سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نسرین جافری
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۸۸ | نظرات : ۸

        نسرین جافری
        نسرین جافری، شاعر لرستانی متولد سال ۱۳۲۹ در خرم‌آباد است. اشعار و سروده‌های او بارها در مطبوعات کشور چاپ شده است.
        از آثاری وی می توان به شرح زیر اساره کزد:
        - «زخم سایه و بید» - ۱۳۶۹.
        -«رمل هندسی آفتاب‌گردان» - ۱۳۷۵
        - «نیمی از مرا کشته‌اند» - ۱۳۷۹.
        - «به سوی هرگز، به سوی هیچ» - ۱۳۸۲.
        - «ما همچنان ترانه خواندیم» (مشترکا با نصرت‌الله مسعودی) - ۱۳۸۲.
        - «خواب اتم» - سال ۲٠۱٠ میلادی در سوئد.
        - «به سمت هرگز به سوی هیچ» - سال ۲٠۱٠ میلادی در سوئد.
        - مجموعه‌های شعر مختلف و...
        او هفتم تیرماه ۱۳۹۴ به علت بیماری در تهران درگذشت. پیکرش، روز سه شنبه نهم تیرماه ساعت ۱٠ صبح در بهشت زهرا تهران تشییع و در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا(س) آرام گرفت. 
        "وحید موسائیان" کارگردان سینمای ایران، پسر اوست.
         
        - نمونه اشعار:
        )
        خمیده‌ام کنار ایستگاه‌های جهان
        ببخشید آقا!
        با قرینه‌ی لرزان کدام درخت
        به تعادل می‌رسم.
        )
        آه 
        وقتی آن پرنده بخواند 
        درست روی تصویر من خواهد افتاد 
         و تو می‌توانی 
        با چند خط از شعاع یک چشمه 
        غروب‌های تنم را ترمیم کنی 
        چشمان سنگی‌ات را بگشایی 
        و کنار هر آنچه ابداع کرده‌ام 
         تا بخواهی گریه کنی.
        )
        برای تو فصلی آورده‌ام
        از آیه‌های شفاف
        برای تو دستی آورده‌ام
        از تبرزین و عشق
        برای تو اسبی آورده‌ام
        با یالی از افق‌های ناشناخته
               *
        ما دو مطلق بودیم
        دو مذهب
        که در خم کتاب‌های مقدس گم شدیم
        با عطر گیج خاک‌های کهنه.
        ما دو کودک بودیم
        دو خسته
        که ریشه‌های خود را جویدیم
        ما دو مطلق بودیم.
        )
        راه را
        در شب و الکل پیچیده‌ام
        با هزار پله گداخته
        تا از پیچِ کنار آن حرف بگذرم.
        هنوز به خاطرم نرسیده است
        که در آن شهر بی‌سایه
        چه چیز را گم کرده‌ام.
        وقتی بر می‌گشتی صدایت بوی نم می‌داد
        بوی چاهی که
        آب‌هایش در سیاره‌ای دیگر می‌ریخت.
        رطوبت دستانت جلگه زاری بود
        که با مشتی گندم در خاطرم نشستی
        سوارانی که از مغرب استخوان‌هاشان
        نوری لخته بر می‌دارند
        از کوچه‌ای می‌گذرند
        که روزی تو بر زبان آوردی
        و در همه‌ی زمان‌ها گم شدی.
        چه بی‌نهایت بودی تو!
        اکنون نوازنده‌ای بی زمان
        تمام دلش را در من می‌نوازد.
        )
        وقتی با هفت سرنشین شاتل
        در شهری آن سوی ترانزیت اندیشه‌های ناآگاه
        پیاده شدم
        مثل پیامبری آماتور
        میان کاناخانم نسرین جافریل‌های انتقالی حشراتی که
        از ماده‌ی خود جدا شده بودند
        آنقدر محو شدم و انتظار کشیدم
        تا “یک بیضی نارنجی به روی یک ساقه
        بروید
        و باور کنم که در متروهای رمزدار
        دیگر چیزی منفجر نمی‌شود
        و زنی که مرده است
        به شیوه‌ی خودش جیغ نمی‌کشد
        که زمین بیفتد و دوباره بمیرد
        وقتی که حرف می‌زنم با خودم
        موبایل را خاموش می‌کنم
        تا با شناسنامه‌ی یک جنین
        بپرم به روی پوسترهای بی‌مصرف فیلم‌هایی
        که سناریویی برای ایماهای همگونی‌شان نداشتند
        این کامپپوتر خاموش
        چه حافظه‌ی خوبی دارد
        که می‌تواند یک اتفاق کوچک را
        روی سایت‌های شخصی بنویسد و
        زیر صفر نرود
        با ”cd” ”اکسیژن
        خود را در مکان سپید
        میان تجربه‌های زیست شده‌ی “پروست
        می‌بینم
        که هی از روی هم می‌پرند
        و هیچگاه پرستیژ خود را
        از دست نمی‌دهند
        این شهر
        از رخدادها بی‌خبرم می‌کند
        و می‌گذارد با نان همخوان خودم
        در پارک‌های گشت رسانه‌های جمعی
        قدم بزنم
        و هیچ نپرسم چرا؟
        کابین‌های این ترن
        چقدر خالی‌ست
        خالی از تو
        که با گام‌های بی‌پایان
        روی ناپیوستگی‌ها
        آنقدر چرخیدی
        که تبدیل به “پارادوکس” های
        درونی شدی
        و میان حالت گرفته‌ی یاس‌هایی که
        طراحی شده بودند برای تبلیغات
        یک موجودیت عجیب برای خودت خریدی
        و با یک نت اضافی که روی صدایت گذاشتی
        از روی سایه‌ات پریدی
        و مفقود نشدی
        بسکه خسته‌ام
        از حال می‌روم و غریبه می‌شوم
        با جنبه‌ی مثبت افکاری که در سر داشتم
        و باورم می‌شد که انسانم
        جرمت چه بود رفیق؟!
        نیچه با “انسانی بس انسانی
        گروه خونم را شناسایی کرد و
        از محدوده‌ی جهان بیرونم انداخت
        اکنون مثل یک “ابژه که سخن می‌گوید
        می‌توانم زیر باران بدودم
        در یک کافی‌شاپ بنشینم
        موسیقی راک بشنوم
        قهوه‌ی تلخ بنوشم
        و با یک شیک پوش افراطی
        که پشت ویترین نمایشگاه‌های تجارتی
        هی رنگ مویش را عوض می‌کند
        با “این یک چپق نیست
        کنترل دنیا را به دست می‌گیرد
        میانه خوبی داشته باشم
        ای کاش “مایاکوفسکی
        بند آخر شعرش را
        در کافی‌نت‌های جهان می‌نوشت
        و خودکشی می‌کرد.
        فضای داخلی این شهر
        پر از علفزارهایی‌ست
        که ار موج‌های رادیویی عبور می‌کنند
        و تا کسی بخواهد پیر شود
        “ریواند” می‌کند و
        به دنبال مولکول‌هایش می‌دود.
         
