صفحه رسمی شاعر طاهره اباذری هریس
|
طاهره اباذری هریس
|
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۷۳ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ | شغل: | دانشجوی هوشبری علوم پزشکی تبریز |
محل سکونت: | تبریز_هریس |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۵۰ |
تا کنون 33 کاربر 91 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: شاعر
نویسنده
ژورنالیست
گفتی دلیل این همه شعر و غزل را هم بگو....
هر روز شعری تازه را،نذر نگاهت کرده ام!
#طاهره_اباذری_هریس |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
ای مطلع و معشوقِ غزل، حضرتِ ماهَم...
ای کاش شبی بگذری از کوچه ی ما هم!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۶۷۸۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ ۱۸:۰۴
نظرات: ۳
|
|
با این که گفتم بعد تو عاشق نخواهم شد...
از تو چه پنهان تازگی ها دلبری دارم! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۶۶۶۲ در تاریخ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷ ۱۹:۰۴
نظرات: ۴
|
|
تارِ گیسویت چه آسان ذوالفنونم کرده است
طاهره_اباذری_هریس ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۶۵۱۹ در تاریخ چهارشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۷ ۰۰:۳۶
نظرات: ۵
|
|
با تمامت سهم من باشی کفایت می کند...
هرچه باشی خوب و بد بسیار می خواهم تو را
طاهره_اباذری_ه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۲۸۸۱ در تاریخ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۱۸:۱۴
نظرات: ۶
|
|
از دست رفته ام ولی باور نمی نکنی...
از دست رفته ای چرا باور نمی کنم؟!
طاهره_اباذری_هریس ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۱۸۳۳ در تاریخ يکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶ ۱۷:۲۲
نظرات: ۷
مجموع ۳۷ پست فعال در ۸ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر طاهره اباذری هریس
|
|
بغ کرده نشسته بود گوشه ی اتاقشو موهای بلندشو ریخته بود رو صورتش که اشکاشو نبینم...پسرکم زیادی مرد بود،حتی باوجود همین موهای بلندش که نمیذاشت کوتاهشون کنم...درست مثل... بگذریم! وقتی دید حرفی
|
|
سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶ ۰۳:۴۱
نظرات: ۲
|
|
بعضی ها هم هستند که همیشه میخندند،یک لبخند کج همیشه گوشه لبشان هست، فرقی نمیکند سخت بگذرد روزهایشان یا آسان،تفاوتی نمیکند طلبکار باشند یا بدهکار، بدبیاری آورده باشند یا شانس بهشان رو کرده باشد؛ه
|
|
سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶ ۰۳:۴۰
نظرات: ۲
|
|
بعد این همه سال دیدمش. از موهای سفید کنار شقیقه وچین و چروکای صورتامون و جاافتادگی و سن و سالمون که فاکتور میگرفتیم فرقی نکرده بودیم،همون آدمای سابق بودیم!!! میدونستم بالاخره یه روزی دوباره
|
|
دوشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ ۰۰:۲۶
نظرات: ۳
|
|
برای من همیشه دیر است... همیشه! باید زودتر به دنیا می آمدم...خیلی زودتر از این حرف ها! در بعد از ظهر یک روز گرم تابستانی در یکی از اتاق های هشت دری یک خانه ی سنتی قدیمی،که ح
|
|
شنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۶ ۱۶:۵۶
نظرات: ۲۴
|
|
خندیدی و گفتی: "بازم آبی؟!" با لبخند گفتم: "تو که میدونی چرا میپرسی...!" با انگشت اشاره زدی روی بینیم و خیره در چشمانم گفتی: "بالاخره راز این علاقه ی اساطیری تو به این رنگو کش
|
|
چهارشنبه ۹ فروردين ۱۳۹۶ ۱۲:۵۲
نظرات: ۱۸
مجموع ۱۲ پست فعال در ۳ صفحه |