يکشنبه ۲ دی
لباسِ لبخند
ارسال شده توسط سحر غزانی در تاریخ : جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۸۸ | نظرات : ۱۵
|
|
لباس لبخند را از تنِ لب هایم در آورده و دوباره خودم میشوم
شب خمیازه میکشد اما اتاقم هنوز بیدار است ،در مرزِ خستگیهایم افکاری
کدر،خیالِ کسی را قاچاق میکنندکه وقتی نیست، خانه خیالِ خوابیدن ندارد
عکس ها با دهانش لبخند میزنندو پتو از شدتِ دلسوزی در آغوشم میگیرد
اما چشمهایم قانع به بستن نمیشوند انگار قرار نیست از حافظه ی خاطراتِ خواب خوار لحظه ی بوسیدنِ خلیجِ نگاهش پاک شود...
_بخشی از رمان من دیوانه نبودم_
سحر غزانی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۳۸۱ در تاریخ جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
ممنون جناب شهنی🌻
زیبا خوندید🌸 | |
|
عزیزمنی منیژه دریا دلم😍🌻🌱 | |
|
برادر عزیزم جناب بابایی خوشحالم که همواره میزبان نگاه مهربان شما بودم ممنونم از لطف و محببتون | |
|
سلام سحرجانم زیبا نگاهی عزیزدلم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار
زیبا
بود