صفحه رسمی شاعر اکبرامرایی
|
اکبرامرایی
|
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۱ تير ۱۳۶۸ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | دبیرفیزیک معلم آموزش پرورش |
محل سکونت: | لرستان خرم آباد |
علاقه مندی ها: | شعروداستان فیزیک کوانتوم ونجوم |
امتیاز : | ۶۹۳ |
تا کنون 97 کاربر 304 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: عاشق داستان وشعرهستم وعاشق می مانم دخترقشنگی دارم بنام ویرا(درزبان لری یعنی دریادماندن) که با آمدنش فصل جدیدی درزندگی من وهمسردوست داشتنیم باز کرد.درکل همین چهار چیز بس است داستان شعر همسرعزیزم و دخترقشنگم همین انگیزه ی من برای بیدارشدن |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
این همه شیون وعزا که در سر من است.. ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۲۱۲ در تاریخ دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۱۳:۳۳
نظرات: ۲۷
|
|
کلمات بی وزن شعرم را بادبرد
سپیدی ماند وسکوت
شاعر نشده قافیه را بدجور به چشمانت باختم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۱۱۰ در تاریخ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۰۳
نظرات: ۷
ثبت شده با شماره ۱۱۴۳۳۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۵:۰۶
نظرات: ۵
|
|
سبک باشم، اما پولادین.... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۹۶۷۸ در تاریخ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۴۷
نظرات: ۲۶
ثبت شده با شماره ۹۹۵۳۰ در تاریخ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۲۹
نظرات: ۲۴
مجموع ۲۹ پست فعال در ۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر اکبرامرایی
|
|
کرونا ویروسی برای فکر کردن و تغییر سبک زندگیمان هست دوباره به این فکر کنیم که تا دیر نشده جهان را کشف کنیم هنوز چیزهای زیادی برای فهمیدن مانده است بیایید تلاش های بزرگان بشریت را نادیده نگیریم بگذاریم
|
|
چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۱۶
نظرات: ۴
|
|
عاشقم اما نمیشود عاشقانه زندگی کرد فقر فرصتی برای عاشقانه زندگی کردن نمیدهد در پستوی ذهنمان مشکلاتی هستند که همه چیز را نه اینکه عادی میکند بلکه اجازه نمیدهد که به فکر آراستن گل هایمان باشیم
|
|
دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۱
نظرات: ۰
|
|
همیشه وقتی می فهمی که تصمیمت اشتباه ست خیلی دیر شده این بدترین قسمت زندگی ماست تصمیمات اشتباه بیشتر اوقات از خود اشتباه بیشتر اذیت میکنه اشتباه یا میفته یا داره میفته یا افتاده
|
|
جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۵:۳۲
نظرات: ۰
|
|
وقتی مادربزرگم مرد من گوشه ای نشسته بودم دقیقا کناربیل وکلنگ ها بودم فکرمیکردم روزی مثل درخت رشدمیکندواین فکرم رو مادرم وقتی همه رفتند وآب روی خاکش ریخت قوی ترکرد.شب باگریه های مادرم خوابم برد.خواب دی
|
|
شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ ۰۴:۲۲
نظرات: ۰
|
|
ازدخترک گل فروش پرسیدم روزگارت چگونه است دستی بر موهایش کشید ورفت..........
|
|
پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸ ۰۳:۵۹
نظرات: ۰
مجموع ۱۱ پست فعال در ۳ صفحه |