دوشنبه ۳ دی
دلم تنگ است
ارسال شده توسط نسرین علی وردی زاده در تاریخ : جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۳۷ | نظرات : ۴
|
|
شاید بعد از سال ها این اولین بار است که خودکار بیک به دست می گیرم. اما بعد از مدت ها این اولین بار بود که دلم می خواست با بیک بنویسم. من حتی نمی دانم این خودکار گمشده در کوچه پس کوچه های کودکی ام، چگونه سر از جامدادی های جوانی ام در آورده! حتی نمی دانم امروز چرا دلم ماضی را می خواهد!
دلم برای کودکی هایم پر می کشد! دلم تنگ همان خانه ای است که همراه پدر و مادرم مشغول زندگی در آن بودم. همان عصرهایی که پدر می آمد و من بستنی گویان، جلویش می دویدم. همان صبح هایی که پدرم شعر همیشگی اش را می خواند «خوشگل بابا منم من، جوراب میاره بپوشم من» و من جست و خیز کنان برای جستجوی جوراب به اتاق می رفتم. عزمم جزم بود ولی نمی یافتم و پدر می گفت چیزی که گفتم فقط یک شعر است! راستی پدر چگونه جوراب هایش را می یافت؟!
دلم تنگ همه چیز است در واقع! دلم تنگ تمام زمستان های بهار زندگی ام است که با خاله ام آدم برفی درست می کردیم. دلم حتى برای تنها دغدغه ام که پیدا کردن هویج به جای بینی آن آدمک یخی بود، نیز تنگ می شود.
دلم تنگ مادربزرگی است که حالا نیست. دلم تنگ قاشق به قاشق آش هایی است که خودش برایم می خوراند. آن نوه گفتن هایش که هنوز هم در گوشم طنین انداز است. دلم تنگ آن اتاقی است که او در آن نفس می کشید. همان اتاقی که مادرم بعد از او، هرگز قدم در آن ننهاد.
دلم تنگ است! تنگ عروسک هایم! تنگ تنهایی خاله بازی کردن هایم! تنگ نشستن هایم روی کابینت کنار اجاق گاز، هنگامی که مادرم شیر برنج می پخت. تنگ هم زدن هایم وقتی که مادرم برای آوردن چیزی می رفت. تنگ داغ شدن النگوهایم و برخورد ناجوانمردانه شان با پوست لطیفم!
دلم تنگ تر از گنجایش کتاب هاست. دلم پُرتر از تمام اقیانوس ها و شکسته تر از آن بلوری است که کودکانه شکستم. دلم تنگ است مثل ماهی درون همین تُنگ! مثل تمام قاصدک هایی که از دستم عاصی بودند.
دلم صحبت کردن را می خواهد با آن عروسک ها! این کاغذها نمی گذارند کسی سخنانم را بشنود. بی صدا می نویسم! بی صدا می گریم! دیگر عادت کرده ام! باید پیش از این ها عادت می کردم. ولی خیالم خام تر از این حرف ها بود.
دلم تنگ هر چیزی است که حالا نیست. دلم تنگ صداقت هاست! تنگ پاکی ها، نیکی ها، بی چشمداشت ها! دلم تنگ بی خیالی هایم میان آن همه کشمکش است. تنگ عبرت هایم، تجربه هایم، تنگ احتیاط هایم! دلم تنگ است و دلتنگی ام زجرآور!
دلم زیادی تنگ است! زیادی پر حرف است! حرف هایم زیادی بی گوش است! خلاصه بگویم، دلم تنگ تر از این حرف هاست که بیک دوام آورد. بیک که سهل است، خودِ امروز هم در مقابل دلتنگی هایم به زانو درمی آید.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۰۷۹ در تاریخ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم همچنین بانو حسین زاده عزیز🌺🌹 | |
|
همچنین سپاسگزارم از محبت شما بانو غضنفری عزیز🌺🌹
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلتان بی غم
خدارحمت کند مادربزرگ عزیزتان را و خانواده تان را براتان حفظ نماید