صفحه رسمی شاعر مازیارملکوتی نیا
|
مازیارملکوتی نیا
|
تاریخ تولد: | جمعه ۲ مهر ۱۳۵۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ | شغل: | پس از سالها مجددا،تهیه کنندگی صدا و سیما و نویسندگی |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | 365 |
امتیاز : | ۴۵۲ |
تا کنون 58 کاربر 249 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: مازیار ملکوتی نیا =دژ بدون ورودی |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
اینجا .....
حالا .....
باز من به دنیا آمدم تا..... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۲۹۳۳ در تاریخ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ ۰۳:۳۵
نظرات: ۵۷
|
|
گاهی دلم آنقدر از پاره تنم میگیرد که ..... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۶۶۱۱ در تاریخ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ ۱۱:۴۱
نظرات: ۱۹
|
|
مثل روز اول گم شده ای باز؟ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۶۵۱۹ در تاریخ يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ۰۹:۵۰
نظرات: ۱۵
ثبت شده با شماره ۵۶۴۲۹ در تاریخ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۰۱
نظرات: ۱۷
ثبت شده با شماره ۵۶۱۸۷ در تاریخ دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۹:۵۱
نظرات: ۱۷
مجموع ۲۱ پست فعال در ۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر مازیارملکوتی نیا
|
|
نگاره یازدهم ورود سیوانا به دره نای غبار زیر بالهای بلندش / ارتعاش صدا و پرهای ظریف و خشن و سفید/نوری که احاطه کرده بودش/ شمشیرش که لخته های خون یاغوتی رنگ/ روی تیغه بیرحم وریز بینش به چشم میخورد / زر
|
|
يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۳۶
نظرات: ۰
|
|
نگاره هشتم کابوس/بابک صداهارو میشنیدم اما نمیتونستم جواب بدم / هنوز خواب بودم / آقا منصور داشت صورتشو میشست / من تو اتاق مهمونها خواب و بیدار بودم / از وقتی که زهرا خانوم رفته بود دیگه میلی به اومدن ت
|
|
جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۲۶
نظرات: ۱
|
|
نگاره پنجم میدان اصلی دره نای سرمای عجیبی تمام شهر رو برده بود/ آسمون رنگ عجیبی داشت / تقریبا یاقوتی رنگ/سرخ و یاقوتی .../سالها بود که نور آفتاب /دیگه خیلی مستقیم چشمان بی امید مردم دره نای رو نوازش ن
|
|
پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۱۷
نظرات: ۵
|
|
نگاره چهارم کابوس لشگر بزرگ انگار دارم از زمین جدا میشم / یه اسب سفید/ که تمام عضله هاشو میشه شمرد /روش یه دختر تراشیده تر از خودش نشسته/ با زره تمام تنش پوشیده شده / یه کلاه خوود سرشه /جلوی کلاه خوود
|
|
سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۴۵
نظرات: ۱
|
|
نگاره سوم زهرا خانوم تو رو با خودش برد تازه مادرش به رحمت خدا رفته بود / من فقط 0ماه می شناختمش /شبیه پرشا نبود/خیلی بدتر بود /کلا انگار نمیشد بهش دروغ گفت / باور کن میفهمید / بعد مثل پرشا نگاهت میکرد
|
|
دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۵۷
نظرات: ۱
مجموع ۶۲ پست فعال در ۱۳ صفحه |