سیروس نیرو
سیروس نیرو (زادهٔ ۱۳۰۹ — درگذشتهٔ ۱۳۹۵) شاعر و پژوهشگر ادبی ایرانی بود.
او از شاگردان بلافصل نیماست که همراه با اسماعیل شاهرودی محضر استاد شعر نو فارسی را درک کرده بود. او فارع التحصیل رشته ادبیات دانشگاه تهران بود و در زمینه های شعر کلاسیک ایران تخقیقات مفصلی انجام داده است. سیروس نیرو کتابی درباره بنیانگذار شعر نو فارسی با عنوان "نیما" نوشته است.
سیروس نیرو نظراتی بحث برانگیز درباره شاعران قدیم و معاصر ادبیات فارسی داشت. از جمله اینکه مولوی و سنایی را شاعرانی شفاهی میدانست که در اواخر عمر، کیفیت آثارشان نزول پیدا کرده بود.
آقای نیرو معتقد بود که تا پیش از رضاشاه مردم عادی فقط قرآن و حافظ را میشناختند و کتابهای ادبیات فقط در اختیار عده خاصی بود. به عقیده او "رینولد نیکلسون"، خاورشناس بریتانیایی بود که ادبیات فارسی را در دوره معاصر احیا کرد.
او در گفتوگوی مفصلی با خبرگزاری ایسنا درباره شاعران مشهور پس از نیما گفته بود: "سهراب (سپهری) و شاملو و (فروغ) فرخزاد شعر فارسی نگفتهاند. چیزهایی برای خودشان گفتهاند که قشنگ هم هست، ولی با فرهنگ ما اینها شاعر نیستند. شعر ما همان شعر حافظ است که نمیتوان یک کلمه از آن را جابهجا کرد."
او در روز سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵ در پی ابتلا به عفونت ریه در بیمارستان طالقانی تهران درگذشت.
- آثار:
✓ با تهاجم باد (مجموعهشعر)، چاپ اول، ۱۳۷۸
✓ از غلس تا گرمگاه (منظومهٔ کوراوغلو)، چاپ اول، ۱۳۷۹
✓ مینیاتورهای ایرانی (مجموعهشعر)، چاپ اول، ۱۳۷۹
✓ عشقت رسد به فریاد (مجموعهشعر)، چاپ اول، ۱۳۸۰
✓ درّ یتیم (شرح کامل خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجوی) با شرح بیتهای پیچیده، سیروس نیرو؛ ویراستار: محمد مفتاحی، تهران: روزگار، چاپ اول، ۱۳۹۵
✓ پیامبر نامُرسَل (شرح کامل اسکندرنامهٔ حکیم نظامی گنجوی)، بهاهتمام: محمد مفتاحی؛ شارح: سیروس نیرو، تهران: روزگار، چاپ اول، ۱۳۹۵
✓ دون ژوان (شرح کامل هفتپیکر حکیم نظامی گنجوی)، بهاهتمام: محمد مفتاحی؛ شارح: سیروس نیرو، تهران: روزگار، چاپ اول، ۱۳۹۵
✓ گوهرفروشان مهتاب (شرح کامل لیلی و مجنون نظامی گنجه ای) به اهتمام محمد مفتاحی؛ چاپ اول ۱۳۹۵
سیاه مشق (شرح کامل مخزن الاسرار نظامی گنجه ای) به اهتمام محمد مفتاحی؛ چاپ اول ۱۳۹۵
✓ رد پا و از غلس تا گرمگاه به کوشش و ویرایش محمد مفتاحی؛ انتشارات ایلیا، ۱۳۹۵
✓ آیینه و آه؛ به کوشش و ویرایش محمد مفتاحی؛ انتشارات افراز؛ چاپ اول ۱۳۹۴
✓ داستانهای پیش پا افتاده؛ به کوشش و ویرایش محمد مفتاحی؛ انتشارات افراز؛ چاپ اول ۱۳۹۵.
- نمونه شعر:
(۱)
نوستالژیا
شب دیرگاه خواب ام شکست
از قشقرقِ بلبلانِ پارك شدۀ كنارِ خيابان
به: پوران فرخزاد عزيز
خيره به ظلمتٍ شب تا ديار كودكی پَر گشودم،
پَروازي حسرت بار و شيرين.
***
روي بام و خوابِ كنارِ ستارهها
نواي مرغِ حق در زلالی مهتاب،
ـــ دندهات نرم، چرا گندمِ يتيمی راخوردی؟
حالا هم راهِ قطرۀ خونی از گلو بيرون بريزـــ
پچ پچۀ جويبارِ اقاقيا،
تاطلوعِ گلگونِ فلق، از بامِ باغ و نَفسِ نسيم؛
آه تهرانِ قديم!
***
از بوقِ سرسام و عبورِ كاميونِ آجر در شب
بدتر! غُرشِ گوش خراشِ هواپيما،
تا ريختنِ جيوه در گوش!
آسفالتِ داغ و لهلهِ عابرين،
در تابستانِ بیدرختِ كوچهها.
***
شبهای شبچره، قيلولۀ پيش از ظهر
بانواي گرمِ حسين، كردِ شبستری و فرخلقا،
و مهربانی بزرگترها.
عبورِ زني پا به ماه و بوي عطرِ شير
صدای خشدارِ جغجغهای و فريادِ بچهها
آنگاه هديه به كودكِ يتيم
آه تهرانِ قديم!
