سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      به سادگیِ رمضان های کودکی
      ارسال شده توسط

      مرضیه حسینی

      در تاریخ : شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۲۱
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۲۰ | نظرات : ۱


      گاهی لازم است سفر کنی. نه با قطار، نه با اتوبوس و نه ماشین شخصی، منظورم سفر در تخیلات است. من از آن دسته آدمها هستم که بسیار سفر می کنم، می روم به گذشته گاهی کمی هم جلوتر از حال، یعنی به آینده. اگر چه می گویند گذشته و آینده را رها کن و حال را دریاب. اما من با همین سفرها حالم خوش است. امشب کوله ام را بسته ام و می روم به رمضان های بچگی ام. زمانی که دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی بودم. مادرم همیشه برای زنگ تفریح ام ساندویج خانگی درست می کرد اما من دوست داشتم که پول بگیرم و با آن هله هوله بخرم. وقتی ماه رمضان از راه رسید به جمع روزه دارها پیوستم و دیگر از ساندویچ های مادرم برای زنگ تفریح خبری نبود به همین دلیل از او میخواستم پول مختصری 
      به من بدهد تا برای بعدِ افطارم خوراکی بخرم. یکی از همکلاسی هایم مادربزرگش روستا زندگی می کرد و برای آنها کلی خوراکی های خوشمزه می آورد. این بود که  "کشک های"  مادربزرگش را در مدرسه به بچه ها می فروخت. من هم با همان پول روزی یک دانه "کشک" می خریدم. یک کشک سفیدِ لوزیِ شکلِ تُپل. با خود می گفتم آخ جون وقتی افطار کردم بعدش کشکم را می خورم اما موقع افطار اینقدر بی حال می شدم که از یاد می بردم آن کشک منتظرِ خوردنِ من است، و خوابم می برد. هر روز یک کشک می خریدم، هر شب هم یادم می رفت. حتی اگر یادم بود اشتهایم کور می شد. ماه رمضان به انتها رسید و من داخل کیسه ی نایلونی "بیست و نه" دانه کشک جمع کرده بودم. آن روز وقتی از مدرسه به خانه برگشتم مادرم کیفم را وارسی کرد. چون آن روزها، به والدین می گفتند هرزگاهی به طور نامحسوس کیف و وسایل بچه هایتان را تفتیش کنید و بچه ها را زیر نظر بگیرید. از بخت بدِ من روزِ بیست و نهم مادرم با تفتیشِ کیفم، ناگهان با تعداد زیادی کشک مواجه شد. این بود که صدایم کرد. مرضیه این کشک ها را از کجا آوردی؟ من هم گفتم مالِ خودمه. آنها را از دوستم خریدم. مادرم گفت: پولش را از کجا آوردی؟ به مادر توضیح دادم و قانع اش کردم. نمی دانم چه شد که آن رمضان من با آن پول "هله هوله" نخریدم. آخرش هم یک کیسه ی کوچک کشک جمع کرده بودم. مثل حاصلِ روزه داری ام. من پول داشتم اما از هله هوله دور ماندم. اصلا خصلت رمضان این است.. از گناه دوری، از گناه دلزده می شوی... مثل دلزدگیِ من از "هله هوله ها‌"، با آنکه اسبابش فراهم بود.. خودت هستی و خدایِ خودت... حالا می فهمم چرا می گویند،"رمضان"،  شیطان در غل و زنجیر  است. کاش همه ی ماه هایمان رمضان باشد و دور باشیم از هله هوله ای به نام "گناه".
      مرضیه حسینی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۰۰۰۸ در تاریخ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۲۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۱۰
      درود بر شما بزرگوار 🌹🌹🌹
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1