی باغبانی خوانده و از حدود سال ۱۳۸۰ تاکنون به فعالیتهای ادبی مشغول است. این بانوی شاعر لرستانی، تخلص "رهای بارانی" را برای خود برگزیده است و تاکنون موفق به کسب افتخارات زیر شده است:
- برگزیده همایش شعر انتظار سال ۱۳۸۵ ازنا.
- برگزیده همایش شعر مادر سال ۱۳۸۷ کوهدشت.
- برگزیده همایشهای شعر دانشجویی سالهای ۸۲ و ۸۷ دانشگاهی شیراز و ایلام.
- برگزیدهی چندین همایش شعر دفاع مقدس در دورود و خرم آباد و...
او که عضو رسمی جمعیت شاعران آزاد ایران و انجمن ادبی حکیم فردوسی نیز هست تاکنون کتاب شعر مشترک "بانوی شعر" را به چاپ رسانده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
شاعر که شدی بغض دلت واشدنی نیست
انگار نه انگار که گویا شدنی نیست
تو رنگ همان مثنوی سبز بهاری
مفهوم غزلهای تو معنا شدنی نیست
آیینه در آیینه نگاهت شده گلگون
ای وای از این عشق که حاشا شدنی نیست
ای خوبتر از آینه یک لحظه توقف
زیباتر از این مرحله پیدا شدنی نیست
این برکهی خشکیدهی احساس من این بار
جز با نظر لطف تو دریا شدنی نیست
من سوختم و ساختم و عشق سرودم
این ظلمت اندوه که فردا شدنی نیست
وزن غزلم بد شده آهنگ نگاهم
انگار در اندیشهی تو جا شدنی نیست
ای وای "رها" باز دلش در نوسان است
این پنجره بیتو به خدا واشدنی نیست.
(۲)
سکوت چشمهای من طنین دلربای تو
چگونه مبتلا شدم به قصهی بلای تو
مرا به ناکجا ببر بدون تو جهنمم
قسم به واژه واژهی غزل ترانههای تو
تو از کدام قصهای که انتهای غصهای
پر از گل و شکفتنم نهایتا برای تو
خدا کند که بشنوی جهان من فقط تویی
برابری نمیکند به عالمی بهای تو
حرارت لب تو را نداشت هیچ آتشی
ببوسمت که من شوم دوباره هم دمای تو
بغل کن این تن لطیف بیشمارِ خسته را
که شاعر تو میشود و این منم رهای تو.
(۳)
دیوانهی دردانهی تبدار کجایی
بعد تو زدم تکیه به دیوار کجایی
من با تو پر از شور و شرم عشقترینم
ای طبع شکوفایی اشعار کجایی
از عشق برای لب تو شعر سرودم
هرم تن این شاعر بیمار کجایی
بعد از تو حرام است نفسهای رهایی
مسکوت شده نبض من انگار کجایی
در کوچهی عشق تو غریبانه نشستم
ای نابترین لحظهی دیدار کجایی
تو ماه تمام من و زیبای جهانی
صد بار دگر میکنم اقرار، کجایی
چشمان بلاخیر تو ایمان مرا برد
لبهای تو شیرینی افطار کجایی
موهای من آشفته بهدست غزل افتاد
ای وای از این عاقبت تار، کجایی.
(۴)
بیتو من در تب این قافیهها دربهدرم
با تو ای شعر دلانگیز خوشم، مفتخرم
میشود ساخت جهان را به شکوه نفست
که ز شادی و شعف باز به بالا بپرم
ای خدا شکر که من هم نفس بارانم
و رهایم، که از احساس جدایی بدرم
هرم آغوش تو ای معجزهی آبی عشق
آتش انداخته بر جان من و پر شررم
آی دیوانهترین شعر بلند پاییز!
من بیچاره ز دیوانگیات دربهدرم
بنشین در بغلم، ساز بزن، مستی کن
که من از ساز دلانگیز تو لذت ببرم
من در آمیختهام با نفحاتت، آنقدر
که تو باشی و نماند به کنارت اثرم.
(۵)
وقتی همهی جهان پر از غوغا بود
شب بود و سکوت و سوز یک سرما بود
رقصیدن ماه در دو چشم مستت
آن شب نگهت در آسمان پیدا بود
من بیتو به وسعت جهان خندیدم
دنیای من آن شانهی بیهمتا بود
در تاب و تب تمام احساساتت
بد جووور دلم وحشی و بیپروا بود
بیشائبه و رقص کنان میخندید
آن روز که در مسلخ این دنیا بود
لبخند ژکوند به تماشا آمد
وقتی شکرین خندهی او پیدا بود
تاراج دلم کار خودش بود، خدااااا
بر لوح دلش چه گلشنی بر پا بود
او رفت تمام غزلم سوخت ولی
این قافیه تا همیشه پابرجا بود.
گردآوری و مصاحبه:
#لیلا_طیبی (رها)