صفحه رسمی شاعر سمیرا حاجی کمالی(گندم)
|
سمیرا حاجی کمالی(گندم)
|
تاریخ تولد: | جمعه ۸ مهر ۱۳۶۷ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱ خرداد ۱۳۹۴ | شغل: | ga.ndom710@ |
محل سکونت: | دامغان. s_kamali67@yahoo.com |
علاقه مندی ها: | نویسندگی. دوبله.دکلمه.کتاب.شعر. موسیقی.پرورش گل |
امتیاز : | ۶۷۲ |
تا کنون 107 کاربر 242 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: لبخند بزن
آدرس اینستاگرامم رو قسمت شغل یادداشت کردم... |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
........................... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۳۸۸۹۶ در تاریخ شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۴ ۰۸:۳۰
نظرات: ۲۸
|
|
.................................................. ...
|
|
ثبت شده با شماره ۳۸۸۶۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۴ ۲۲:۱۸
نظرات: ۲۸
ثبت شده با شماره ۳۸۷۷۲ در تاریخ سه شنبه ۲۳ تير ۱۳۹۴ ۰۴:۲۱
نظرات: ۴۹
|
|
شکفته موی تو در میان دستانم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۳۸۷۳۱ در تاریخ يکشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ ۲۳:۳۵
نظرات: ۲۰
|
|
بهار من بودی اما چه زود خزان شدی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۳۸۶۴۰ در تاریخ جمعه ۱۹ تير ۱۳۹۴ ۰۴:۴۰
نظرات: ۸
مجموع ۳۳ پست فعال در ۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سمیرا حاجی کمالی(گندم)
|
|
سلام به همه ی دوستای خوب و دوست داشتنی ناب اول میخوام از مدیر و موسس محترم و زحمتکش این سایت تشکر کنم. واقعا استاد عزیز دستون درد نکنه. خدایی اگه با این سایت و شما آشنا نمیشدم هرگز سراغ شعرای دست
|
|
پنجشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۴ ۱۸:۰۴
نظرات: ۵
|
|
قبل از هر چیز سلام نماز روزه هاتون قبول باشه. اول دوسدارم بگم چجوری با این شهر قشنگ شعرای ناب آشنا شدم. یه روز به صورت خیلی خیلی اتفاقی که دنبال وبلاگ یکی از دوستای دوران دانشگام بودم به نام
|
|
دوشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۴ ۰۰:۴۳
نظرات: ۳۵
|
|
پیرزن کمی دورتر از ده در کلبه ای محقر و چوبی زندگی میکرد. زندگی اش را بدون پسرش که سرباز جنگ بود میگذراند و دور از او شبها برایش دعا میکرد که سالم برگردد. از دار دنیا فقط یک گاو شیرده داشت.<
|
|
دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۳۴
نظرات: ۶
|
|
به خاطر میاوری که چگونه دلم تنگ نگاهت میشد وقتی روشنی چشمهایت خواب را از چشمان من می ربود و رویا را با تمام شیرینی اش تقدیم نگاهم میکرد؟ به خاطر بیاور همان نیمکت تنهایی کوچه های باورمان را پ
|
|
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ ۰۴:۰۳
نظرات: ۰
|
|
روی پله ها نشسته بودم.به آسمان آبی نگاه میکردم.خیره شده بودم.سرم را آنقدر بالا گرفته بودم که گردنم داشت از جا کنده میشد.با شدت سرم را پایین آوردم و از پله ها پایین آمدم.روی زیراندازی که کنار باغچه زیر
|
|
چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۳۲
نظرات: ۴