اسکندر ختلانی
اسکندر ختلانی (عیدیزاده) (به فارسی تاجیکی: Искандар Хатлонӣ) شاعر، مترجم، روزنامهنگار برجسته فارسی زبان و فعال سیاسی و اجتماعی از کشور تاجیکستان بود.
او در ۲۰ مهر سال ۱۳۳۳ (۱۲ اکتبر ۱۹۵۴) در خانوادهٔ آموزگاران در شهر کولاب در تاجیکستان زادهشد. دبیرستان را در زادگاهش به پایان برد و سپس تحصیلاتش را در دانشگاه ادبی ماکسیم گورکی در مسکو به پایان رسانید. همزمان با دانشجویی، برای بخش برونمرزی رادیوی شوروی خبرنگاری میکرد. پس از انجام تحصیل در مسکو، اسکندر مدتی در هفته نامهٔ «ادبیات و صنعت» در شهر دوشنبه کار میکرد. آن زمان شوروی با افغانستان میجنگید و او را به کابل فرستادند، زیرا به گفتهٔ دوستانش، اسکندر نه تنها دانندهٔ زبان فارسی، بلکه یکی از بهترین مترجمان زبان روسی در اتحاد شوروی بود و گفتار رایزن روسی رئیس جمهوری افغانستان را به فارسی ناب و گفتار رهبران افغانستان را به روسی سره برگردان میکرد.
همزمان با مترجمی، اسکندر عیدی زاده استاد دانشگاه علوم اجتماعی کابل نیز بود. در همین زمان بود که سومین مجموعهٔ شعرش به نام «صدای پای واژهها» در سال ۱۹۸۸ میلادی در کابل منتشر شد. نخستین شعرهای اسکندر ختلانی هنوز در زمان دانش آموزی وی در دبیرستان در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ میلادی در روزنامههای شهری، استانی و کشوری تاجیکستان منتشر شده بود.
اسکندر پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان در ۱۵ فوریه ۱۹۸۹، به مسکو برگشت و فعالیت خود را در زمینهٔ خبرنگاری بینالمللی ادامه داد و در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ میلادی خبرنگار بخش فارسی رادیوی بیبیسی شد. در پایان دههٔ ۱۹۸۰ میلادی اسکندر که همواره در پی تشکیل محفل سیاسی روشنفکران تاجیکستان بود، یکی از بنیادگذاران نخسنین محفل سیاسی تاجیکستان به نام «رو به رو» (۱۹۸۸ میلادی) و جنبش مردمی «رستاخیز» (۱۹۸۹ میلادی) شد. وی در روند مبارزهٔ روشنفکران برای مقام دولتی زبان فارسی تاجیکی از پیشگامان این جنبش بود. اسکندر یکی از انگشت شمار فعالانی بود که شهادت جوانان به دست حکومت کمونیستی تاجیکستان در بهمن ماه خونین ۱۹۹۰ میلادی در دوشنبه را محکوم کردهاند. پس از بازگشت به مسکو در آغاز دههٔ ۱۹۹۰، اسکندر نخستین نشرِیهٔ آزاد تاجیکی را تأسیس داد که به نام «مژده» و به خط تاجیکی و خط فارسی منتشر میشد. اسکندر از آن افتخار داشت که با این روزنامه توانستهاست پلی میان پارسی زبانان جهان استوار کند. اسکندر از سال ۱۹۹۵ میلادی تا دم مرگ خبرنگار بخش تاجیکی رادیو آزادی بود.
اسکندر عیدی زاده ختلانی ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۰ در منزلش در مسکو با تبر کشتهشد. علت قتل او را پوشش خبری دومین جنگ روسیه در چچن بیان کردهاند که آن زمان موضوعی حساس برای روسیه بود. قاتلان وی تا کنون شناسایی و دستگیر نشدهاند.
اشعار اسکندر ختلانی در چهار مجموعهٔ شعری منتشر شده که «پرواز» (۱۹۸۱)، «شکوفه» (۱۹۸۶)، «صدای پای واژهها» (۱۹۸۸) و «گشایش» (دههٔ ۲۰۰۰) نام دارند. پس از مرگش برادرش "علیشیر عیدیزاده" مجموعهٔ جدیدی را تهیه کرد که همه اشعار وی را از زمان دانش آموزی تا دم مرگش در بر میگیرد.