        جمع‌آوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (رها)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۳۶ در تاریخ دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عليرضا حكيم
        سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        روحش شاد
        بهروز ابراهیمیان
        دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
        روحش شادونامش جاودان خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۸:۴۲
        درود برشما شاعر گرانقدر طیبی .رها.
        بسیارعالی و دست مریزاد ازاینکه
        بنابر رسم انسانیت ودر کمال ادب ونوع دوستی
        یادی ازمرحوم بانو جافری نموده وخاطره
        ان بزرگوار را باردیگر زنده نگه داشته اید
        اجرکم الاالله وخداوند انشالله روح پر فتوح
        بانو جافری را درجوار رحمتش قرار دهد
        انشالله .موفق باشید خندانک
        پرستو پورقربان (آنه)
        دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۸:۵۷
        سلام....🦋


        خدای من،این سروده ها معرکه نیستند؟؟؟!
        دنیا چه آدم های خالصی در قلب خود داشته و دارد ...
        بینهایت زیبا بود قلم زادهای ایشان و حقیقتا محو جذابیتش شدم ...
        روحشون قرین لطف و رحمت حضرت دوست خندانک


        و ممنون از شما بابت این پست ارزشمند خندانک
        دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۰۰
        درود خندانک
        لذت بردم از خواندنشان
        قلم خاص و زیبایی داشتند ، روحشون لبریز ازنوروسرور
        وسپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۵۲
        روحشون شاد
        قلم زیبایی داشتند خندانک
        فرهاد شریف
        سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۹ ۰۲:۱۷
        🌹🌹🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3