سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بماند برای خودت
        ارسال شده توسط

        نسرین علی وردی زاده

        در تاریخ : دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۵:۲۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۰ | نظرات : ۱۴

           گفت: «من به او اعتماد داشتم! می‌فهمی؟!» گوشی را پرت کردم روی میز و گفتم: «تا اعتماد از نظر تو چه باشد!» آمد و نشست روی مبل! نمی‌دانم به خاطر پرت کردن گوشی بود یا نگاه نافذم. ولی هر چه بود، حس کرد شنوای درد دلش هستم.
           زل زد به بخار چایی! گفت: «اعتماد یعنی حرف که زدی، بماند همان‌ جا!» و ساکت شد. چند دقیقه، فقط صدای تیک تاک ساعت، به سکوتِ اتاق سَرَک می‌کشید. به خود که آمد، سر بلند کرد. نگاه قهوه‌ای‌اش را سُر داد توی نگاهم! کاویدمش! نگاهش سوز داشت. ولی نمی‌شد کاپشن پوشید و توی زمستانِ چشمانش، زیر آن برف قدم زد. طوفان نمی‌گذاشت. 
           من به حرف آمدم: «ولی هر حرفی را هم نباید به هر کسی زد.» این بار من بودم که سکوت کردم. حالش خوش نبود. ولی چاره‌ای هم نبود. باید بَرَش می‌گرداندم به همین دنیا! ادامه دادم: « ببین! این آدم‌ها اعتمادی را که تو معنا کردی نمی‌فهمند. این را همیشه به خاطر داشته باش. ولی این را هم فراموش نکن که کنارِ تمامِ سیاهی‌ها، سفیدی هم پیدا می‌شود. پس تا سفید را پیدا نکرده‌ای، بگذار حرفت بماند برای خودت!»
           حرفی نمی‌زد. فقط نگاهم می‌کرد. خوب که حرف‌هایم در دلش ته‌نشین شد، دست برد سمت استکان چایی! چایی از دهان افتاده بود. او دوباره با دیدگانش مرا نشانه گرفت. و من از زاویه‌ای که نشسته بودم، ندامتِ نگاهش را لمس کردم.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۷۶۴ در تاریخ دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۵:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۲۰
        سلام وعرض ادب شاعر ارجمند علی وردی گرامی

        خوب بود عالی
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۹:۵۲
        درود متقابل جناب فتحی!
        سپاس از نگاه ارزشمند شما
        ممنون و متشکر🌺🌹🌺🌹🌺🌹
        ارسال پاسخ
        شهین عمرانی
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        درود

        خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۹:۵۴
        سپاسگزارم بانو🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۱۶
        بسیار عالی
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۵۴
        سپاس از نگاه شما
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۹ ۲۱:۳۰
        درود و احسنت بانو
        اثر زیبایی خلق کردید. دیالوگ های جالبی داشت درست مانند
        یک فیلم کوتاه. لذت بردم

        قلمتان ماندگار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۱۲
        درود متقابل!
        سپاس از حضور شما و نگاه گرانقدرتان.
        مفتخرم نمودید.
        ممنونم🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۳۲
        درود بسیار توصیف ها خوب و عالی بود.
        قلمتان نویسا
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۱۷
        سپاسگزارم بانو مهتدی عزیزم
        بسبار به بنده لطف دارید. مفتخرم نمودید.
        ممنون حضورتان هستم🌺🌹
        ارسال پاسخ
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۵:۵۲
        رقص قلمتون جاویدان
        اما ای کاش قوی تر تمام می شد
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        يکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۱۳
        سپاسگزارم بانو
        ممنون از نگاه ظریف نگر شما
        حتما توجه خواهم نمود🌺🌹
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
        زل زد به بخار چایی! گفت: «اعتماد یعنی حرف که زدی، بماند همان‌ جا!» و ساکت شد. چند دقیقه،
        صدای تیک تاک ساعت به سکوت اتاق سرک می کشید


        سلام و درود به شما چقدر قشنگ نوشته اید

        لذت بردم از این داستان کوتاه و زیبا

        شاعرانگی هایتان مستدام مهربانوی نازنین خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۹:۵۳
        سلام مهربانو حقیقت عزیزم!
        خوشحالم که مورد پسند بوده
        ممنون از حضور گرم و نگاه گراتقدرتان🌺🌹🌸🌷
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1