از نمونهٔ اشعار اسکندر ختلانی شعری است که در کتاب ادبیات دوم دبیرستان تاجیکستان چاپ شدهاست:
در خون من غرور نیاکان نهفتهاست
خشم و ستیز رستم دستان نهفتهاست
در تنگنای سینهی حسرت کشیدهام
گهوارهی بصیرت مردان نهفتهاست
خاک مرا جزیرهی خشکی گمان مبر
دریای بیکران و خروشان نهفتهاست
خالی دل مرا تو ز تاب و توان مدان
شیر ژیان میان نیستان نهفتهاست
پنداشتی که ریشهی پیوند من گسست
در سینهام هزار خراسان نهفتهاست.
- نمونه اشعار:
(۱)
خدايا، بی وطن میميرم آخر
و بی گور و کفن میميرم آخر
اگرچه وحدت جان و تنم هست
پريشان جان و تن میميرم آخر...
وطنخواهان خودخواه و دروغين
لگام ياوه را سر داده امروز
دهانشان کف کند از داد و فرياد
به خلوت ليک خاموشند و مرموز...
من از پندارشان آگاهم ای يار
من از فريادشان بیزارم ای دوست
و اين بيگانگان خودنما را
به گورستان نديدن نيز نيکوست...
شگفت آيد مرا از اين حقه بازان
که در پندار خودشان بینظير اند
به ظاهر پادشاه و خان و سلطان
به باطن ليک نااصل و حقيراند...
در اين دولت که ما دولت نداريم
وطن بازيچهی دست ديگرهاست
من آن دردم که درمان ندارد
من آن مردم که بيدار است و تنهاست.
(۲)
سحرگهی به سراغم به این دیار بیا
شبی به سان نسیم ستاره زار بیا
اگر نیایی خوشدل، صفای خنده به لب
به داغ و درد بیا، زار و سوگوار بیا
گیاه خشک کویرم، نشسته بر سر سنگ
به گامهای سپیدت چو رودبار بیا
به راه آمدنت هر کجاست خانه ی من
یکی دو بار نیا، صد هزار بار بیا
چو راز عشق سرانجام آشکار شود
بخیز و پرده برانداز و آشکار بیا.
(۳)
در شامگاهی ابرآلود
هوای رفتن دارم...
آگاهترين يارانم نيآمد
تنها میروم...
گفتندم
سپريدن نتوانی
توان رفتن را
بايد وام بگيری
يا بمانی
يا بميری
چارهای ديگر نداری
اگر خوابيدهای
و گر بيداری...
باری من پيمان نشکنم
رهانيدم
رها بخشيدم
رفتم و وارستم.
(۴)
دريچههای خونم را باز میکنم
و در رگ زمان فرياد میزنم
"های مردم
مردم،
مردم!
«من» ـ های تنها بس است
بيايد
يکجا با هم
«ما» باشيم!
«ما» ای که هيچ «من»اش شکستن نتواند
بيايد
يکجا با هم
«ما» باشيم!
«من»های تنها بس است!"
(۵)
[برای خبرئيله و ياپ – دوستان هلندی]
در غروب دريا
آرامش يافتهام
آسودهتر از ديروزم ديگر
از فکر رفتن
رستهام
و خيال پايان
از گريبان نمیگيرد...
آنگار
چند گاهی اين بار
میتوان باشم
آسودهتر از دريايم
که میجوشد
و من خاموشم
ماهيگيران رفتهاند
و من آرامش را
بهترين صيدم يافتهام...
دريا داناست
او ناکجاها را میداند
او مرا میشناسد
و من
چند گاهی ديگر
با دريا فاصله دارام...
کالبدم در او نيست
نگاهم در اوست
و اما دريا
با من شباهتی دارد
تا بخواهد برود با نا کجای دنيا
بايد ويزه داشته باشد...
✍ جمعآوری:
#لیلا_طیبی (رها)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- کانال تلگرامی شعر و ادب پارسی.
- تارنگار سلیم ایوب زاد.
- دانشنامه آزاد ویکیپدیای فارسی.
- رحيم مسلمانيان قباديانى، «سخنوران امروز تاجيك: اسكندر ختلانى»، جهان كتاب، سال ۴، ش ۱۳ و ۱۴ شهريور ۱۳۷۸ش.
این متن باید چند بار خوانده شود
چون بیار زیباست دورد بر شما