***
باز بلبلانِ كنارِ خيابان نعره سر دادند.
باز چرتم پاره شد.
(۲)
با کسی هیچ مگو!
با کسی هیچ مگو!
قصهی غصهی خود را هرگز
بر لب رود مگو
حاصلی نیست
که بی برگشت است
نتواند بزداید غم تو
* * *
در دل کوه مگو
زانکه این گنگ ابد
در سکوت است اسیر
که نمی میرد و جاویدان است.
***
با درختان هرگز...
که پریشان دم هر بادند
بدل فاحشهها، بدنامان.
***
ابرها، میگریند!
برکهها، پر لجناند
اندرین ورطهی پر رنگ و ریا چون من باش
با کسی هیچ مگو
هیچ مگو!
جمعآوری:
#لیلا_طیبی (رها)
گفتنِ اینکه حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی و آن پیشینیان و سبکشان صحیح بوده و مابقی نادرست،از اساس محل تردید است. مانند این است که بگوییم پوشیدن کت و شلوار فرنگی، توهینی به پوششِ نفیس ایرانیست. در حالیکه نه از پوشیدن جامه ی جدید گریزیست و نه از تجدد و نوآوری ( باید به آقای نیرو میگفتیم که بستن کراوات و لباس فرنگی و کت و شلوارتان نیز محل خدشه است).
در خصوص سروده های سهراب، احمد شاملو آنها را نپسندیده و رسالت شعریِ سپهری را از اجتماعی که درگیرِ حوادث و اعتراض و حق کارگری و غیره بوده را پَرت دانسته و معتقد بوده که سهراب سپهری همپایِ دیگر شاعران در ورطه یِ شعر سیاسی و اجتماعی دخالت نکرده و شستنِ دست در آب و گلآلود نکردنِ آن نمیتواند عامه ی مردم را اقناع کنند و همین نظرات را نیز اخوان ثالث در مورد سهراب به بیان دیگری، واگویه نموده است( هرچند فروغ فرخزاد در چند جا نوآوری و زیبایی شعر سپهری را ستوده است) حال آقای نیرو کُلا شعر این اشخاص و همفکران و این سبکها را رد نموده است مانندِ حمیدی شیرازی که ایشان نیز از معترضین به نوآوری و تجددِ ادبی بودند.
بنظرم تجمیعِ این موارد( کلاسیک و نو و غیره) اشتباه است. ( عیسی به دین خود و موسی به دین خود).
اما خُب،تعصب و عادت به عقبه یِ فکری و پیشینه یِ سرایشی همواره راهِ تجدد را به سختی میکشاند.
هستند افرادی که هنوز دستمال یزدی در دستشان است و غزلیات حافظ را میبویند و نامه را با کبوتر به مقصد میفرستند.شاید این تفکرات که در کل جهان نیز هنوز طرفدارانی دارند موجود باشند( سنتگراییِ محض).
آن برهه ها بودند و احتمالا در آینده نیز به میدان بیایند.
در هر روی ( شعر گَوَن از نسیم پرسید شفیعی کدکنی) آنچنان زیبا و پرمحتوا و دارای ضربآهنگ و لطیف است که شاید اگر خودِ مولانا آن را می خواند برای خالقش درود میفرستاد.
اما در یک طیف و یک شاکله و یک نام نمیگنجند.
بنظرم از اساس نباید بجز کلاسیک و انواع قالبهایش، دیگر سبک و قالبها را شعر خواند.همان وقتی که نیما بر اثر ترجمه ی اشعار شاعران روسی و فرانسوی و نبوغش،به سمت شعر نو و دیگران نیز سپید و مشتقاتشان را کشف نمودند _ علی الخصوص،نیما،شاملو،رحمانی،اخوان،فروغ،سهراب،خوئی_ در همان برهه،وقتی که هنوز تنور داغ بود باید نان را میچسباندند و بی معطلی در برابر نامِ شعر کلاسیک،عنوان دیگری به خوردمان داده و آن را رسما اعلام میداشتند. مثلا نَثرواره ولاغیره.
آنوقت این همه دکترینِ ادبی،کج سلیقه گی،بلوا،دعوا،اختلاف عقیده و تشتت آرا و این جبهه و آن جبهه نمود پیدا نمیکرد.
به شخصه،بنده متعصب نسبت به هیچ کدام نیستم چون امری دوسویه و مجزا و خطِ موازیانی اند که تجمیعشان ممکن نیست و از اساس مجزا هستند ( نام یکی را نباید شعر بگذاریم) با کمال احترام و زیبایی و پر محتوایی و دل انگیزی شان بایست اسمِ دیگری را نثرواره نهاد.
شاید این نثرواره برتری هم داشته باشد ولی تمامیِ قواعدِ شعریتِ محض را ندارد.
از همین رسانه اعلام مینمایم که پس از نوآوریِ جذاب و قابل تأمل و زیبایِ علی اسفندیاری نسبت به فرعی از شعرِ قدما ( نو و تمامیِ مشتقاتش _ نو،سپید،موج نو،کوتاه،پریسکه،لووپ،گریزلوپ، طرح و غیره _) دیگر از صفِ شعر جدا شده و شخصیتِ ادبی و حقوقی دیگری تحتِ عنوانِ نَثرواره پدیدار گشته است.
پس قیاس این دو، و یکی دانستنشان،جفائیست به ادبیات و هنر.( اجتماع نقیضین،امری محال است).
عیسی نصراللهی ۹۹/۹/۱۰